به گزارش ایکنا، نظریهپردازان «مذاکره»، معتقدند که مذاکره، بنبست ندارد؛ یعنی اگر آدمها باهوش باشند، میتوانند راهی بیابند و انسانهای خلاق، همیشه راهی برای گریز از جنگ، پیدا میکنند.
در ماجرای حدیبیه، قریش میگفت ما اجازه زیارت خانههایی که بتهای ما در آن است را به شما نمیدهیم، اما مسلمانان میگفتند اینجا خانه خداست و ما دوست داریم مانند دیگر مردم عرب که به زیارت میآیند، آن را زیارت کنیم.
این نوعی بحران در مذاکره، ایجاد کرد و پیامبر برای حل آن، راه بسیار خوبی یافت. راه حل آن حضرت این بود که؛ نظر شما امسال درست باشد و نظر ما در سال بعد. بدینگونه یک راهحل برای بحران پیشنهاد میکند و آن، این است که ما امسال به زیارت نمیرویم و شما نیز از اکنون، تعهد کنید که در سال بعد مانع ما نشوید.
این شرایط چنان بر مسلمانان، سخت گذشت که نمیخواستند پیشنهاد پیامبر را بپذیرند و آن را ذلت میشمردند؛ بنابراین خود پیامبر اقدام به قربانی کرد و دیگران نیز از او تبعیت کردند.
پس در مذاکره اگر طرفین، اهل فن باشند، هیچ راه بنبستی وجود ندارد و بالاخره گزینهای پیدا میشود که طرفین بتوانند غرورهای خود را توجیه کنند.
قریش، میتوانست جشن بگیرد که مانع پیامبر شده و آنگاه افتخار کند که آزادانه به مسلمانان مدینه گفتیم، سال بعد به حج بیایند. مسلمانان نیز میتوانستند بگویند رفتن به حج در امسال، خطر داشت و ما درگیر نشدیم؛ اما سال بعد با امنیت کامل میتوانیم طبق قرارداد، وارد مکه بشویم. کسانی هم که از ترس نیامده بودند، همه میتوانستند در سال بعد، وارد این سفر زیارتی بشوند.
همانطور که تاریخ نشان میدهد که در این سفر، 1400 تن همراه پیامبر بودند اما در سفر بعدی، نزدیک به دو برابر آن حضرت را همراهی کردند و این نشان میداد که ریسک سفر، پایین آمده بود.
با این توضیح، روشن است که چگونه مذاکره بنبست ندارد و هر گروهی به نتیجهای میرسد. معنای قضیه این است که غرور اهمیت چندانی در مذاکره ندارد.
پیامبر[در این قرارداد] آنقدر تحت فشار بود که نمیتوانست به مردم توضیح بدهد و آنان را توجیه بکند که چرا این قرارداد را میبندد. یعنی ریسک این قرارداد آنقدر بالا بود و ظاهرش نشان میداد که به زیان آن حضرت است؛ بنابراین قرارداد صلح حدیبیه امکان توجیه چندانی نداشت؛ تا آنجا که خدا به کمک پیامبر آمد و سوره «فتح» نازل شد.
پیامبری و قرارداد/داود فیرحی