تاریخ اندیشه بشری همواره صحنه نبردی فرسایشی میان دو اردوگاه بوده است: گروهی که به نام ایمان، خرد را به مسلخ میبرند و گروهی که با پرچم عقل، وحی را انکار میکنند.. ۳۰ آبان، روز بزرگداشت ابونصر فارابی و روز
حکمت و فلسفه، تنها یک مناسبت تقویمی نیست، بلکه ایستگاهِ درنگ و تأمل برای بازخوانی یک حقیقت فراموششده است. فارابی، این معمار بزرگ تمدن اسلامی، قرنها پیش با طرحریزی بنیانهای
حکمت اسلامی، ثابت کرد که عقل و وحی، نه دو رقیب، بلکه دو بال برای یک پروازند. در همین خصوص
رضا ملازاده یامچی، پژوهشگر دینی، یادداشتی در اختیار ایکنای خراسانرضوی قرار داده است که در ادامه میخوانیم؛
در روزگاری که جهان اسلام از یکسو با آفت تحجر و ظاهرگرایی و از سوی دیگر با هجوم پوچگرایی مدرن دستوپنج نرم میکند، بازگشت به مدل حکمی قرآن و خوانش فارابی از دین، نهتنها یک ضرورت علمی، بلکه یک راهبرد حیاتی برای زیست مؤمنانه است. این یادداشت بر آن است تا با تکیه بر مبانی قرآنی و میراث حکمی، نشان دهد چگونه فلسفه، پاسدار حریم شریعت است.
هستیشناسی حکمت در هندسه معرفتی قرآن
برای درک عمیق موضوع، نباید در دام ترجمههای سطحی گرفتار شویم. قرآن کریم واژه فلسفه (که ریشه یونانی دارد) را به کار نبرده، اما مفهومی بس متعالیتر به نام حکمت را تأسیس کرده است. خداوند در آیه ۱۲۵ سوره مبارکه نحل، عالیترین روش دعوت به حق را حکمت مینامد: ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ....
علامه طباطبایی (رضوانالله علیه) در تفسیر شریف المیزان، در ذیل آیات حکمت، تحلیلی شگرف ارائه میدهند. ایشان میفرمایند حکمت، علمِ نافع و اتقانِ در عمل است. از منظر ایشان، حکمت صرفاً انباشت اطلاعات نیست، بلکه رسیدن به درکی از هستی است که در آن، انسان جایگاه هر چیز را به درستی میشناسد.
آیتالله جوادی آملی نیز در تفسیر تسنیم، با تفکیک ظریف میان عقل و نقل، استدلال میکنند که عقل در برابر دین نیست، بلکه عقل چراغی است که ما را به دین رهنمون میشود. قرآن کریم وقتی از اولوا الالباب (صاحبان خرد ناب) سخن میگوید، کسانی را مراد میکند که از پوسته ظاهری عالم عبور کرده و به مغز و باطن آن (که توحید است) رسیدهاند، بنابراین، فیلسوف اسلامی کسی است که با ابزار برهان، همان مسیری را طی میکند که مؤمن با بال ایمان میپیماید.
فارابی و تأسیس فلسفه نبوی
چرا فارابی را معلم ثانی مینامند؟ اهمیت کار فارابی در این است که او برای نخستین بار، فلسفه را در جغرافیای وحی بومیسازی کرد، تا پیش از او، فلسفه، متاعی یونانی محسوب میشد. فارابی در شاهکار خود، آراء اهل المدینه الفاضله، دست به یک جراحی بزرگ زد. او نظریه اتصال به عقل فعال را مطرح کرد. جانمایه کلام او این است:
۱. حقیقت واحد است: امکان ندارد حقیقتِ عقلی با حقیقتِ وحیانی در تضاد باشد.
۲. زبانِ دوگانه: پیامبر(ص) حقایق عالم بالا را از طریق قوه خیال قدسی و به زبان تمثیل و خطابه برای عموم مردم بیان میکند تا همگان بهره برند، اما فیلسوف همان حقایق را با زبان برهان و استدلال درمییابد.
۳. نتیجه راهبردی: دین، فلسفه تودههاست و فلسفه، دینِ خواص است (در لایه معرفتی، نه در لایه تعبدی). این دیدگاه فارابی، خط بطلانی بود بر تفکری که میپنداشت دین برای عوام است و فاقد پشتوانه استدلالی. فارابی نشان داد که دین، مخزنی از حقایق برهانی است که لباس شریعت بر تن کرده است.
4رکن سوم: عقل؛ پیامبرِ باطن و حجتِ خداوند
اگر نگاهی دقیق به متون روایی شیعه بیندازیم، درمییابیم که تکریم عقل، ریشه در ذات مکتب اهلبیت(ع) دارد. مرحوم کلینی در اصول کافی، کتاب خود را نه با کتاب الصلوة یا کتاب التوحید، بلکه با کتاب العقل و الجهل آغاز میکند. این چینش، پیامی راهبردی دارد: بدون عقل، حتی توحید و نماز نیز بیمعناست.
حدیث مشهور امام کاظم(ع) به هشام بن حکم، مانیفست عقلگرایی شیعی است: یَا هِشَامُ! إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً... (ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار که رسولان و انبیاء هستند و حجت نهان که عقلها هستند).
این روایت به وضوح نشان میدهد که در منظومه فکری اسلام، عقل دروندینی است، نه بروندینی. کسی که علیه استدلال عقلی سخن میگوید، در واقع در حال تضعیف یکی از حجتهای الهی است. فلسفه اسلامی، در واقع لبیک گفتن به این حجت باطنی است برای فهم دقیقتر حجت ظاهری (قرآن و سنت).
کارکرد اجتماعی حکمت در دنیای مدرن
شاید پرسیده شود که این مباحث انتزاعی چه دردی از جامعه امروز دوا میکند؟ پاسخ در بحران معنا نهفته است، جامعهای که دینداریاش مبتنی بر احساسات سطحی و بدون پشتوانه عقلی (حکمت) باشد، با وزش بادهای شبهه، میلرزد.
فلسفه اسلامی به ما میآموزد که به جای پذیرش کورکورانه، به دنبال چرایی احکام و معارف باشیم. این همان تدبر است که قرآن بارها بر آن تأکید کرده است.
فارابی در مدینه فاضله، رئیس شهر را کسی میداند که حکیم است، حاکمیت حکمت بر جامعه، منجر به عدالت و دوری از افراطوتفریط میشود.
پاسخ به نهیلیسم: جهان مدرن دچار پوچگرایی شده است. حکمت متعالیه (که امتداد راه فارابی توسط ملاصدرا است)، با اثبات اصالت وجود و حرکت جوهری، معنای زندگی را به انسان بازمیگرداند و ثابت میکند که جهان عبث نیست.
۳۰ آبان، بهانهای است تا گرد و غبار را از آینه خرد بزداییم. ما به عنوان میراثداران قرآن و پیروان اهلبیت(ع)، موظفیم که مرزهای میان ایمان و تعقل را برداریم. تجربه تاریخی نشان داده است هرگاه مسلمانان حکمت و فلسفه را ارج نهادند (مانند قرون ۳ و ۴ هجری)، تمدنساز شدند و هرگاه عقل را به حاشیه راندند، گرفتار انحطاط و تکفیر گشتند.
امروز، قرآنپژوهی و دینشناسی ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند نگاه حکمی است. نگاهی که از سطح عبور و به عمق نفوذ کند و گوهر دین را که همانا تسلیم خردمندانه در برابر حق است، استخراج کند. حکمت، نوری است که خداوند در دلهای آماده میتاباند و چه زیباست که بکوشیم مصداق وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا باشیم.
منابع:
۱. قرآن کریم، سوره بقره (آیه ۲۶۹) و سوره نحل (آیه ۱۲۵).
۲. طباطبایی، سید محمدحسین؛ تفسیر المیزان (بهویژه مجلدات مربوط به آیات معرفتشناسی)
۳. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم و کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی.
۴. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، جلد اول، کتاب العقل و الجهل.
۵. فارابی، ابونصر؛ آراء اهل المدینه الفاضله (ترجمه سید جعفر سجادی)
۶. مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران (بخش علوم عقلی)
انتهای پیام