به گزارش خبرنگار ایکنا، دیدار این هفته اعضای کمیته شهدای قرآنی
سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ با خانواده شهدای قرآنی که هر هفته چهارشنبهها برگزار میشود، اختصاص به خانواده شهید خلبان سرگرد پاسدار مرتضی چگینی، داشت که روز گذشته 9 مهرماه برگزار شد.
سرگرد خلبان شهید مرتضی چگینی از نیروهای فعال در هوانیروز سپاه، 29 مردادماه 1358 در روستای کُلِنگانه از توابع شهرستان دورود به دنیا آمد. این شهید قرآنی در سال 1377 وارد دانشگاه افسری امام حسین (ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و 16 سال سابقه خدمت در نیروی هوافضای سپاه داشت.
کسب رتبه اول خلبانی بالگرد 205 در سال 1385 و برگزیده شده به عنوان خلبان نمونه MI17 در سال 1390 از جمله توفیقات او در عرصه خلبانی بود تا اینکه سرانجام در تاریخ 4 شهریورماه 1391 در حین انجام مأموریت کاری به همراه پنج تن از همرزمانش در نقاط مرزی سردشت کردستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
طبق معمول همه دیدارهایی که طی این بیش از یک دهه، سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ امکان انجام آن را فراهم میآورد، رحیم قربانی؛ مسئول این سازمان در این دیدار، تاریخچهای از شکلگیری چنین حرکتی در راستای تکریم خانواده شهدای قرآنی پایتخت را بیان کرد و پس از آن منصوره قائد رحمتی؛ همسر شهید در حالیکه دو دخترش که ثمره زندگی ششسالهاش با شهید چگینی است، کنارش نشستهاند، لب به سخن گشوده و به بیان خصوصیات شخصیتی همسرش پرداخت.
او گفت: شهید از همان ابتدا در خانه پدر و به جهت مضایق مالی که داشتند، زندگی پرزحمتی را پشت سرگذاشت؛ فرزندانم زمانی که پدرشان به شهادت رسید، کوچک بودند، فاطمه تقریباً 5 ساله بود و زهرا سهماهه در نتیجه تصویر درستی از خُلق و رفتار پدر ندارند اما من در فراز و نشیبهای زندگی که ممکن است بعضاً دلسردی و ناامیدی به دنبال داشته باشد، همیشه پدر شهیدشان را مثال میزنم که چه مرارتها و سختیهایی دیده است اما هیچگاه از ادامه راه با عزم و ارادهای که داشت، دلسرد نشد.
همسر شهید ادامه داد: او از همان دوران نوجوانی به ساحت قرآن علاقهمند شده بود و در همین مقطع در مسابقاتی که با محوریت مفاهیم قرآن برگزار شد، شرکت میکند اما وقتی متوجه میشود، جایزه حفاظ قرآن، یک دوره 30 نوار کاست از تلاوت قرآن است لذا مصمم میشود تا برای تصاحب این جایزه، قدم در راه حفظ قرآن بردارد.
وی افزود: البته همانطور که گفته شد به دلیل در مضیقه بودن خانواده، توان شرکت در کلاسهایی به این منظور را نداشته و لذا به شکل خودآموز با توسل به برنامههای قرآنی رادیو، سعی بر اشراف در روخوانی و روانخوانی قرآن میکند. بالاخره هم در مسابقات حفظ جزء سیام قرآن شرکت کرده و موفق به دریافت آن جایزه میشود و وقتی خانواده این اشتیاق را در یادگیری قرآن در او میبینند لذا پدرشان قول خرید یک ضبط صوت کوچک را به او میدهد تا بتواند از کاستهایی که جایزه گرفته است در مسیر حفظ قرآن، استفاده کند.
وی تصریح کرد: انس این شهید با قرآن دائمی بود. از هر فرصتی برای قرائت قرآن استفاده میکرد و برنامه منظمی برای حفظ قرآن داشت. به ندرت پیش میآمد که چند روز پشت سر هم در خانه، ما او را مشاهده کنیم؛ اغلب در مأموریت بود. تنها شاید در دوران ازدواج و تدارک مراسم عروسی من او را دوهفته پی در پی در خانه دیده بودم که برای انجام مأموریت نرفته بود و همیشه هم از اینکه اغلب بار مسئولیت زندگی به دوش من است احساس شرمندگی میکرد و قدردان بود.
این همسر شهید در ادامه گفت: مواقعی هم که در خانه بود، زمان زیادی را به قرائت و حفظ قرآن اختصاص میداد. حتی با استفاده از قرآن کوچکی که همراه داشت، در حین انجام خدمت نیز قرآن میخواند و حفظ میکرد و وقتی وقت فراغتی داشت از من میخواست تا با او در مرور حفظیات قرآن همراهیاش کنم. گاه که تصور میکردم بچهها میخواهند برای پدرشان مزاحمت ایجاد کنند آنها را سرگرم میکردم تا همسر شهیدم به راحتی بتواند برنامه حفظ قرآن خود را پیش ببرد.
وی اظهار داشت: همسایهها حضور او را در خانه با نوای خوش قرآنی که معمولاً با نوایی محزون زمزمه میکرد احساس میکردند و یکی از آنها به من میگفت وقتی صدای قرآن خواندن همسرتان را میشنویم، متوجه میشویم که به خانه برگشته و از اینکه شما دیگر تنها نیستید خوشحالیم. این موضوع را که با او در میان میگذاشتم، حسابی ناراحت و شرمنده شد که نکند صدای او همسایهها را اذیت کرده باشد و آرامش و آسایش آنها را به هم بزند.
وی در ادامه گفت: هنوز ضبط کوچک(واکمنی) که او همیشه به همراه داشت و با آن نوار قرآن گوش میداد موجود است و من از آن در گنجینه یادگاریهای شهید در کنار وسایل شخصیاش نگهداری میکنم. اصلاً علاقه و عشق عجیبی به قرآن داشت. در طول این سالها متوجه شدم که شهید به سه چیز بیش از اندازه علاقه دارد و عشق میورزد؛ یکی خدا، دیگری قرآن و سومی نیز پرواز بود. دو تای آخری را هم به این جهت که او را به خداوند نزدیک میکرد دوست داشت. میگفت هر بار که با بالگرد پرواز میکند و در آسمان رها میشود؛ احساس میکند که تا چه اندازه به خدا نزدیکتر است!
همسر شهید تصریح کرد: موفق به حفظ 15 جزء قرآن شده بود و حتی در آزمون مربوطه نیز شرکت کرد، قرار بود در آزمون حفظ بیست جزء نیز شهریور همان سالی که شهید شد شرکت کند اما گویا مقدر این بود که 4 شهریور سال 91 و چند روز مانده به برگزاری آزمون شهید شود. همیشه ترس از این داشتم که اگر با پیکر همسر شهیدم روبرو شوم، وضعیت مناسبی نداشته باشد یا جراحت زیادی داشته و یا اینکه اصلاً سوخته باشد اما در مواجهه با آن پیکر پاک دیدم که بدن سالم است و تنها از ناحیه پیشانی شکستگی دارد. تصور میکنم که دلیل این امر انس و قرابت او با قرآن بود که اینکه پیکرش را مصون از هر اتفاق ناگواری نگه داشته بود.
وی ادامه داد: در طی این سالها که از شهادت او میگذرد فرصت پیدا نشد که به محل شهادت او اعزام شویم تا اینکه سال گذشته بنا به پیگیریهای شهید سردار سلامی، این امر میسر شد و ما تازه با حضور در آن منطقه صعبالعبور که چند ساعتی طول کشید به آنجا برسیم، متوجه شدم که همسر شهیدم در طی این سالها با چه سختیها و مرارتهایی مواجه بوده که البته این مأموریت یکی از معدود دفعات آنها بوده است. بالگرد آنها در این منطقه سقوط کرده بود و شهید توسط یکی از چوپانان منطقه به پادگان مرزی برده میشود اما در بین راه تا رساندن ایشان به مراکز درمانی و یا بیمارستان، به شهادت میرسد.
همسر شهید چگینی تأکید کرد: در تمام سالهایی که من با او زندگی کردم هیچگاه ندیدم به واسطه مسئولیت و کاری که برای خود انتخاب کرده است خواسته باشد از امتیازی استفاده کند و مثلاً جریان حفظ قرآن او موجب شود که ترفیع درجه بگیرد؛ در زمان شهادت شهید چگینی 6 ماه مانده بود که طبق روال ترفیع گرفته و به درجه سرگردی نائل شود و پس از شهادت، این امتیاز برای او منظور شد و دو درجه ترفیع گرفت.
وی گفت: همیشه آرزو داشت که اگر قرار است شهید شود، این اتفاق در جریان نبرد با رژیم غاصب صهیونی برای من بیفتد. در جریان جنگ تحمیلی دوازده روزه، خواب دیدم که او با لباس رزم در حال اعزام به عملیاتی است و سفارش زندگی و بچهها را به من کرد؛ تصور من این است که او در عالم رؤیا حداقل به این آرزوی خود رسیده باشد.
این همسر شهید در پایان گفت: در تمام مدت 13 سالی که از شهادت او میگذرد لحظهای هیچکدام از اعضای خانواده این احساس را نکردند که او دیگر نیست. ما طی این مدت چند مرتبه محل زندگی خود را تغییر دادیم اما هر بار هر یک از دوستان، اقوام و آشنایان به خانه ما میآیند به این امر اذعان دارند که وجود این شهید بزرگوار را در خانه احساس کرده و اصلاً این خانه با واسطه حضور اوست که اینچنین حس خوشایندی را به آنها منتقل میکند.
این گزارش حاکی است، در ادامه این دیدار فاطمه چگینی؛ دختر شهید چگینی در سخنان کوتاهی گفت: من سن و سال کمی داشتم که پدرم به شهادت رسید اما همواره او را با مراقبت و تشویقی که برای خواندن و حفظ قرآن نسبت به من میکرد، به خاطر دارم. پدرم برای اینکه من هر نوبت موفق به حفظ اجزای مختلف قرآن شوم برایم جایزهای ویژه مقرر کرده بود تا به این واسطه همواره مرا به حفظ قرآن تشویق کند. این رویه پس از شهادت ایشان هم از سوی مادرم تداوم یافت و من به این واسطه همواره احساس میکنم که از حمایتها و تشویقهای پدر برخوردارم.
وی ادامه داد: تاکنون موفق به حفظ 13 جزء از قرآن شدهام که البته مقطعی به جهت آماده شدن برای امتحانات کنکور وقفهای در آن افتاد و خواهر کوچکترم زهرا که در زمان شهادت پدر، 3 ماهه بود در حال حاضر موفق به حفظ 3 جزء از قرآن شده است.
در پایان این دیدار اعضای کمیته شهدای قرآنی با اهدای الواح تقدیر از این خانواده تکریم کردند و عکسی نیز به یادگاری با ایشان گرفته شد.
انتهای پیام