به نظر میرسد تفاوت تفسیر المیزان علامه طباطبایی(ره) با سایر تفسیرها در چند محور قابل بررسی باشد؛ اول اینکه علامه در تفسیر المیزان مخاطب را به تفکر عمیق در قرآن کریم دعوت میکند، نه اینکه صرفاً اطلاعاتی به او بگوید و مخاطب از تفکرکردن و عمیقشدن در آیات شریفه قرآن کریم بگذرد. المیزان، تفسیری حکیمانه و متفکرانه از قرآن کریم است؛ زیرا از منظر فیلسوف و حکیم که تفکر عمیق، ریشهای و مبنایی دارد، به تفسیر آیات قرآن پرداخته است.
نکته بعدی در تفاوت تفسیر ایشان با دیگر تفاسیر این است که علامه طباطبایی(ره) میفرماید: «قرآن منظومهای منسجم و کامل است و فهم یک آیه زمانی حاصل میشود که انسان بر کل این منظومه اشراف و با کلیت قرآن آشنایی داشته باشد تا بتواند جزئی از آن را فهم کند.» به این میگوییم: تفسیر قرآن به قرآن؛ یعنی خود قرآن مهمترین منبع تفسیر قرآن است و علامه طباطبایی(ره) قرآن را با قرآن تفسیر میکرد و لازمه تفسیر قرآن به قرآن این است که مفسر اشراف کلی بر آیات قرآن کریم، اندیشه قرآن و منظومه منسجم و کامل داشته باشد تا بتواند جزئی از قرآن، مانند یک آیه یا یک سوره را در آن منظومه معنا کند و معنا و تفسیر و تعبیرش را بیابد.
تفاوت سوم هم این است که علامه طباطبایی(ره) روایاتی را که مرتبط با آیات شریفه است، ذیل آیات نقلشده، با خود آیات قرآن اعتبارسنجی میکرد؛ یعنی حتی اگر سند روایت هم مشکل یا ایرادی نداشت، ملاک علامه این بود که این روایت با آیه تطبیق دارد یا ندارد. اگر تطبیق داشت، میپذیرفت و اگر نه، عملاً به آن روایت توجه زیادی نمیکرد؛ چون منبع و منشأ اعتبارسنجی روایات را به تأسی از روایات صحیح پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان، قرآن میدانست، چنانکه در روایت آمده است، روایات را بر قرآن عرضه کنید؛ یعنی با قرآن تطبیق بدهید و اگر تطبیق نداشت یا همراه نبود، این روایت را به دیوار بزنید؛ چون ملاک و معیار خود قرآن کریم است.
تفاوت دیگر تفسیر المیزان با دیگر تفاسیر، تطبیق مفاهیم عمیق استخراجشده از آیات قرآن با مسائل انسان امروز است؛ یعنی تطبیق آیات با نیازهای زمانه. علامه طباطبایی(ره) قرآن را با تاریخ ۱۴۰۰ سال پیش صرفاً تفسیر نکرد، بلکه با شرایط امروز و اقتضائات انسان امروزی تطبیق داد و تفسیر ایشان درواقع، پاسخگوی نیازهای زمان حاضر ما نیز هست.
قطعاً همینطور است. انسانها زمانی که در جامعه زندگی جمعی دارند، گاهی اوقات در مناسبات با یکدیگر یا در زندگی فردی به سمتی میروند که از ریل طبیعی سیر به کمال انسان خارج میشوند و ما به آن، چه در بعد فردی و چه در بعد گروهی، معضل یا آسیب اجتماعی میگوییم. در این زمان، دستهای راهکارهای کوتاهمدت وجود دارد که موجب تلطیف آثار ناشی از معضل میشود؛ اما راهحل اساسی و بنیادی رفع معضل اجتماعی از راه تفکر و اندیشه است. انسان در مقام موجودی که صاحب عقل و اندیشه است، با هر دین و آیین و هر مرتبه از اندیشه که باشد، رفتارها و کنشهای اجتماعی، اخلاق، انتخابها و تعاملات اجتماعیاش بسیار تحت تأثیر اندیشه، باورها و افکار اوست. بله، عوامل دیگر مانند تربیت و محیط مؤثر هستند؛ اما سهم اندیشه بیشتر، پررنگتر و اساسیتر است.
اگر معضلی اجتماعی بخواهد حل شود، مهمترین راهکار آن این است که اندیشه کسی که صاحب معضل اجتماعی است، یا دچار آن آسیب اجتماعی شده، اصلاح شود و اصلاح باید از اندیشه آغاز شود و این یعنی جایی که متفکران و بزرگانی مثل علامه طباطبایی(ره) ایستادهاند.
یک فیلسوف و حکیم اسلامی مهمترین وظیفهاش، ارائه تفکر اصیل و اندیشه متعالی برای انسانهاست و قاعدتاً این اندیشه متعالی زمانی که در میان آحاد جامعه گسترش پیدا کند، ریشه معضلات و آسیبهای اجتماعی را از اساس قطع میکند و موجب حل مشکلات خواهد شد.
علامه طباطبایی(ره) در مقام یک فیلسوف اسلامی، مدرس حکمت متعالیه بود و به پیروی از صدرالمتألهین، به مهمترین مسئلهای که پرداخت، اصل وجود بود. این اصل با دین که درباره مطلق وجود یا کمال مطلق یا سرچشمه وجود، یعنی پروردگار عالم است و دستورات خود را برای سعادت انسان به او عرضه میکند، ارتباط وثیق دارد. عقلانیت و حکمتی که در فلسفه اسلامی به چشم میخورد، به دین و مواجهه اندیشمندانه با دین دعوت میکند و دین هم به عقلانیت و تفکر و اندیشه فرامیخواند: «کُلَّما حَکَمَ بِه العَقل، حَکَمَ بِه الشَّرع و کُلَّما حَکَمَ بِه الشَّرعْ، حَکَمَ بِه العَقل.»
در زمانه ما، نماینده بزرگ اندیشه و فلسفه اسلامی، مرحوم علامه طباطبایی بود و از آن طرف، دین نیز همان شریعت است که از این نظر، ارتباطی وثیق و دوطرفه میان این دو وجود دارد و درواقع، فلسفه اسلامی و دین دو روی یک سکه هستند.
به نظر من، پاسخ، معرفتالنفس یا خودآگاهی است که علامه طباطبایی(ره) ذیل حکمت متعالیه صدرالمتألهین به آن پرداخت و یکی از مسائل بنیادین مکتب فلسفی ایشان است. معرفتالنفس یعنی شناخت واقعی انسان از خود و حقیقت وجود خود. خودآگاهی با همه ابعاد زندگی روزمره انسانها ارتباط دارد و تمام شئون زندگی انسان، اعم از سلوک فردی و اجتماعی با خودآگاهی و معرفتالنفس تعریف میشود.
به نظرم هر کجا ما هر اثری را از اندیشمند حکیم و فیلسوفان بزرگی چون علامه طباطبایی(ره) نشر و ترویج دهیم، موجب میشود زندگی نسل جوان ما و آحاد جامعه معنا پیدا کند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده است، کجا هست و کجا میخواهد برود و این یعنی معنی زندگی را بداند و بفهمد. این معناشدن زندگی و معنابخشی به زندگی جوان و آحاد جامعه در گرو احیای تفکر اصیل و اندیشیدنهای اساسی و بنیادین است؛ چرا که موجب میشود انسان معنای زندگی خود را متوجه و متذکر آن شود.
به نظر من، جامعترین اثر اندیشمند بزرگی مثل علامه طباطبایی(ره)، تفسیر المیزان و بهترین راه ورود این اندیشهها که اصل آن قرآن کریم بهمثابه کتاب سعادت و انسانسازی است، ترویج و توجه به تفسیر المیزان با تبیین بسیار دقیق، روشنگرانه و عمیق علامه طباطبایی(ره) است؛ یعنی ما هر چقدر بتوانیم قرآن را با تفسیر حکیمانه علامه طباطبایی(ره) در مراکز علمی، فرهنگی، تربیتی و مراکزی ترویج دهیم که به دنبال روش و متن برای علوم تربیتی و فرهنگی و کار عمیق هستند، قاعدتاً اندیشههای علامه نیز در برنامههای فرهنگی و تربیتی اجرا و ترویج خواهد شد.
بزرگداشت علامه طباطبایی(ره) یعنی توجه به تفکر عمیق در فهم دین، در زمانهای که متأسفانه انسانها به سمتی رفتهاند که تحت تأثیر مدرنیته، کمتر حوصله اندیشیدن عمیق دارند و همه منتظر صرفاً کلمات خلاصه و مواجهه با متنهای مختصر و کوتاه رسانههای گروهی و مجازی هستند که زیاد ذهن را درگیر نمیکند.
در ایام پایانی عمر علامه طباطبایی(ره)، ایشان جملهای را از مرحوم آیتالله حسنزاده آملی زیاد تکرار میکرد و میفرمود: «ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم.» برای حسن ختام، همین جمله را از ایشان تقدیم میکنم: «ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم»؛ یعنی انسان موجود فناناپذیر ابدی است که با نگاه به حیات جاودان ابدی خود میتواند زندگیاش را هم معنا و سامان جدیدی بدهد.
انتهای پیام