در کنار این مسئله، فشارهای اجتماعی و اقتصادی مانند بیکاری، بحران معیشت و نااطمینانی نسبت به آینده نیز بر نگرش دینی نسل جوان تأثیر میگذارد و در برخی موارد احساس یأس و سرخوردگی نسبت به نهاد دین را تقویت میکند. بسیاری از جوانان نسل Z در جستوجوی معنا و هویت فردیاند و در این مسیر، ممکن است فاصلهای میان خود و نهادهای دینی احساس کنند.
با این حال، این نسل همچنان به تجربههای معنوی علاقهمند است، اما ترجیح میدهد ایمان و معنویت را در قالبی شخصیتر و سازگار با ارزشها و دغدغههای فردی خود دنبال کند. آنان دین را نه بهعنوان الزام، بلکه بهعنوان منبع الهام و آرامش مینگرند و این رویکرد تازه، نهادهای مذهبی را با ضرورت بازنگری در شیوه ارتباط با جوانان مواجه کرده است.
بهطور کلی، دینداری نسل Z در ایران معاصر پدیدهای چندوجهی و متأثر از تحولات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است؛ پدیدهای که نیازمند فهم عمیقتر، گفتوگوی همدلانه و سیاستگذاریهای دینی متناسب با واقعیتهای روز جامعه است.
خبرنگار ایکنای خراسان رضوی در همین زمینه و با هدف بررسی تحولات نهاد دین و چالشهای دینداری نسل Z در ایران معاصر، گفتوگویی با سیدمحسن میرسندسی، استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، انجام داده است که در ادامه میخوانیم؛
نسل Z در ایران، شامل متولدین دهههای ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰، در فضایی متفاوت از نسلهای پیشین رشد یافته است؛ فضایی که از نظر فرهنگی و تاریخی دگرگون شده و با گسترش رسانهها، دسترسی آزاد به منابع متنوع اطلاعاتی، حضور در شبکههای اجتماعی جهانی و مواجهه با الگوهای فرهنگی چندگانه همراه بوده است. برخلاف نسلهای گذشته که فرآیند جامعهپذیری دینی آنها عمدتاً در چارچوب خانواده، مدرسه و مسجد شکل میگرفت، نسل جدید مسیرهای گوناگون و بیشتر غیررسمی را برای درک و تجربه دین طی میکند. آنان در عین برخورداری از سطح بالای سواد و آگاهی، دارای تجربهای فردگرا، انتخابگر و تفسیرگر از زندگی و باورهای خود هستند.
تحولات گسترده فرهنگی مانند گسترش شهرنشینی، افزایش سطح تحصیلات، رشد سواد عمومی و ارتقای جایگاه زنان، همراه با دگرگونیهای فناورانه، موجب شده است که نظام ارزشگذاری نسل Z از ساختارهای سنتی فاصله بگیرد. این نسل دین را نه از موضع نفی، بلکه از منظر انتخابگری آگاهانه مینگرد؛ به این معنا که پیش از پذیرش هر آموزهای، آن را از صافی تجربه شخصی، عقلانیت و کارآمدی عبور میدهد. در نتیجه، نهادهای دینی که در گذشته مرجعیت انحصاری در شکلدهی به هویت و معنا داشتند، امروز تنها یکی از منابع متعدد هویتسازی و معناجویی برای این نسل به شمار میروند.
مطالعات تحولات دینی در ایران نشان میدهد که الگوی مواجهه نسل Z با دین، بیش از آنکه به دینگریزی مطلق شباهت داشته باشد، از نوع دینداری فردگرا و خودبنیاد است. جوانان این نسل، بهجای تبعیت از مرجعیت سنتی روحانیت یا پایبندی صرف به دینداری مناسکی، ترجیح میدهند رابطهای شخصی، انتخابی و احساسی با دین برقرار کنند.
بر اساس تقسیمبندیهای جامعهشناسی دین، نسل Z در ایران را میتوان در طیف «دینداری غیررسمی و تجربهگرا» جای داد. آنان ممکن است مشارکت کمتری در مناسک جمعی داشته باشند، اما از نظر اخلاقی و معنوی همچنان خود را دیندار بدانند. برای این نسل، دین نه الزام نهادی بلکه تجربهای زیسته، پویا و قابل بازتعریف است.
از منظر نظری، یافتههای علمی مبتنی بر «نظریه پیچیدگی» نشان میدهد که تحولات دینداری در جامعه ایران ماهیتی غیرخطی دارد؛ به این معنا که حتی تغییرات کوچک در نگرشهای فرهنگی یا رسانهای میتواند پیامدهای عمیق و گستردهای در رفتارهای دینی بهدنبال داشته باشد. بر این اساس، دینداری نسل Z را نمیتوان با چارچوبهای سنتیِ دوگانهٔ «دینداری یا بیدینی» توضیح داد، بلکه با طیفی متنوع از ایمان، تردید، تجربه و جستوجوی معنوی روبهرو هستیم.
از منظر تحلیلی، سه سطح از عوامل در شکلگیری و تحول دینداری نسل Z نقشآفریناند: عوامل کلان، میانی و خرد. در سطح کلان، ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، بهویژه تحولات ناشی از جهانیشدن، فناوری و رسانه، بر نگرش دینی این نسل تأثیر میگذارند. در سطح میانی، نهادهایی چون آموزش، خانواده، رسانههای داخلی و گروههای همسالان نقش واسطهای دارند و در بازتولید یا دگرگونی باورهای دینی اثرگذارند. در سطح خرد نیز تجربههای فردی، زیستههای معنوی و تفسیر شخصی از ایمان، مهمترین عامل جهتدهنده به دینداری نسل جدید محسوب میشود.
در نهایت، دین برای نسل Z تنها زمانی معنا و کارکرد خود را حفظ میکند که بتواند به پرسشهای واقعی و زیسته آنان پاسخ دهد؛ پرسشهایی درباره عدالت، هویت، آینده، محیطزیست، جنسیت و معنای زندگی. ازاینرو، بازتولید گفتمان دینی در جهان امروز باید بر پایه علمیبودن، اخلاقگرایی و درعینحال انسانمحوری استوار باشد تا بتواند با ذهن و زیست نسل جدید ارتباطی پایدار برقرار کند.
درمجموع، تحلیل تحولات نهاد دین در ایران نشان میدهد؛ دینداری نسل Z را نمیتوان با معیارهای گذشته سنجید. آنان نه در حال ترک ایمان، بلکه در حال بازتعریف آناند. اگر نهاد دین خود را بهمثابه سیستمی باز و پویا بپذیرد، میتواند در تعامل خلاق با این نسل، شکلهای تازهای از ایمان و هویت دینی را پرورش دهد. اما اگر بر ساختارهای بسته و زبان یکسویه اصرار ورزد، پیامد آن واگرایی، ظاهرسازی و ضعف سرمایه اجتماعی دینی خواهد بود.
آینده دینداری در ایران وابسته به توان نهاد دین برای یادگیری، گفتوگو و سازگاری با جهان جدید است. نسل Z نه دشمن دین، بلکه آینهای از ضرورت بازاندیشی در آن است، نسلی که میخواهد ایمان را نه از وراثت، بلکه از شناخت و تجربه شخصی خویش برگزینَد.
در سطح کلان، افزایش سطح سواد عمومی، گسترش رسانهها و ارتباطات جهانی، و رشد شهرنشینی از مهمترین متغیرها هستند. رسانههای نوین باعث شدهاند که پیامهای دینی با هزاران روایت و تفسیر متفاوت همزمان در دسترس قرار گیرند و مخاطب جوان ناگزیر به
مقایسه و انتخاب شود. این وضعیت از یکسو موجب آگاهی و تعمیق فهم دینی میشود، و از سوی دیگر، چنانچه پاسخ علمی و منطقی دریافت نکند، ممکن است زمینه دینگریزی یا بیاعتمادی به نهاد رسمی دین را فراهم آورد.
در سطح میانی، افزایش نهادهای رسمی دینی و گسترش تشکیلات تبلیغی پس از انقلاب، اگرچه ظرفیت عظیمی برای گسترش آموزش دینی ایجاد کرده، اما همزمان به دلیل رشد ظواهر دینی، اشباع پیامرسانی دینی و تأکید بیشازاندازه بر مناسک، بهنوعی دینداری صوری انجامیده و تناقض میان پیامهای دینی و عملکردهای نهادی نیز به کاهش اعتماد بخشی از جوانان منجر شده است.
در سطح خرد، عامل اساسی، تغییر در فرآیند جامعهپذیری دینی است. خانواده ایرانی که پیشتر مهمترین نهاد انتقال ارزشهای دینی بود، اکنون زیر فشار نهادهای آموزشی، رسانهای و اقتصادی نقش سنتی خود را ازدستداده است. درنتیجه نوجوانان دین را نه از طریق تجربه عاطفی در خانه، بلکه از مسیرهای رسانهای و غیرشخصی میآموزند. این جابهجایی در منبع یادگیری، کیفیت و عمق ایمان را تغییر داده و دینداری را به تجربهای ذهنی و پراکنده بدل کرده است.
درمجموع، تحلیل تحولات نهاد دین در ایران نشان میدهد دینداری نسل Z را نمیتوان با معیارهای گذشته سنجید. این نسل نه در حال ترک ایمان، بلکه در حال بازتعریف آن است. اگر نهاد دین خود را سیستمی باز و پویا بداند، میتواند در تعامل خلاق با نسل جدید، شکلهای تازهای از ایمان و هویت دینی را پرورش دهد؛ اما اصرار بر ساختارهای بسته و زبان یکسویه، به واگرایی، ظاهرسازی و کاهش سرمایه اجتماعی دینی منجر خواهد شد.
آینده دینداری در ایران وابسته به توان نهاد دین برای یادگیری، گفتوگو و سازگاری با جهان جدید است. نسل Z نه دشمن دین، بلکه آیینهای از ضرورت بازاندیشی در آن است؛ نسلی که ایمان را نه از وراثت، بلکه از شناخت و تجربه شخصی برمیگزیند.
در سطح کلان، عواملی چون افزایش سواد عمومی، گسترش رسانهها، ارتباطات جهانی و رشد شهرنشینی، زمینه مقایسه و انتخاب در برابر روایتهای متنوع دینی را فراهم کردهاند. این امر میتواند هم موجب تعمیق فهم دینی شود و هم، در صورت نبود پاسخهای منطقی، به بیاعتمادی نسبت به نهاد دین بینجامد.
در سطح میانی، گسترش نهادهای رسمی و تبلیغی دینی، در کنار اشباع پیامرسانی و تأکید بیشازحد بر مناسک، به نوعی دینداری ظاهری و فاصله میان پیام و عمل انجامیده است.
در سطح خرد نیز، با تضعیف نقش سنتی خانواده در جامعهپذیری دینی، نوجوانان دین را بیشتر از مسیر رسانهها و فضاهای مجازی میآموزند؛ تغییری که دینداری را به تجربهای فردی، ذهنی و پراکنده بدل کرده است.
راهکار اصلی در مواجهه با دینداری نسل Z، گذار از مدلهای خطی و اقتدارمحور بهسوی الگویی انطباقی و گفتوگویی است. بر اساس نظریه پیچیدگی، پایداری هر نظام اجتماعی در گرو توان آن برای «انطباق پویا» با محیط است. نهاد دین در ایران برای اثرگذاری واقعی بر نسل Z باید چند محور کلیدی را مدنظر قرار دهد:
نخست، تبدیل گفتار دینی به زبان علم و تجربه است. دین باید در پیوند با دانش، اخلاق و زندگی روزمره تبیین شود. نسل Z در جهانی رشد کرده که شفافیت و عقلانیت از ارزشهای اصلی آن است؛ بنابراین، تبیین علمی و عقلانی مفاهیم دینی نه تهدید، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است.
دوم، بهکارگیری ابزارهای نوین ارتباطی است. پیام دینی زمانی اثرگذار خواهد بود که در قالبهای متناسب با زیست رسانهای جوانان مانند پادکست، ویدئوهای کوتاه و روایتهای دیجیتال ارائه شود. چنین محتوایی باید هم با فضای دیجیتال سازگار باشد و هم از عمق معرفتی و معنایی برخوردار بماند.
سوم، پذیرش تنوع و تکثر در الگوهای دینداری است. رویکرد جدید به دین، بهجای داوری درباره دیندار یا بیدین بودن افراد، بر درک طیفهای گوناگون دینداری تأکید دارد؛ از مناسکگرا تا اخلاقگرا، از تجربهگرا تا عقلگرا. نهاد دین باید این تنوع را به رسمیت بشناسد و بهجای طرد، بر گفتوگو، مدارا و همزیستی دینی تأکید کند.
در نهایت، بازسازی اعتماد عمومی و تقویت سرمایه اجتماعی دینی باید در دستور کار قرار گیرد. این هدف نه از مسیر تمرکزگرایی، بلکه از طریق ایجاد شبکههای افقی میان نهادهای علمی، روحانیون، خانواده و جامعه مدنی تحقق مییابد. هرچه ساختار دینی زمینه مشارکت و حضور نسل جوان در تولید معنا را فراهم کند، سرمایه معنوی و پویایی دین در جامعه افزایش خواهد یافت.