صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۷۵۷۷
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۳

«این کُنارها شاهدند» برای اسم یک کتاب خیلی زیبا است و بعید است بیننده با دیدن این نام، وسوسه نشود کتاب را تورق کند، اما «این کُنارها شاهدند» تنها اسم یک کتاب نیست، غم دلِ پردرد مردمان نجیب خطه اندیمشک از روزی پاپیزی در تقویم این شهر است؛ غمی که می‌رود چهل‌ساله شود.

«این کُنارها شاهدند» برای اسم یک کتاب خیلی زیبا است و بعید است بیننده با دیدن این نام، وسوسه نشود کتاب را بردارد و تورق کند، اما «این کُنارها شاهدند» تنها اسم یک کتاب نیست، غم دلِ پردرد مردمان نجیب خطه اندیمشک از روزی پاپیزی در تقویم این شهر است؛ غمی که می‌رود چهل ساله شود، برای ما که آن روز را ندیدیم و هول و ترس آن روز، لرزه به جان ما نینداخته، «این کُنارها شاهدند» یک عنوان وسوسه بر انگیز برای یک کتاب است، برای مردم اندیمشک اما، داستان چیزی دیگری است. 

در روزهایی که مزین به نام کتاب است، در مؤسسه تاریخ شفاهی شهید زیوداری اندیمشک، مراسم استقبال از  کتاب «این کُنارها شاهدند» با حضور مؤلف آن برگزار شد؛ مراسمی خاص که شاید در هیچ جای کشور مشابه آن وجود ندارد. متن زیر گفت‌وگوی ایکنای خوزستان با فاطمه بهمنی‌نیا، محقق و تدوین‌گر کتاب «این کُنارها شاهدند» درباره سیر نگارش کتاب و مراسم استقبال از این اثر ارزشمند است که در ادامه می‌خوانید:

ایکنا _ لطفا از وجه تسمیه «این کُنارها شاهدند» برای ما بفرمایید.

اگر به هر اندیمشکی یا فردی که در روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵ در اندیمشک حضور داشته، عنوان این کتاب را بگویید بلافاصله به یاد عاشورای چهارم آذر سال شصت و پنج می‌افتد؛ فاجعه‌ای که در دوران دفاع مقدس در اندیمشک رخ داد. بعد از جنگ جهانی دوم، طولانی ترین بمباران هوایی در اندیمشک اتفاق افتاد.

موضوع کتاب «این کُنارها شاهدند» پشتیبانی مردم اندیمشک از جبهه‌های دفاع مقدس قبل از بمباران چهارم آذر سال ۶۵ و بعد از آن است. اندیمشک پیش از این یعنی در دوران دفاع مقدس یک شهر بسیار کوچک ایلیاتی در شمال غرب خوزستان بود که الان قدری گسترده تر شده است، ولی در جنگ تحمیلی کمی بزرگ‌تر از یک روستا بود. این شهر به مدت یک ساعت و ۴۵ دقیقه مورد حمله و بمباران ۵۴ هواپیما قرار گرفت.

در این کتاب توضیح داده شده است که زنان و مردان اندیمشکی برای پشتیبانی از جبهه‌های جنگ در اندیمشک چه مجاهدت‌ها و رشادت‌هایی کردند. مردم با وجود آن بمباران ناجوانمردانه شهر را خالی نکردند و بیش از پیش از رزمندگان و جبهه‌های دفاع مقدس پشتیبانی کردند، به طوری که شهر اندیمشک به شاهراه حیاتی جنگ تحمیلی بدل شد و تنها مسیر ریلی بود که می‌شد ادوات جنگ و مایحتاج رزمندگان را با امنیت از آن عبور داد و به جبهه‌ها رساند.

اگر اندیمشک و راه آهن اندیمشک از بین می‌رفت راه ارتباطی بین جبهه‌ها قطع می‌شد، از همین رو یکی از دلایلی که صدام تصمیم گرفت، اندیمشک را به گفته خود از نقشه جغرافیا حذف کند، همین بود.

بمباران ۴ آذر سال ۶۵، بیش از ۳۰۰ شهید و ۷۰۰ زخمی در شهر به جای گذاشت. مردم اندیمشک با اینکه زخم‌های بسیار عمیقی در این روز دیدند و عزیزان خود را از دست دادند، دست از پایداری برنداشتند. چنانکه گفتم اندیمشک یک شهر ایلیاتی و غالبا با یکدیگر قوم و خویشی دارند، خانواده‌ای را در این شهر پیدا نمی‌کنید که یکی از اقوامش را در این بمباران از دست نداده باشد، با وجود این، بعد از چهارم آذر پشتیبانی مردم اندیمشک از جبهه‌ها بیشتر شد.

وجه تسمیه کتاب «این کُنارها شاهدند» برگرفته از درختان کُنار میدان راه آهن است که شاهدان فاجعه چهارم آذر سال ۶۵ بودند. 

ایکنا _ کتاب در چه قالبی تدوین شده؟ 

این کتاب، تاریخ شفاهی مردم اندیمشک و تعدادی از رزمندگان غیراندیمشکی است. خاطرات ۵۳ راوی از حادثه ۴ آذر در این کتاب گردآوری شده و سعی بر این بوده که کمترین دخل و تصرف را در خاطره‌ها داشته باشیم تا آنچه اتفاق افتاده است به همان شکل به نسل آینده منتقل شود. راویان این حادثه بیش از این تعداد بودند اما امکان تجمیع همه روایت‌ها در یک کتاب وجود نداشت.

ما بعد از بررسی و تحقیق بسیار، به ناگزیر تعداد محدودی از این روایت‌ها را گزینش کردیم. کم سن ترین راوی این کتاب فردی است که در آذر سال ۶۵ حدود هشت یا نه سال داشت و مسن ترین آنها نیز مادر یکی از شهدای اندیمشک است که در حال حاضر ۹۰ سال دارد. 

راوی‌های این کتاب در بخش‌های مختلف به بیان گوشه‌هایی از وقایع اندیمشک در آن سال‌ها پرداختند. «راه آهن»، «رادار»، «رزمندگان غیر اندیمشکی»، «پشتیبانی‌های مردمی»، «مدرسه (دانش آموزان و معلمان)»، «بیمارستان» و همچنین «معراج شهدا و غسالخانه» بخش‌های مختلف این کتاب را تشکیل می‌دهند. این روایت‌ها در کنار همدیگر یک روایت جامع از آنچه در اندیمشک رخ داد، برای خواننده نمایان می‌سازد.

ایکنا _ لطفا درباره مراسم استقبال از کتاب توضیح دهید. 

اعصر روز 25 آبان مراسم استقبال از کتاب در مؤسسه تاریخ شفاهی شهید زیوداری اندیمشک برگزار شد. این یک مراسم خاص است و تنها جایی که برای ورود کتاب و رونمایی از آن مراسم استقبال برگزار می‌شود مؤسسه شهید زیوداری است. اغلب مهمانان این مراسم، همکاران ما و تعدادی از راویان کتاب هستند. این مراسم به نوعی خوشامدگویی به کتاب و تبریک به نویسنده است. پیش از این نیز برای آثار دیگر مؤسسه مراسم استقبال برگزار شده است.

خوب است بدانید ما از ابتدای پاییز، منتظر باران بودیم، اتفاق جالبی که در این روز افتاد این بود که اولین بارش رحمت الهی با ورود کتاب به مؤسسه شهید زیوداری همزمان شد. هر جا نام شهید می‌آید برکت را نیز با خود می‌آورد و من این تقارن را به فال نیک می‌گیرم‌.

ایکنا _ قدری از سیر شکل‌گیری کتاب «این کُنارها شاهدند» بفرمایید. نوشتن کتاب چه قدر زمان بُرد؟

کتاب «این کُنارها شاهدند» حاصل شش سال تلاش من و همسرم بود. می‌توان گفت این کتاب با تلاش خانوادگی به ثمر نشست. احمد رضوانی‌نژاد، همسر بنده در تحقیق این کتاب و همچنین تهیه مصاحبه بسیار به من کمک کردند. ما از هزار سوژه و راوی در این شش سال به تدریج به 53 راوی رسیدیم. به قول دخترم، کتاب «این کُنارها شاهدند» فرزند دوم خانواده ما بود. این کتاب با زندگی ما عجین شده بود. همسرم در تمام مراحل کتاب، همراه و پا به پای من حضور داشت و اگر زحمات ایشان نبود کار به ثمر نمی‌نشست. همچنین خواهرم حدیث بهمنی‌نیا، نیز در تبدیل صوت‌ها به متن در این کار همکاری کردند.

ان شاالله این کتاب مقدمه‌ای برای ثبت ملی عاشورای 4 آذر سال 65 باشد و بتواند گوشه‌ای از ناگفته‌های مردم اندیمشک را که همچنان در تاریخ مغفول مانده است بازگو کند و نسل آینده آشنایی بیشتری با مجاهدت‌های مردم این شهر پیدا بکنند.

تلاش و مجاهدت اصلی را مردم اندیمشک کردند که زن و مرد، جانانه ایستادند. از کودکی به یاد دارم هنگامی که از میدان راه آهن عبور می‌کردیم به ما می‌گفتند از میوه این درخت‌ها نخورید. مردم اندیمشک میوه درخت کُنار را نمی‌خوردند چون در آن سال‌ها آغشته به خون شهدا و یادآور تلخی آن روز بود. تا چندین سال این غم وجود داشت و مردم دلشان نمی‌آمد میوه کُنارهای میدان راه آهن را بخورند.

کتاب «این کُنارها شاهدند» توسط نشر مرز و بوم، وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.

 

انتهای پیام