نجمه سادات طباطبایی، دختر علامه طباطبایی(ره) در نشست نقد و بررسی کتاب «همزاد تنهایی» در ایکنا درباره پدرش گفت: شبی که من عروس شدم مادرم همراه من آمدند، وقتی بازگشتند دیدند که علامه گریه میکند. از ایشان پرسیدند که چرا گریه میکنی؟ که پدر پاسخ دادند: «نجمه رفته». اگر در خیابان میدیدند که کسی گنجشک و پرنده کوچکی را گرفته و نخ به پایش بسته و میفروشد میخریدند و به خانه میآوردند و ما بزرگش میکردیم و بعد آزادش میکرد؛ اما در عین حال در بسیاری از موارد بسیار محکم بودند.