در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی کمتر مردی را در مییابیم که ۳۷ سال زره از تن جدا نکرده باشد و پیوسته در هر صحنهای در قلب خطر ایستاده و این گونه به استقبال جانبازی و شهادت طلبی رفته باشد. شمشیر این شهید سرافراز اسلام همواره از غلاف خارج بود و زرهای که بر تن داشت، پشت نداشت و پیشانی او همواره متوجه دشمن بود و در هیچ صحنهای مقابل دشمن عقب ننشست. راز این که خداوند این مرد را در طول این سالهای پر خطر میان امواج خطرناک صاعقهها و طوفانهای جنگ، فتنه و جهاد حفظ کرد، این بود که او نزدیک به نیم قرن در عرصه جهاد حضور داشت و یک اسطوره و الگو بود.
خداوند میخواست سردار شهید همدانی، شخصیتی پایان ناپذیر و قابل تکرار برای همه نسلهایی شود که میخواهند از حریم اسلام دفاع کند. مجله ابو وهب، ویژه اولین سالگرد شهادت سرلشکر پاسدار شهید حاج حسین همدانی مهرماه ۱۳۹۴ به نقل از سردار سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشت، کلام سردار همدانی نافذ بود، به واسطه این که عارف بود و عامل. هرگز دستوری نمیداد و امر و نهی نمیکرد که خود به آن عامل نباشد.
او مرد عقیده و جهاد بود و نمونه یک صحابی امام حسین(ع) محسوب میشد. سرباز وطن حاج قاسم سلیمانی در معرفی شهید همدانی اظهار نمود «شهید همدانی سه کارکرد مهم در دفاع مقدس داشت، یکی او شمشیر برنده لشکر انصار الحسین(ع) بود که هر جا نظام تهدیدی داشت آن را اعزام میکرد. اقدام دوم شهید نقش ارزندهاش از ابتدای دفاع مقدس تا انتهای آن در همه عملیاتها و پیروزیها در سمت فرماندهی بود. کار سوم شهید همدانی از دو کار اول او مهمتر بود و آن همان چیزی بود که دفاع مقدس را در دلها و مغزها جا انداخت که همان تاسیس مدرسه فکری بود.»
جوانان را در راه اهل بیت تربیت کرد. شهید همدانی نگذاشت تعلقات دنیایی برایش هدف شود. به جای نام سردار حسین همدانی شد ابو وهب. مقام معظم رهبری فرمودند «این رزمنده قدیمی و صمیمی و پر تلاش، جوانی پاک و متعبد خود را در جبهههای شرف و کرامت، در دفاع از مهین اسلامی و نظام جمهوری اسلامی گذرانید و مقطع پایانی عمر با برکت و چهره نورانی خود را در دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام و در مقابله با اشقیای تکفیری و ضد اسلام سپری کرد و در همین جبهه پر افتخار به آرزوی خود یعنی جان دادن در راه خدا ودرحال جهاد فی سیبل الله نایل آمد و فضل ورحمت الهی بر او گوارا باد.»
در فضای کنونی حاکم در کشور و سیاه نمائیهای دشمن، نقل روایتی ناب و خاطرهای درس آموز از زبان شهید ذائقه تشنه کامان زلال معرفت را شیرین و نگاه پدرانه و مهرورزی تربیت یافته مکتب علوی را به تصویر میکشد. آقای احمد میرزاخانی روایت میکند «روزی حاج آقا همدانی گفت: بگذار برایت یک خاطره جالب نقل کنم: چند وقت پیش دفتردارم به من گفت: یک بنده خدایی چند بار تماس گرفته میخواهد چند دقیقه شما را ملاقات کند، گفتم بگو بیاید. بعد از چند روز آقایی آمد و کارت ملی خودش را گذاشت روی میز و گفت: حاج آقا اسم من حسین همدانی است. گفتم: خوب، مبارک است. گفت حاج آقا آمدهام از شما معذرت خواهی کنم. شروع کرد به تعریف کردن یک ماجرای جالب، گفت: چند وقت بود دخترم، که دانشجوست، میخواست از شهرستان به تهران انتقالی بگیرد. ولی با درخواست انتقالیاش موافقت نمیشد. تا این که مشکلش را با رئیس دانشگاه مطرح میکند. رئیس دانشگاه نگاهی به کارت دانشجویی دخترم میاندازد، میپرسد پدر شما همان سردار حسین همدانی است؟ دخترم در پاسخ جواب مثبت میدهد، رئیس دانشگاه که شما را خوب میشناخته سفارش میکند به آموزش دانشگاه که سریع مشکل انتقالی ایشان را حل کنند.
از دخترم قول میگیرد که سردار همدانی حتما بیاید و در یکی از مراسم دانشگاه سخنرانی کند. مشکل دخترم حل شد و به تهران منتقل شد. اکنون از ایشان خواستهاند که من، یعنی شما، در مراسم هفته آینده در دانشگاه سخنرانی کنید. بنده خدا وقتی صحبتهایش به این جا رسید از خجالت سرش را پایین انداخت. من هم گفتم: چه اشکالی دارد! بفرمایید مراسم چه تاریخی است. من در آن مراسم سخنرانی میکنم. بنده خدا ذوق زده شده بود و اشک در چشمانش حلقه زده بود. بعد از تشکر فراوان از دفتر خارج شد. چند روز بعد هم من در مراسم آن دانشگاه سخنرانی کردم. وقتی رئیس دانشگاه در باره این دختر صحبت کرد. گفتم: ایشان هم دختر من است.»
شهید همدانی دختران و پسران ایرانی را فرزندان خود میدانست و با قرائت صحیح از دین آموزههای خود را در تأمین سلامت اجتماعی و بهداشت روانی بکار میبست. در وصیت بیپیرایه فرزندانش را سفارش و تاکید بر حفظ ارزشهای اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی و پیروی از دستورات ولی فقیه زمان مینماید.
مینویسد «حجاب برتر بر شما واجب است. رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزشها است.» خبر آمد که سردار همدانی رفت! لحظه که خبر به جانم نشست پیش از آن که به سردار فکر کنم از جا ماندگی خود حالم گرفت. سردار که باید میرفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز این زیبنده سردار بود؟ این مائیم که در این هندسه حضور، حصاری به قد عاداتمان به دور خویش کشیدهایم و سردار سر به دار، حسین همدانی آن سیمای سفیدکرده در آسیاب جهاد سالهاست که میرفت و ما گمان میکردیم در کنار ماست! او بازمانده قافلهای بود که سالارش حاج احمد متوسلیان بود. گمانم اکنون مرغان دشت جهاد هوائی شدهاند ولی شما. مرغان وحشی کجا و ما اهلی شدگان در قفس عادات کجا؟! آیا کسی صدای ما را میشنود ؟ آیا امیدی برای ما هم هست؟! با آینه صبح به دیدار بیاییم! ما را تو اگر از شب دیجور بخوانی
یادداشت: محمد جواد بیات، پژوهشگر همدانی
انتهای پیام