صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۷۸۸۲
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۰
احمد یزدانی در گفت‌وگو با ایکنا مطرح کرد

شاعر، نویسنده و مولوی‌پژوه پیشکسوت کشور با تأکید بر آنکه انسانِ فارغ و عاری از معنا جهان را به جای بهشتی برای زیستن به دوزخ بدل می‌کند تصریح کرد: بزرگداشت مولانا؛ زنده نگه داشتن اندیشه‌های جاودانه‌ای است که می‌تواند چراغ راه انسان امروز در جهان پرآشوب کنونی باشد.

در مسیر پُرپیچ‌وتاب تاریخ، گاه چهره‌هایی سر برمی‌آورند که نه تنها در عصر خویش، که در اعصار پسین، چراغ راه بشریت می‌شوند. از میان این اختران تابناک آسمان معرفت، «مولانا جلال‌الدین محمد بلخی» چون خورشیدی است که هرگز غروب نمی‌کند و فروغش از پس قرن‌ها، نه تنها کم‌فروغ نشده، که بر ابعاد نوری آن در سراسر گیتی افزوده شده است.

مولانا تنها یک شاعر نیست؛ او یک کهکشان است. شاعری که «مثنوی معنوی» را نه با قلم که با جان بر کاغذ نقش زد، تا «دقایق عشق» را در قالب «مثنوی‌های شش‌گانه» به بشریت هدیه کند. این اثر، تنها یک کتاب شعر نیست؛ یک دانشگاه عظیم عرفانی است که در آن، از لطیف‌ترین حقایق وجود تا ژرف‌ترین اسرار خلقت، با زبانی رمزآلود و دلنشین روایت شده است. نه پُربیراه است و نه اغراق اگر گفته شود که «مثنوی معنوی» دریایی است از معنا و هر داستانش، آیینه‌ای است که خود حقیقی انسان را به او نشان می‌دهد.

در کنار مثنوی، «دیوان شمس تبریزی» یا «دیوان کبیر»، فریاد عاشقانه‌ای است که از ژرفای جان مولانا برآمد. این دیوان، توفانی از شور، وجد و عشق بی‌قید و شرط است؛ عشقی که محبوب نهایی آن، ذات بی‌همتای حق است و «شمس»، تنها تجلی‌ای از آن آفتاب حقیقی. غزلیات شورانگیز این دیوان، خواننده را به سفری روحانی می‌برد که در آن، عقل منطقی کنار می‌رود و دل، سکاندار کشتی وجود می‌شود.

اما بنیان تمام این حکمت و عرفان شگرف، بر متنی استوار شده که مولانا خود را «بنده قرآن» می‌خواند و مثنوی را «اصول اصول اصول الدین» و تفسیر قرآن می‌دانست. حکمت مولانا، حکمتی قرآنی است. مفاهیم توحید، معاد، عشق به خدا، کرامت انسان و رحمت واسعه الهی، که در سراسر قرآن موج می‌زند، در مثنوی و دیوان شمس، با بیانی شاعرانه و دلنشین تجلی یافته است.

زمانی که مولوی در مثنوی معنوی از «نِی» سخن می‌گوید، ندای «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» را در جان شنونده زمزمه می‌کند و وقتی از مردن پیش از مردن سخن می‌راند، یادآور «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» می‌شود. عرفان مولانا از سرچشمه زلال وحی سیراب شده و به همین دلیل، این چنین جهان‌شمول و جاودانه گشته است.

در این میان، اما یک تلخی بزرگ وجود دارد و آن اینکه «مولانا» در دیار خودش، غریب‌تر از دیگر نقاط جهان است. در حالی که ترجمه‌های آثار او به دَه‌ها زبان، او را به پرفروش‌ترین شاعر در آمریکا و اروپا تبدیل کرده و اندیشه‌هایش الهام‌بخش میلیون‌ها انسان در جست‌وجوی معنویت بوده، شوربختانه در میان بسیاری از هموطنانش، تصویری سطحی و گاه تحریف‌شده از او ارائه می‌شود. این غربت، دردناک است؛ دردی که گنجی چنین ناب، در خانه خود ناشناخته بماند، در حالی که دنیا از نور آن بهره می‌برد.

این غربت، ضرورت بازخوانی و بازشناسی مولانا برای نسل نوجوان و جوان ایران را دو چندان می‌کند. نسل امروز، در اقیانوس پرتلاطم اطلاعات و بحران‌های هویتی گرفتار آمده است. آنها میان سنت و مدرنیته سرگردانند و در جست‌وجوی پاسخی برای پرسش‌های بنیادین زندگی.

مولانا می‌تواند برای این نسل، نه یک متن درسی خشک، که یک همسفر و مرشد روحانی باشد. او به جوان می‌آموزد که «خود» را بشناسد، از «خود»ی که به ظواهر وابسته است فراتر رود و به «خود حقیقی» برسد. پیام او، پیام آزادی است؛ آزادی از تعلقات، ترس‌ها و خودپرستی‌ها.

برای نوجوانی که در گیرودار رسانه‌های اجتماعی و مقایسه‌های دائمی، عزت نفس خود را از دست داده، مولانا فرار از غفلت نفسانی و رسیدن به خود برای دریافت خدای احد و واحد را فریاد می‌زند.

و در نهایت، در این جهان پرآشوب امروز که گویی آتش جنگ، خشونت و بی‌قراری از هر سو زبانه می‌کشد، معارف مولانا چونان بارانی رحمت بر آتش‌های درون و بیرون انسان می‌بارد.

دیر و دور نیست زمانی که استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی در ایام «دفاع مقدس 12 روزه» گفت و نوشت: «جهان امروز، بیش از هر زمان دیگری، به صلح درونی نیاز دارد»؛ صلحی که مولانا شرط رسیدن به آن را در «مرگ نفس» و «زندگی در عشق» می‌داند.

وقتی انسان به آن آرامش درونی برسد، دیگر به جنگ و ستیز با دیگران نمی‌پردازد. پیام او، پیام وحدت است:

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست

ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

او مرزهای ساختگی نژاد، قومیت و مذهب را درمی‌نوردد و اعلام می‌کند که همه از یک اصلیم و به سوی همان یک اصل بازمی‌گردیم. این نگاه، تنها درمان ریشه‌ای برای نفرت‌پرانی‌های جهان معاصر است.

کلام مولانا، دارویی شفابخش برای بیماری‌های روحی عصر حاضر است. عطش معنویت، احساس پوچی، اضطراب وجودی و تنهایی در انبوه جمعیت. او با زبان شعر و موسیقی درونی کلامش، مستقیم با دل انسان سخن می‌گوید و او را به سفر به درون دعوت می‌کند؛ سفری که مقصد نهایی‌اش، یافتن «خورشید» (شمس) درون است.

«خود را بشناس» و «از خود برون شو» دو بالی هستند که مولانا به انسان می‌دهد تا از قفس تنگ منیت‌ها پرواز کند و به ملکوت آرامش ابدی وارد شود.

خبرگزاری ایکنا در هشتم مهر ماه به بهانه ایستگاه تقویمی «روز بزرگداشت مولوی» تلاش کرد تا در سایه هم‌نشینی و گفت‌وگو با احمد یزدانی، شاعر، نویسنده و مولاناپژوه که بیش از چهار دهه از عمر خود را در این مسیر عاشقی صرف کرده این پیام را با احترام و افتخار به مخاطبانش بدهد که بیاییم بار دیگر، با دلی باز و جانی تشنه، به سوی این اقیانوس بیکران معرفت بشتابیم.

مولانا، این میراث گران‌بهای فرهنگ و ادب پارسی، نه متعلق به دیروز است و نه تنها برای امروز؛ او برای هستِ همیشه تاریخ است. شناخت او، بازگشت به اصالت خویشتن و روشن کردن چراغ هدایتی است که می‌تواند راه نسل امروز و فردا را به سوی انسانیتی متعالی و جهانی سرشار از صلح و آرامش روشن کند. همان‌گونه که خود می‌فرماید:

بنمای رُخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

اینک وقت آن است که حکمت، معرفت و بلندای نظر مولانا رُخ بنماید و لب بگشاید تا جان‌های تشنه، سیراب شوند.

ایکنا - شما بیش از چهار دهه از عمر خود را در عرصه شعر و ادب ایرانی در مقام شاعر و نویسنده سپری کرده و رج زده‌اید. دامنه آثار و مقاله‌های شما در میان شاعران قله‌نشین ادب فارسی، خاصه درباره جناب «مولانا»، فرامرز جغرافیای ایرانِ جان را نیز در نوردیده است. امروز بعد از 50 سال همنشینی، اُنس و اُلفَت با «مثنوی معنوی»، «دیوان شمس» و دیگر آثار مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، وقتی نام جناب «مولوی» به گوش شما می‌رسد چه ندا و تصویری در گوش و ذهن شما طنین‌انداز و ترسیم می‌شود؟

بسیار خوشبخت و سعادتمندم که امروز هنوز می‌توانم با شما و مخاطبان شما درباره مولانا صحبت کنم. بدون هیچ تردیدی حضرت مولانا در کهکشان ادب و عرفان فارسی در اوج قرار دارند.

«مولانا جلال‌الدین محمد بلخی» همچون ستاره‌ای تابناک و بی‌همتا می‌درخشد. جناب مولانا که در قرن هفتم هجری می‌زیست، نه تنها شاعر بزرگ، که عارفی کامل، پیام‌آور انسانیت و معلمی برای تمام بشریت بود. بزرگداشت او در حقیقت، پاسداشت عشق، دانایی و گذر از «خودِ» محدود به سوی کیهان بی‌کران معناست.

مولوی، زاده بلخ و پرورش‌یافته در قونیه، زندگی سرشار از تحول و سیر معنوی داشت. نقطه عطف زندگی او، ملاقات با «شمس تبریزی» بود که همچون آتشی در نیزار وجودش افتاد و هستی عادی او را به شعله‌ای از شور عرفانی بدل کرد. این دیدار، جهان‌بینی مولانا را چنان دگرگون ساخت که از یک فقیه و عالم دینی، به عاشقی جستجوگر و بی‌قرار مبدل شد.

آثار مولوی، به ویژه «مثنوی معنوی»، دریایی از حکمت، اخلاق و عرفان است. «مثنوی» تنها یک کتاب شعر نیست، بلکه دایره‌المعارفی معنوی است که داستان‌های تمثیلی آن پرده از رازهای هستی برمی‌دارد و خواننده را به سفر درون دعوت می‌کند.

غزلیات او در «دیوان شمس»، طوفانی از احساسات ناب عاشقانه و تجربیات روحانی است که مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و با هر دلِ آشنا و بی‌قرار سخن می‌گوید.

پیام مرکزی مولانا، عشق است؛ عشقی که فراتر از تمام تقسیم‌بندی‌های قومی، نژادی و مذهبی قرار می‌گیرد. ندای او، ندای وحدت در کثرت است:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

مولانا به انسان‌ها می‌آموزد که از «من» محدود خویش فراتر روند و به «مای» جهانی بپیوندند. نگرش، بینش و جهان‌بینی مولانا که در اشعارش مانند آئینه‌ای زلال بازنماست؛ بر مدار مدارا، بخشش، درون‌نگری و جستجوی حقیقت می‌چرخد و همین ویژگی‌هاست که او را به شخصیتی جهانی تبدیل کرده است.

ایکنا - بدون تردید چنین روایتی دقیق، عمیق و بسیط، تنها در پسِ پشتِ دهه‌ها هم‌نشینی و دم‌خوری با جهان مولاناست که شکل می‌یابد و پروش پیدا می‌کند. ورود گفت‌وگوی تخصصی را با شما را با دو رویکرد نسبت به حضرت مولانا در دوره معاصر پِی می‌گیرم. اگر به سال 2007 میلادی نگاهی دوباره بیاندازیم؛ درمی‌یابیم که «یونسکو» آن سال را برای نخستین بار به نام «جناب مولانا» نام‌گذاری کرد و این امر سبب شد تا در نهایت، هشتم مهرماه در شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان زادروز این شاعر بزرگ و عارف زیبااندیش، روز بزرگداشت او تعیین شود. با توجه به ساحت «مثنوی معنوی» و غزلیات «دیوان شمس»، نیز با اشاره به رابطه مستقیم «مولانا» و «شمس تبریزی» که همانند پیر و مرادی، شعله‌های درونی عشق، حکمت و عرفان را در او برانگیخت، امروز وقتی با عموم افراد جامعه -نه متخصصان اهل فن مانند شما- صحبت می‌کنیم، شاهد هستیم که شناخت از مولانا و دیگر بزرگان قافله 1100 ساله شعر و ادب فارسی مانند عطار، حافظ، سعدی، فردوسی، نظامی و نظایر آنان، اغلب محدود به نام آنان است. برای معرفی هرچه بیشتر این الگوهای بزرگ و قله‌نشینان فرهنگ، ادب و معرفت تمدن ایرانی؛ اهالی ادب، جامعه رسانه، محیط‌های دانشگاهی و آموزشی ما چه کاری باید انجام دهند تا جوانان ما فراتر از یک نام، با این شخصیت‌ها آشنا شوند؟

تلاش برای شناساندن آثار این بزرگان باید به صورت جدی و فراگیر در مجامع آکادمیک (علمی و دانشگاهی) صورت گیرد. متأسفانه در این عرصه کم‌کاری شده است و گاهی شاهدیم که این مفاخر به نحوی مصادره می‌شوند، در حالی که ما و مراجع آکادمیک نظاره‌گر هستیم. باید تلاش و کوشش کنیم تا هم آثار بزرگان این سرزمین تمدن‌خیز و فرهنگ‌ساز را به فرزندان و جوانان جامعه خودمان بشناسانیم و هم با ترجمه این آثار به زبان‌های دیگر این طعم تلخی را کاهش دهیم.

البته تلخ‌کامانه و شوربختانه باید اذعان داشت که حضرت مولانا در خارج از مرزها شاید بیش از داخل کشور شناخته شده است اما با این حال باید جهد و کوشش کنیم با ترجمه آثار، معرفی شخصیت‌ها و گنجاندن آثارشان در دوره‌های آموزشی از دبستان تا بالاترین مراجع دانشگاهی، از وجود پر فیض این قله‌های نورانی بهره‌برداری شود تا نفوذ و شناخت آنها در جامعه به قول شما فراتر از نام آنها به رصدی بر ردپا و نقش‌آفرینی آنها در تمدن و فرهنگ ایران و ایرانی منتج شود.

ایکنا - شاید اگر به دهه‌های 30 و 40 خورشیدی بازگردیم، که برخی نویسندگان مانند زنده‌یاد «مهدی آذریزدی» کوشیدند آثار بزرگان را به زبان کودک و نوجوان بازگردانند؛ امروز حتی فقر این دست از اقدام‌ها را نیز به وضوح میان اهالی قلم و ادب شاهد هستیم. با توجه به اینکه «مثنوی معنوی» جناب مولانا لبریز از قصه‌ها و داستان‌هایی است که هم حکمت و هم عرفان را دربردارد و می‌تواند ما را به هدف غایی انسان، یعنی رستگاری و قرب الی الله نزدیک کند، به نظر شما زبان امروز برای انتقال این معارف به کودکان و نوجوانان نسل امروز چیست؟ آیا هنوز باید تمرکز بر ساخت آثار پویانمایی، سینمایی، سریال و نوشتن قصه‌های کوتاه به زبان ساده استور باشد یا فعالیت در فضای مجازی که نوجوان و جوان امروز بیشتر در آن زیست می‌کنند راهکاری مناسب برای آنِ اکنون امروز جامعه ما به شمار می‌رود؟ پرسشم ساده است اما شوربختی آنجا رُخ‌نما می‌شود که هنوز پاسخی تام و تمام برای اجابت بیان نشده است! زبان امروز برای انتقال معارف عظیم و حکمت‌های ناب و انسان‌ساز جناب مولانا برای نوجوان و جوان امروزی  چیست؟

نسل ما خاطرات شیرین قصه‌های ساده‌شده بزرگان را در کتاب‌های درسی دبستان هرگز فراموش نمی‌کند و آن خاطرات هنوز در جان ما مَزِه می‌دهد.

اما امروز باید از زبان روز استفاده کرد. فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یک واقعیت انکارناپذیر هستند. فیلم و سینما ابزار مؤثر و قدرتمندی هستند. به قطع و یقین باید متفکران، جوانان و هنرمندان ما دست به کار شوند و با توجه به هر سن و قشری از فیلم‌های مفهومی برای بزرگسالان تا آثار ساده‌تر برای کودکان و نوجوانان؛ این بزرگان را معرفی کنند.

وقتی نام و آثار بزرگان ادب فارسی مانند جناب مولانا به تدریج در جامعه تزریق و به یک رسالت فرهنگی تبدیل شود و ما خود را موظف بدانیم که اجازه ندهیم بزرگان این سرزمین فرهنگ‌خیز و تمدن‌ساز فراموش شوند، بی‌تردید جامعه از نور وجودشان روشن خواهد شد و آن معنویتی که تنها در گفتار و آثار آنهاست، در جان جامعه نفوذ خواهد کرد.

به تحقیق، فداکاری‌ها و بزرگی‌های ملت ایران، ریشه در فرهنگ غنی زبان و ادب فارسی دارد و این فرهنگ، جان‌مایه‌هایی از «مثنوی» مولانا، «گلستان» و «بوستان» سعدی و دیگر آثار بزرگان ماست.

ایکنا – بدون اغراق عرض می‌کنم که قرن‌هاست از بزرگان و اندیشمندان ما تا انتقال باور آنها میان عموم افراد جامعه سبب شده که یکی از چالش‌های مواجهه با ادبیات ایران و حکمت عرفای آن مانند مولانا، عطار، حافظ، سعدی و نظامی، وجود نگرشی باشد که گاه میان «معرفت»  و «عرفان» آنها با نام و صفتی چون «صوفی‌گری» خط تمایزی عجیبی ترسیم می‌کند و همین خط تمییز سبب کم‌اعتنایی عده‌ای و بخشی از جامعه به این بزرگان می‌شود. حال آنکه بخشی از عظمت جهانی آنان، برآمده از همین عرفان و حکمت است. با توجه به اینکه بسیاری از پژوهشگران بلندآوازه، قرآن کریم را سرچشمه اصلی معرفت مولانا به ویژه در «مثنوی معنوی» می‌دانند، این هم‌نشینی دین، قرآن و عرفان مولانا را امروز چگونه می‌توان سندی بر حقانیت او دانست؟

بزرگداشت مولانا تنها یادکرد یک شاعر نیست، بلکه زنده نگه داشتن اندیشه‌های جاودانه‌ای است که می‌تواند چراغ راه انسان امروز در جهان پرآشوب کنونی باشد. افراط و تفریط همواره به هر عرصه‌ای آسیب می‌زند. همین نگاه‌های افراطی و تفریطی باعث شده که بسیاری از بزرگان ما فراموش شوند یا جامعه از آثار فاخرشان بهره‌مند نباشد.

امروز بیش از هر زمانی نیازمند آن هستیم تا این نگرش‌ها را کنار بگذاریم. جامعه علمی و ادبی ما باید نگاهی وسیع‌تر به این عرصه داشته باشد. اگر گروهی محدود، مولانا را از منظر عرفان‌های خودساخته می‌نگرند، نباید به این دیدگاه‌ها اهمیت داد تا وسیله‌ای شود که اصل مثنوی زیر سؤال رود.

باید بدانیم بسیاری، مثنوی را نوعی «قرآن فارسی» می‌دانند. آنان که از «صوفی‌گری» سخن می‌گویند - در حالی که صوفیان واقعی چنین نیستند - نباید با نگاه‌های افراطی جامعه را شقه‌شقه کنند. وقتی جامعه به سوی خیر، صلاح رستگاری حرکت کند، این آرمان کسانی است که از معرفت و حقیقت دم می‌زنند، از جمله خود حضرت مولانا.

 در عصری که کینه و جدایی بیداد می‌کند، مرام مولانا که بر محور عشق، نرمش و فهم متقابل می‌چرخد، بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد. او به ما یادآوری می‌کند:

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

سِرِ من از ناله من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست‌باد

هر که این آتش ندارد نیست‌باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید

پرده‌هایش پرده‌های ما درید

همچو نی، زهری و تریاقی که دید

همچو نی، دمساز و مشتاقی که دید

این ماییم که با نگاه خود، جهان را بهشت یا دوزخ می‌کنیم. بگذارید در سالروز بزرگداشت این عارف بزرگ، صدای «نِی» در وجودمان طنین انداز شود و ما را به سوی صلح درونی و بیرونی رهنمون شود.

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام