صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۲۸۰۲
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۶
گزارش ایکنا از پرستاری که پای دلش ماند

در شرایطی که ساعات کاری طولانی و درآمد ناکافی، بسیاری را از ادامه راه منصرف می‌کند، پرستاران این سرزمین تنها با تکیه بر تعهد قلبی و عشق به خدمت، در جایگاه خود ایستاده‌اند. آنان که در بحران‌هایی چون کرونا و جنگ پهبادی، حاضر به ترک بیماران نشدند، رمز ماندگاری خود را نه در دستمزد، که در دل‌های متعهدشان جستجو می‌کنند؛ همان دلی که حتی وقتی کد تخلیه اعلام می‌شود، به پرستار می‌گوید: «بمان».

مراقبت از انسان‌ها، آن‌چنان جایگاهی بلند و ارجمند در فرهنگ ایرانی دارد که سایه‌ پربرکت این فرهنگ، چتری به گستردگی تاریخ هزار ساله‌ ایران بر حرفه‌ پرستاری گسترانیده است. شاید همین ریشه‌داری و اصالتِ مراقبت از بیماران در فرهنگ ایرانی‑اسلامی است که سبب شده پرستاران این سرزمین، چنان ویژه و ممتاز باشند که در روزگار شیوع کرونا، هیچ بیمار ایرانی بدون پرستار نماند.

فراموش نکرده‌ایم و هرگز نخواهیم کرد که پرستاران دوران دفاع مقدس، چگونه شجاعانه و ایثارگرانه در کنار رزمندگان ایستادند تا ایران پایدار بماند و چه مایه مباهات و سربلندی است که پرستاران جوان امروز نیز به‌همان اندازه دلاور و استوارند؛ دلاوری‌‌هایی که در روزهای سخت کرونا و جنگ ۱۲روزه سنجیده شد و برآیند آن، سرافرازی پرستاران غیور این مرز و بوم بود.

ایکنا در آستانه روز پرستار و با این آرزو که هر کس، عزیزی در بیمارستان دارد، با آگاهی و شرافت، قدردان زحمات پرستاران باشد و مسئولان نیز ـ نه کم و نه بیش ـ تنها به وعده‌هایی که در روزهای سخت به پرستاران داده‌اند، عمل کنند، به گفت‌وگو با هادی قنبری، پرستار جوان کشورمان نشسته است. پرستار جوانی که خود پدر نیست، اما هر روز در بخش مراقبت‌های ویژه کودکان بیمارستان حکیم، برای کودکانی که حتی نمی‌توانند درد خود را به زبان آورند، پدری می‌کند. او در روزهای جنگ 12 روزه، حتی زمانی که دستور تخلیه بیمارستان صادر شد، حاضر نشد بیماران کوچک خود را رها کند و به مکانی امن برود، بلکه ماند و کنارشان ایستاد.

ایکنا ـ اولین بار در زندگیتان از چه کسی پرستاری کردید؟

از مادرم. وقتی دانش‌آموز بودم، چشم مادرم دچار مشکل شد و من از ایشان پرستاری کردم. البته در آن زمان قصد نداشتم پرستار شوم؛ آرزویم پزشک شدن بود، اما تقدیر چنین بود که به حرفه پرستاری وارد شوم و اکنون حدود ۱۴ سال است که در این زمینه فعالیت دارم. در ابتدا در بخش بزرگسالان و قلب مشغول بودم و حدود سه سال است که در بخش کودکان خدمت می‌کنم.

ایکنا ـ پرستاری از بزرگسالان چه تفاوتی با پرستاری از کودکان دارد؟

کار با کودکان بسیار متفاوت است؛ روحیات آنان با بزرگسالان فرق دارد و بسیاری از کودکانی که از آنان پرستاری می‌کنیم، حتی هنوز زبان باز نکرده‌اند و نمی‌توانند درد و ناراحتی خود را بیان کنند. از این رو، استرس و نگرانی خانواده‌ها نیز به مراتب بیشتر است. اغلب خانواده‌ها تنها یک فرزند دارند و وقتی مجبور می‌شوند او را در بیمارستان بستری کنند، به طور طبیعی شرایط روانی دشواری را تجربه می‌کنند و همین مسئله، حال والدین را بسیار نامساعد می‌سازد.

به همین دلیل، ما پرستاران علاوه بر مراقبت از کودکان بستری، باید حال و هوای والدین آنان را نیز در نظر بگیریم و از آنان حمایت عاطفی کنیم. از سوی دیگر، دارو دادن، محاسبه دُز داروها و سایر اقدامات درمانی برای کودکان با بزرگسالان کاملاً متفاوت است. برای مثال، تصور کنید کودکی را که دچار تشنج شده به بیمارستان می‌آورند؛ تشنج در کودکان بسیار خطرناک است و علاوه بر وضعیت بحرانی کودک، والدین نیز در شرایطی بسیار پرفشار قرار می‌گیرند که این موضوع، کار ما را پیچیده‌تر و دشوارتر می‌کند.

ایکنا ـ شما پرستاری در دوران کرونا و جنگ ۱۲روزه را تجربه کردید؛ در شرایطی که همه می‌ترسیدند، چرا شما نترسیدید؟

در دوران کرونا، بسیاری از والدینی که فرزندانشان به دلیل بیماری‌هایی غیر از کرونا در بیمارستان بستری بودند، آنان را از بیمارستان بردند؛ اما بیمارانی که نیاز به استفاده از دستگاه و مراقبت‌های ویژه داشتند، در بیمارستان ماندند و از آنها مراقبت کردیم.

اینکه ما در چنین شرایطی می‌مانیم، هم از روی احساس وظیفه است و هم برخاسته از دل؛ نمی‌توان در برابر شرایط مردم بی‌تفاوت بود. البته افرادی هم بودند که کار خود را رها کردند و رفتند؛ ولی بسیاری ماندند و خدمت کردند. من نه کسانی را که رفتند محکوم می‌کنم و نه آنان را که ماندند تشویق می‌کنم؛ ماندن، احساسی است که از دل و احساس مسئولیت برمی‌خیزد.

ایکنا ـ چطور دلتان را قوی کردید که در بمباران هم کنار بیماران بمانید؟

در این 14 سال که پرستار بوده‌ام، بیماران بسیاری را با شرایط بحرانی دیده‌ام. خانواده‌هایشان را درک می‌کنیم و به این باور رسیده‌ایم که جان یک انسان در خطر است. تصور کنید خانواده‌ای پس از 10 سال انتظار صاحب فرزند شده و اکنون برای زنده‌ ماندن کودکشان به کمک ما نیاز دارند. دلمان راضی نمی‌شود که این کودک را رها کنیم و برویم. حتی در شرایط خطرناک بمباران نیز همین احساس بر وجودمان چیره می‌شود و سبب می‌شود بمانیم.

مشاغل دیگر نیز دشواری‌های خاص خود را دارد، اما پرستاری سختی‌های ویژه و منحصربه‌فردی دارد. تصور کنید کودکی گریه می‌کند، هنوز آنقدر بزرگ نشده که بتواند سخن بگوید و تنها از راه گریه احساس خود را بروز می‌دهد. در چنین شرایطی، باید هر کاری که می‌توانی برای آرام کردن او انجام دهی و این، صبر و شکیبایی فراوانی می‌طلبد.

در بخش مراقبت‌های ویژه(آی‌سی‌یو) فعالیت می‌کنم؛ جایی که حتی والدین حق ماندن در کنار فرزندشان را ندارند. در این بخش، ما همزمان باید پدر و مادر کودکان خردسال باشیم و پیوسته از آنان مراقبت کنیم. هر کسی توان تحمل چنین فشار کاری را ندارد. این کار، نیازمند درکی بالا، روحی بزرگ و صبری ستودنی است.

ایکنا ـ نتیجه این همه صبوری، درک و فشار کاری بالا چیست؟ 

 

نتیجه آن خوشحالی ماست؛ زمانی است که کودکی بهبود می‌یابد و به خانه بازمی‌گردد. حسِ بی‌نظیری است وقتی می‌بینیم کودکی که با وضعیتی بحرانی به بیمارستان آورده شد، اکنون در حالی که سلامت است، راهی خانه می‌شود. ما نیز مانند بسیاری از کارمندان، حقوق ثابتی دریافت می‌کنیم، اما آنچه در پایان برایمان می‌ماند، همان شادیِ بهبودی بیماران و کودکان است. برایمان تفاوتی ندارد که از ما تشکر شود یا نه؛ این خوشحالی همواره با ماست. شاید تنها یک بار در طول زندگی‌مان آن کودک را ببینیم، اما سلامتیِ حتی یک کودک غریبه نیز می‌تواند دل ما را شاد کند.

ایکنا ـ این صبر و درک آیا قابل تدریس در دانشکده‌های پرستاری هست؟

خیر؛ در واقع، حرفه پرستاری نیازمند روحیه‌ای ویژه است و بسیاری از افراد با وجود ورود به این عرصه، پس از مدتی درمی‌یابند که با ویژگی‌های روانی آنان سازگاری ندارد و این شغل را رها می‌کنند. هر پرستاری که می‌ماند و به کار خود ادامه می‌دهد، قطعاً نه به دلیل دستمزدِ چندانی که دریافت می‌کند، بلکه تنها از آن روست که این پیشه را دوست دارد و نمی‌تواند از آن دل بکند. گویی پرستار بودن در جان و وجودشان نهادینه شده است.

در جریان جنگ 12 روزه، یک پهپاد در نزدیکی بیمارستان اصابت کرد و موجب ترس و وحشت همگان شد. همگی ترسیدیم و شرایط بسیار دشواری پیش آمد. چند روز پس از آن، کد تخلیه اعلام شد و به همه ابلاغ کردند که بیمارستان باید تخلیه شود و بیماران به مکان‌های امن انتقال داده شوند. از آنجا که پیش از این پهپاد به نزدیکی بیمارستان برخورد کرده بود، این احتمال وجود داشت که بار دیگر مورد هدف قرار گیریم؛ اما در بخش کودکان، بیمارانی بودند که به دستگاه‌های حیاتی متصل بودند و جابجایی یا جدا کردن آنان از دستگاه، خطرات جدی برایشان در پی داشت. تصمیم گرفتم و گفتم: «من همین‌جا نزد بچه‌ها می‌مانم. خداوند هر چه مقدر کند، همان خواهد شد. اگر مرگ، تقدیر من باشد، همینجا از دنیا خواهم رفت و اینجا بهترین جای ممکن است. ترجیح می‌دهم در کنار بیمارانم بمانم.»

یکی از همکارانم و نیز یکی از پزشکان، در بخش کودکان ماندند و از پنج کودکی که به دستگاه متصل بودند و نیاز به اکسیژن و پایش مداوم داشتند، مراقبت کردیم. خوشبختانه، حادثه ناگوار دیگری رخ نداد. البته ترس در وجودم بود، اما حس توکل و ایمان به حضور خداوند، بر ترس من چیره شد

ایکنا ـ آیا پدر و مادر آن پنج کودک از ماندن شما در کنار فرزندانشان باخبر شدند؟

بله؛ از آنجا که پیش از آن روز، یک پهباد به نزدیکی بیمارستان اصابت کرده بود، بسیاری از خانواده‌ها بیماران خود را از بیمارستان خارج کرده بودند. اما وضعیت این کودکان متفاوت بود و به دلیل اتصال به دستگاه‌های درمانی، امکان جابه‌جایی آنان وجود نداشت. در نتیجه، چند نفر از پدران و مادران در کنار فرزندان خود مانده بودند. در آن شرایط جنگی، هیچ‌کس در این اندیشه نبود که چرا دیگران به محل امنی نرفته‌اند؛ هرکس دغدغه عزیزان خود را داشت.

ایکنا ـ آیا تاکنون شاهد برخورد بد همراهان بیمار و بیماران با خودتان یا همکاران پرستارتان بوده‌اید؟ چرا گاهی چنین برخوردهایی صورت می‌گیرد؟ 

بله؛ متأسفانه آگاهی‌های لازم درباره عملکرد کادر درمان در جامعه وجود ندارد. برای مثال، هر فردی تصور می‌کند پس از سال‌ها که صاحب فرزند شده، کودک او از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و تمام کادر درمان باید به طور کامل در خدمت فرزند او باشند؛ در حالی که مثلاً 12 تخت  ـ یعنی دوازده کودک بیمار ـ داریم و فقط سه پرستار که باید به همه آنان رسیدگی کنند.

والدین را مقصر نمی‌دانم؛ در نهایت، عزیزشان در بیمارستان بستری است و در شرایط روحی مناسبی به سر نمی‌برند. آنان را درک می‌کنیم، اما ای کاش آنان نیز ما را درک می‌کردند که ساعات طولانی است در حال مراقبت از شمار زیادی کودک هستیم.

متأسفانه با پرستاران رفتار مناسبی صورت نمی‌گیرد. این در حالی است که پزشکان از احترام برخوردارند و همراهان بیمار هرگونه رفتاری که بخواهند با سیستم پرستاری انجام می‌دهند، اما به محض ورود پزشک، ساکت می‌شوند. زیرا گمان می‌کنند درمان تنها در دست پزشک است، حال آنکه این پرستار است که 12 تا 24 ساعت بالای سر بیمار حاضر است و از او مراقبت می‌کند.

اگر پرستار درمان تجویز شده را به درستی انجام ندهد، درمان به نتیجه نخواهد رسید و عجیب است که اگر بیمارشان بهبود یابد، دلیل آن را پزشک می‌دانند، اما اگر حال بیمارشان بد شود، مقصر پرستاران قلمداد می‌شوند. متأسفانه این رفتار و باور حتی در میان افراد تحصیل‌کرده نیز نهادینه شده است.

باید با تأسف گفت که گاهی پاسخگویی پزشکان به همراهان بیمار ضعیف است و همراهان بیماران از ما انتظار پاسخ دارند، در حالی که از نظر قانونی ما مجاز به بیان مطالبی که باید از سوی پزشک بیان شود، نیستیم و همراهان بیمار باید پیگیر مطالبات خود از پزشک باشند، نه از پرستار.

ایکنا ـ شرایط کاری اکنون پرستاران کشور چگونه است؟ 

ساعات کاری طولانی با درآمدی ناکافی؛ دستمزد ما به هیچ‌وجه با حجم و سختی کاری که انجام می‌دهیم، تناسبی ندارد. پرستاران شب‌های متوالی را بیدار می‌مانند و در ازای این حجم بالای مسئولیت و فشردگی کار، درآمدی هم‌سطح یک کارمند ساده دریافت می‌کنند.

مسئولان نیز همواره بهانه می‌آورند که بودجه ندارند. سال‌هاست که وعده داده‌اند حتی مبلغ ناچیزی به حقوق پرستاران افزوده شود، اما این وعده‌ها تا امروز محقق نشده است.

ایکنا ـ همین مسائل موجب مهاجرت پرستاران شده است؟

طی سال‌های اخیر، شمار زیادی از پرستاران به کشورهایی مانند آلمان، دانمارک، عمان و امارات مهاجرت کرده‌اند و اکنون در شرایط بهتری زندگی و کار می‌کنند. تنها عاملی که گاهی پرستاران مهاجر را آزار می‌دهد، تفاوت‌های فرهنگی و زبانی است.

متأسفانه موارد بسیاری پیش آمده که پرستاران از سوی همراهان بیمار مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند. آیا پرستاران جز خدمت‌رسانی به بیماران کار دیگری انجام می‌دهند؟ قطعاً همه پرستاران آرزوی بهبودی بیماران و نجات جان آنان را دارند، اما کم‌اطلاعی همراهان باعث می‌شود که پرستاران همواره متهم شوند.

گفت‌وگوی ایکنا با هادی قنبری، پرستار متعهد بخش آی.سی.یو کودکان، روایتی بود از دل‌هایی که در سایه‌ کمبودها همچنان می‌تپد. پرستارانی که در میان دوگانه‌ «حقوق ناکافی» و «مسئولیت انسانی» راه سومی برگزیده‌اند: ماندن و خدمت. آنان که در بحران‌هایی چون کرونا و جنگ، حاضر به ترک بیماران نشدند، با چالش‌هایی متعددی روبرو هستند؛ از ساعات کاری طاقت‌فرسا و برخوردهای نامناسب برخی همراهان، تا وعده‌های عملی‌نشده‌ مسئولان.

اما آنچه در این میان تابناک می‌ماند، عشق و تعهدی است که در وجود پرستاران این سرزمین ریشه دوانده؛ همان عشقی که هنگام صدور کد تخلیه در روزهای جنگ، در گوششان زمزمه کرد: «بمان!». اکنون زمان آن است که جامعه و نظام سلامت، نه در قالب شعار و وعده، که با اقدامات عینی و حمایت‌های ملموس، پاسخی در خور به این ایثارگری دهند؛ چراکه سلامت جامعه، در گرو حفظ کرامت و انگیزه‌ این قشر زحمت‌کش است.

گفت‌وگو از زهرا ایرجی

انتهای پیام