صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۱۶۱۰
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۹

به نظر می‌رسد که پروژه «اسرائیل بزرگ» فراتر از یک نقشه جغرافیایی توسعه‌طلبانه، به یک رؤیای توراتی و یک داستان معنوی تبدیل می‌شود که صهیونیسم به وسیله آن از نظر معنوی احیا و از نظر فکری و فرهنگی تجدید حیات می‌یابد.

به گزارش ایکنا به نقل از الجزیره، سلمان بونعمان، دکترای علوم سیاسی و رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات معارف در کازابلانکا، طی گزارشی به بررسی طرح جدید نتانیاهو با عنوان «اسرائیل بزرگ» و پیامدهای آن پرداخته است که ترجمه آن در ادامه از نظر می‌گذرد:
 
وقتی نتانیاهو به صراحت اعلام کرد که: «من احساس می‌کنم یک وظیفه تاریخی و معنوی دارم ... من به رؤیای اسرائیل بزرگ که شامل فلسطین و بخشی از اردن و مصر می‌شود به شدت پیوند خورده‌ام» این فراتر از یک خطابه سیاسی گذرا یا یک سخنرانی رسانه‌ای است.
 
این سخن پنجره‌ای را به روی ساختار عمیق این پروژه صهیونیستی، باز و فاش می‌کند که ذات این درگیری، تنها رقابت بر سر مرزهای جغرافیایی یا مسائل اقتصادی نبوده است بلکه بر سر عقیده، هویت و پروژه تمدنی بوده است.
 
این جمله صریح به تنهایی برای تضعیف طیف گسترده‌ای از تحلیل‌های سکولار ـ مادیگرا و دیدگاه‌های واقع‌گرایانه ـ عقلانی که از دهه‌ها پیش تلاش می‌کنند رژیم صهیونیستی را در سطح یک دولت سکولار مدرن تقلیل دهند، کافی است.
 
زیرا روشن می‌کند که ما در برابر نخست‌وزیری قرار داریم که خود را به عنوان یک رهبر مذهبی و فرماندهی که در یک مأموریت تاریخی ـ الهی برای تحقق این رؤیای بزرگ صهیونیستی معرفی می‌کند.
 
نادیده گرفتن بُعد فرهنگی ـ تمدنی در این طرح صهیونیستی نوعی همدستی شناختی با این طرح یا غفلت تفسیری از اصل آن است. زیرا منجر به تبدیل این درگیری به یک اختلاف مرزی و یک تهدید امنیتی می‌شود که می‌توان آن را از طریق توافقات فنی یا مذاکرات محدود مدیریت کرد.
 
سخنان نتانیاهو نیازمند تحلیل‌های جدی است تا یک رویکرد پیچیده «ژئوتمدنی» نسبت به آن اتخاذ شود که به کلیت این درگیری بدین گونه بنگرد:
 
- یک درگیری مذهبی ـ تمدنی: تغییر شکل جغرافیا و تاریخ بر اساس متون مقدس و تفاسیر مذهبی
- یک پروژه شهرک‌سازی استعماری: با هدف نابودی ملت فلسطین و تغییر شکل چشم‌انداز سیاسی و جمعیتی.
- یک شرط‌‌بندی ژئوپلیتیکی: این شرط‌‌بندی با منافع قدرت‌های بزرگ تلاقی می‌کند و توازن قدرت را در منطقه تغییر می‌دهد.
 
آنچه در طرح «اسرائیل بزرگ» مسکوت مانده است، تقدیس طرح انحلال نهایی دولت فلسطین و تقویت گزینه حذف فلسطین، چه حذف تاریخی و چه بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ است.
 
حتی خطرناک‌تر از آن، تلاش برای ایجاد یک جهش فکری و ارزشی عمیق در جوامع عربی است که این رژیم را برای مردم قابل پذیرش کند. این امر باعث ایجاد یک حالت روانی، اخلاقی و تمدنی برای پذیرش اشغال و تسلیم شدن در برابر واقعیت توسعه و قدرت آن می‌شود، در حالی که همزمان فلسطین را از نظر احساسی و عملی – از جهت فکری، عقیدتی، سرزمینی و مردمی بی‌اعتبار می‌کند.
 

اهداف استراتژیک این طرح پس از 7 اکتبر

چشم‌انداز استراتژیک اسرائیل فراتر از بازدارندگی نظامی مستقیم است و در قالب یک طرح جامع با هدف اعمال برتری و سیطره و تغییر شکل چشم‌انداز ژئوپلیتیکی در منطقه، مطابق با منطقی که در خدمت منافع نظام امپراتوری غرب است و ائتلاف‌های آن را با «صهیونیسم غربی» و «صهیونیسم یهودی» (با ماهیت مذهبی-قومی) تقویت می‌کند، تبلور می‌یابد.
 
اینجا به یاد جمله ترامپ می‌افتیم که گفت: «مساحت اسرائیل روی نقشه کوچک به نظر می‌رسد و من همیشه به این فکر کرده‌ام که چگونه می‌توان آن را گسترش داد.»
 
می‌توان این اهداف را در چهار سطح بررسی کرد:
1- تقویت برتری امنیتی و تکنولوژیکی: ایجاد محیطی امنیتی با تداوم تقویت برتری اطلاعاتی و تکنولوژیکی بی‌سابقه.
2- تحمیل هژمونی منطقه‌ای: درهم شکستن هرگونه تلاش برای ایجاد توانمندی‌های علمی یا استراتژیک عربی – اسلامی مستقل که وجود این طرح صهیونیستی را تهدید می‌کند.
3- عقیم کردن هرگونه انقلاب تمدنی عربی – اسلامی: این کار از طریق درگیری‌های مذهبی و هویتی و تعمیق تجزیه و تنش‌های داخلی انجام می‌گیرد.
4- از بین بردن قدرت نرم مردم: از طریق تشکیل آگاهی جمعی عربی – اسلامی و عادی سازی وجود صهیونیسم و به حاشیه راندن هرگونه روایت رهایی‌بخش جایگزین.
 
 

طرح اسرائیل بزرگ و قطب شدن اسرائیل

همه اینها مستلزم آگاهی استراتژیک همه جانبه درباره سازوکارهای تعامل با یک پروژه نسل‌کشی-استعماری است که به دنبال تسلط و تجزیه منطقه و ادامه نسل‌کشی، آوارگی و شهرک‌سازی بیشتر است، با هدف ایجاد چیزی که در ادبیات صهیونیستی به عنوان «پروژه اسرائیل بزرگ» یا «اسرائیل توراتی» شناخته می‌شود.
 
این به معنای تشکیل مجدد آن چیزی است که می‌توان آن را «اسرائیل قطب» نامید، که به دنبال دستیابی به سلطه همه جانبه بر منطقه و مطیع کردن تمام قدرت‌های فعال آن خواهد بود.
 

رژیم صهیونیستی شر مطلق است

این رژیم ماهیتِ برانداز خود را پنهان نمی‌کند؛ این رژیم نمایانگر «شر مطلق» است، زیرا از منطق قدرت وحشیانه و انتقام دینی-تمدنی بهره می‌برد و مبتنی بر رد کامل هرگونه نظام ارزشی، اخلاقی یا انسانی است، به استثنای منطق برتری نژادی، سلطه استعماری و خداانگاری خود.
 
سخنرانی‌های نتانیاهو پیش از 7 اکتبر و پس از آن، نقطه کلیدی برای ورود به پروژه صهیونیستی، فراتر از نقاب‌های دیپلماتیک و توجیهات ظاهری است.
 
روشنفکران عرب باید بدانند که مقابله با این پروژه صرفاً یک تلاش نظامی یا مذاکره‌ای نیست، بلکه نبردی برای آگاهی تمدنی و ارزشی است که با هدف بازسازی خود و دستیابی به مصونیت معنوی، فکری و نمادین امت اسلامی انجام می‌شود.
 

غزه؛ نماد پایداری تمدنی

در رویارویی با طرح نابودگرانه صهیونیسم که حقوق فلسطینیان را به رسمیت نمی‌شناسد و حتی وجود آنها را به طور کلی انکار می‌کند، مقاومت طوفانی فلسطینیان به عنوان تجلی اراده زندگی و جلوگیری از ظلم و استکبار و رد یهودی سازی و اشغالگری همچنان پابرجاست.
 
در همین زمینه، دیدگاه صهیونیسم را نمی‌توان صرفاً یک نیروی مادی در نظر گرفت، بلکه می‌توان آن را یک سیستم نمادین، سیاسی و تمدنی دانست که برای تسلط بر تحولات و جمع‌آوری روایت‌ها عمل می‌کند.
 
در اینجا غزه به عنوان نماد سرسختی و پایداری اخلاقی ظاهر می‌شود در مقابل ابزاری که در تلاش برای انکار تاریخ، از بین بردن حافظه، جعل روایت، نابودی حقوق ملت فلسطین و ریشه‌کنی هستی مادی و معنوی فلسطینیان است.
 
اگرچه غزه یک منطقه جغرافیایی محاصره شده است، اما به نمادی جهانی برای مقابله انسان در برابر اشغالگری، گرسنگی و نسل‌کشی تبدیل شده است.
 
بنابراین لازم به ذکر است که صهیونیسم خود را به غصب سرزمین‌ها محدود نمی‌کند، بلکه با ربودن زبان، تحریف مفاهیم و تهی کردن روح، جنگی شناختی و روایی به راه می‌اندازد. همچنین از یک سو، هدف آن تغییر شکل آگاهی فلسطینیان و اعراب و از سوی دیگر، تلاش برای صهیونیستی کردن جهان به صورت نمادین و شناختی است.
 
در اینجا، غزه با درد در عین حال با قاطعیت فریاد می‌زند: پایداری پیش از آنکه عملی مادی باشد، عملی معنوی-تمدنی است و انسان فلسطینی یک قربانی تسلیم‌شده‌ نیست، بلکه انسان مقاومی است که در برابر نسل‌کشی و شهرک‌سازی مقاومت می‌کند.
 
با این حال، این فریاد تنها اعراب و مسلمانان را مخاطب قرار نمی‌دهد. بلکه وجدان غربی را در برابر آزمونی به چالش می‌کشد که رهایی خود از وابستگی به صهیونیسم را به عنوان شرط نجات بشریت مدرن از انحطاط اخلاقی و پیوند مجدد آن با ارزش‌های عدالت، کرامت و آزادی، می‌آزماید.
 

نتیجه

فلسطین امروز در حال اصلاح مجدد قطب‌نمای اخلاقی و آزادگی تمام امت است تا تأکید کند که آرمان فلسطین نبرد وجود، کرامت، هویت و عقیده است.
 
لذا استعمارگر تنها در تلاش برای پیروزی نظامی نیست بلکه در پی تغییرشکل آگاهی استعمارشدگان و ایجاد ترس از وحشیگری اشغال و پشیمانی از مقاومت در برابر آن است.
 
در اینجا ذات طرح استراتژیک صهیونیستی آشکار می‌شود: شکست دادن ملت فلسطین از نظر روانی و فرهنگی قبل از شکست دادن آنها از نظر نظامی، به منظور دستیابی به بازدارندگی فرهنگی و روانی و تشدید سلطه بر منطقه.
 
بنابراین، به نظر می‌رسد که پروژه «اسرائیل بزرگ» فراتر از یک نقشه جغرافیایی توسعه‌طلبانه، به یک رؤیای توراتی و یک داستان الهی تبدیل می‌شود که صهیونیسم به وسیله آن از نظر معنوی احیا و از نظر فکری و فرهنگی تجدید حیات می‌یابد. این پروژه در تحریک ایدئولوژیک پیروان خود، در چارچوب یک پروژه نسل‌کشی با هدف تغییر شکل منطقه بر اساس منطق نابودی همه جانبه فلسطینیان و سپس اعضای مقاومت‌ و مخالفان این رژیم در جهان اسلام و گسترش آن به تمام اجزای امت عربی و اسلامی سهم دارد.
 
مقابله با این پروژه نیازمند آگاهی استراتژیک همه جانبه با استفاده از سازوکارهای جنگی است، زیرا این نبرد اساساً شناختی-تمدنی است. 
 
نبرد سرنوشت‌ساز واقعی برای امت اسلامی، پیش از آنکه در هم شکستن قدرت این رژیم، در شکستن داستان‌سرایی این رژیم متجلی می‌شود.
 
 
انتهای پیام