صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۸۷۲۸
تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۷
در گفت‌وگو با نویسنده کتاب «حمید، حمید، مهدی» بررسی شد

معصومه جعفرزاده که برای نگارش کتاب «حمید، حمید مهدی» پای صحبت‌های تعداد زیادی از همرزمان شهید حمید باکری نشسته است، در تعریف فرهنگ بسیجی می‌گوید: بنابر آنچه در آئینه زندگی امثال شهید باکری‌ها دیدم، مؤلفه‌های تفکر بسیجی برای من ایمان، خودباوری، جهاد و مسئولیت‌پذیری است.

وقتی از «فرهنگ بسیج» حرف می‌زنیم، از یک واژه خشک و اداری صحبت نمی‌کنیم؛ از نسلی صحبت می‌کنیم که باورش را بر دوش می‌کشید و جانش را در مشت می‌گرفت. نسلی که مثل خانواده باکری، نه فقط در شعار، که در عمل ثابت کرد ایستادن یعنی چه. خانواده‌ای که سه پسرش علی، حمید و مهدی هر سه، راه جهاد را رفتند، هر سه آسمانی شدند و هیچ‌کدام حتی فرصت یک خداحافظی زمینی با خانواده‌شان پیدا نکردند. پشت درِ این خانه همیشه چراغی روشن بود، اما هیچ‌گاه پیکری برنگشت.

در میان این برادران، حمید باکری روایتی دیگر داشت؛ جوانی که کودکی‌اش در ارومیه گذشت و نوجوانی‌اش با دلتنگی مادر و سختی‌های زندگی شکل گرفت. بعدتر به‌جای آرام گرفتن در دانشگاه، پا در تبریز، ترکیه، لبنان و آلمان گذاشت؛ برای آموختن راه مبارزه. او از همان سال‌ها فهمیده بود که «جهاد» فقط میدان نبرد نیست، بلکه سبک زیستن است.

وقتی انقلاب پیروز شد و بعدتر آتش جنگ شعله کشید، حمید دوباره ایستاد؛ این‌بار نه به‌عنوان جوانی جست‌وجوگر، به‌عنوان مردی که راهش را پیدا کرده بود. در سپاه، در جهاد سازندگی و سرانجام در خط مقدم لشکر عاشورا، آن روحیه آرام اما آتشینِ او، همان چیزی بود که همرزمان از آن با عنوان «بسیجیِ واقعی» یاد می‌کنند، کسی که بی‌صدا می‌آمد و می‌جنگید.

در فرهنگ بسیج، اصل این نیست که چه می‌گویی؛ اصل این است که وقتی نوبت عمل رسید، چه می‌کنی. حمید باکری در تمام مسیر زندگی‌اش همین را ثابت کرد. او از آن جنس آدم‌هایی بود که حضورشان بی‌صدا بود، اما نبودشان تا عمق جبهه احساس می‌شد. فرمانده‌ای که هنوز بچه‌ها وقتی از او حرف می‌زنند، صدا می‌لرزد و چشم خیس می‌شود.

امروز، وقتی دوباره به مسیر زندگی او نگاه می‌کنیم از آموزش‌های چریکی در سوریه و لبنان تا فرماندهی گردان‌ها و نهایتا پرکشیدنش در جزایر مجنون، شاید بهتر می‌شود معنای «فرهنگ بسیجی» را فهمید. فرهنگی که از جنس ایمان، شجاعت، مردم‌داری و مسئولیت‌پذیری است؛ فرهنگی که حمید باکری یکی از زلال‌ترین آئینه‌هایش بود.

برای اینکه از نزدیک‌ با فرهنگ بسیجیِ باکری‌ها آشنا شویم و ردّ این روحیه را در زندگی حمید و مهدی و حتی ریشه‌های خانوادگی‌شان دنبال کنیم، این‌بار پای صحبت معصومه جعفرزاده، نویسنده کتاب «حمید، حمید مهدی» نشستیم؛ کسی که با همرزمان حمید باکری‌ گفت‌وگو کرده و روایت زندگی آن‌ها را از دل خاطرات، اسناد و تجربه‌های میدانی بیرون کشیده است.

ایکنا - اجازه دهید مصاحبه را از اصل موضوع شروع کنیم. چه شد که سراغ نوشتن روایت زندگی شهید حمید باکری رفتید؟ چه چیزی شما را به این مسیر سوق داد؟

دلایل زیادی دست به دست هم دادند. پیش از این، چند کتاب درباره وی منتشر شده بود، مثل «به مجنون گفتم زنده بمان» و «نیمه پنهان ماه» که عمدتا روایت همسر شهید مهدی باکری و اطرافیان را ارائه می‌کردند؛ اما ما هنوز روایت جامع و کاملی درباره شهید حمید باکری نداشتیم. بخش‌هایی از زندگی همچنان در هاله‌ای از ابهام بود و مدت‌ها خودمان نمی‌دانستیم که بین این دوران و آن دوران زندگی او چه اتفاقاتی افتاده است، چه کارهایی انجام داده و مسیر زندگی‌اش چگونه شکل گرفته است.

همچنین شخصیت وی بسیار متفاوت بود. میان لشکریان جایگاه ویژه‌ای داشت و مسیرهای دشواری را پشت سر گذاشته بود، به ویژه اوایل انقلاب در سال ۱۳۶۱ که دوباره به سپاه بازگشت. شجاعت، بصیرت و ویژگی‌های منحصربه‌فرد او باعث شد که احساس کنم این زندگی ارزش ثبت و روایت دارد.

ایکنا - شما اشاره کردید شخصیت شهید حمید باکری متفاوت بود. کمی بیشتر توضیح دهید.

حمید باکری واقعا فردی متمایز بود. شخصیتش ترکیبی از شجاعت، تعهد و حساسیت نسبت به اطرافیان بود. برخی خاطرات و صحبت‌ها از وی برای من جالب بود، مثل توبه‌نامه‌ها و دغدغه‌های شخصی. دوست داشتم بدانم این فرد با چنین شاخصه‌هایی، چگونه زندگی کرده و چه مسیری طی کرده است تا به سطحی از شجاعت و ایثار برسد که نهایتا شهید شد.

نکته دیگر این بود که خانواده باکری، خود خانواده‌ای برجسته و متفاوت بودند. علی باکری در سال ۱۳۵۱ اعدام شد، مهدی باکری خود جزو مبارزان بود و سال ۵۴۵۵ فعالیت داشت و حمید، که آخرین فرزند این خانواده بود. این پشتوانه خانوادگی، شکل‌دهنده شخصیت و مسیر زندگی حمید بود.

حمید باکری در ارومیه به دنیا آمد و اصالتا ارومیه‌ای بود. مادرش را در ۱۸ ماهگی از دست داد و پدرش دوباره ازدواج کرد. او آخرین فرزند خانواده بود و زندگی خانوادگی‌اش از همان ابتدا پرچالش بود. این دوران و شکل‌گیری شخصیت او، برای من بسیار جذاب بود. بعد هم به دانشگاه تبریز رفت و رشته مهندسی مکانیک را خواند و فارغ‌التحصیل شد.

ایکنا - برای نوشتن کتاب، شما با همرزمان شهید نیز گفت‌وگو کردید. اولین چیزی که در برخورد با آنها توجهتان را جلب کرد چه بود؟

 چشم‌هایشان پر می‌شد وقتی از حمید حرف می‌زدند. برای همه آنها محور اصلی، خود حمید بود؛ دیگر مسائل و جزئیات اهمیت چندانی نداشتند. نکته جالب این بود که بسیاری از اتفاقات زندگی او هنوز برای اطرافیان روشن نشده بود و با مرور آن، همه چیز واضح می‌شد. مثلا زمانی که جریان تسویه ارومیه اتفاق افتاد، خود حمید اصلا در ارومیه نبود و در آبادان حضور داشت. این‌ها نکاتی است که نشان می‌دهد او چه مسیر پرچالشی را طی کرده است.

ایکنا - در نهایت چه شد که تصمیم گرفتید پروپوزال نوشتن کتاب را به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس ارائه کنید؟

پس از مطالعه آثار باقی‌مانده و گفت‌وگو با همرزمان، تصمیم گرفتم مسیر جدی‌تری برای شناخت حمید باکری آغاز کنم. ارائه پروپوزال به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس قدم بعدی بود و خوشبختانه موافقت شد. این موافقت، راه را برای نگارش روایت جامع زندگی ایشان هموار کرد و اکنون می‌توانم بگویم که توانستیم تصویری کامل و ملموس از شخصیت، مسیر زندگی و ارزش‌های شهید حمید باکری ارائه دهیم.

ایکنا - یکی از موضوعات مهم درباره شهید باکری و همرزمانش، فرهنگ بسیجی است. با توجه به صحبت‌هایی که با همرزمانشان داشتید، از نگاه شما فرهنگ بسیجی چه ویژگی‌هایی دارد؟

فرهنگ بسیجی در نگاه من، روحیه خدمت بی‌ادعا و انجام کاری است که دیگران از انجام آن شانه خالی می‌کنند. بسیجی کاری را که روی زمین مانده، انجام می‌دهد، بدون هیچ خودنمایی، بدون چشمداشت و صرفا برای انجام وظیفه. تفاوتی نمی‌کند این کار در جبهه باشد، در اقتصاد، در فرهنگ یا حتی در یک فعالیت اجتماعی کوچک؛ هر جا که کمبود وجود دارد و دیگران از انجامش عاجزند، بسیجی وارد می‌شود و مسئولیت را برعهده می‌گیرد.

شهید باکری دقیقا چنین روحیه‌ای داشت. او همیشه پیشقدم بود، همیشه می‌رفت سراغ کاری که لازم بود انجام شود، ولی هیچگاه برای خودش ادعایی نداشت و هیچ وقت دنبال خودنمایی نبود. این رفتار هم از او یک فرمانده موفق ساخته بود و هم او را انسانی محبوب و قابل احترام در بین همرزمان و اطرافیانش کرده بود.

ایکنا - وقتی صحبت از بسیج و تفکر بسیجی می‌کنیم، چه مؤلفه‌هایی به ذهن شما می‌آید؟

مهم‌ترین مولفه‌های تفکر بسیجی برای من ایمان، خودباوری، جهاد و مسئولیت‌پذیری است. جهادگر بودن، به نظر من، یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های شهید باکری بود. حتی وقتی جریان تسویه سپاه و مسائل ارومیه پیش آمد و خیلی‌ها تصور می‌کردند که او کنار می‌کشد، ایشان نگفت «دیگر نمی‌روم» یا «این مسیر برای من بسته است». اتفاقا همان سال دوباره برگشت و بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر با همان شور و انگیزه به جبهه بازگشت. این نشان می‌دهد که روحیه بسیجی یعنی پایداری و ادامه مسیر حتی در سخت‌ترین شرایط.

تقریبا زمستان سال ۱۳۶۰، حمید باکری همراه با تعدادی از دوستانش که از بچه‌های جهاد سازندگی بودند، گرد هم آمدند. آنها از تبریز مجوز گرفتند و عازم منطقه شدند تا در کارهای ساخت و ساز و فعالیت‌های جهاد نقش فعال داشته باشند. بعد از این، در لشکر ۸ نجف اشرف مشغول فعالیت شدند.

حمید باکری فرمانده گردان امام رضا(ع) شد. گرچه نام این واحد گردان بود، اما از نظر توان رزمی، استعداد و تعداد نیرو، احمد کاظمی بعدها گفت که این گردان «واقعا یک تیپ کامل بود». احمد کاظمی می‌گفت که او حمید را به عنوان فرمانده گردان امام حسن(ع) انتخاب کرد و واقعا این گردان، قدرت و توان یک تیپ را داشت. این نشان می‌دهد که شهید باکری توانایی مدیریت و هدایت نیروهای بسیجی را با همان روحیه خدمت بی‌ادعا و جهادگرانه داشت.

ایکنا - در روایت همرزمان، بسیجی بودن چگونه تعریف می‌شد؟

بسیجی یعنی کاری را که بر دوش کسی است، بدون هیچ ادعایی و بدون منت انجام دادن. این دقیقا همان روحیه‌ای است که حمید باکری داشت. او هیچگاه دنبال تقدیر و تشویق نبود، ولی هر کاری که لازم بود انجام دهد، بی‌تردید و بدون هیچ شک و تردیدی پیش قدم می‌شد. همین ویژگی بود که باعث شد او در ذهن همرزمانش همیشه یک نماد واقعی بسیجی و جهادگر باشد.

تفکر بسیجی یعنی ایمان راسخ، شجاعت، جهاد بی‌منت و مسئولیت‌پذیری محض و حمید باکری، با تمام وجود، تجسم این ارزش‌ها بود؛ انسانی که حتی وقتی همه چیز علیه او بود، مسیر خود را ادامه داد و هیچگاه از انجام وظیفه خود کوتاه نیامد.

ایکنا - در روایت‌های همرزمان شهید باکری، بارها گفته شده که وی نه فقط یک فرمانده، بلکه «پدر» نیروهایش بود. این نگاه انسانی دقیقا چه شکلی داشت؟

یکی از زیباترین وجوه شخصیت شهید باکری همین نگاه پدرانه بود. او هیچ‌وقت خودش را بالاتر از نیروها نمی‌دید و همیشه می‌گفت: «ما پدر این بچه‌ها هستیم؛ اینجا هیچ‌کس نباید کم و کسری داشته باشد، نباید دلتنگ کسی شود».

در یکی از روایت‌ها، همرزم شهید می‌گفت که برخی نیروهای تازه‌وارد ممکن بود اشتباه یا کندی در کارشان داشته باشند. وقتی یکی از بچه‌ها گلایه کرده بود که «فلانی چرا این کار را نمی‌کند؟» حمید آقا آرام پاسخ داده بود: «این‌ها تازه پا شدند و از سر علاقه آمدند. وظیفه ماست با آن‌ها مدارا کنیم و کمبودهایشان را جبران کنیم» و واقعا هم همین‌طور عمل می‌کرد. او همیشه به نیروها فرصت می‌داد تا خودشان یاد بگیرند، رشد کنند و اعتماد به نفس پیدا کنند. اقتدار حمید باکری، اقتداری از جنس احترام و اعتماد بود، نه ترس و تحکم. هیچ‌وقت فرمان مستقیم نمی‌داد. برای مثال، وقتی می‌خواست کاری انجام شود، نمی‌گفت «برو انجام بده»، بلکه می‌گفت: «می‌تونی امشب بری فلانجا و کار لازم را انجام بدی؟» یعنی اختیار و اعتماد کامل به نیرو می‌داد، ولی همیشه هدایت‌شان می‌کرد. این سبک مدیریت، باعث شده بود نیروها با دل و جان پیرو او باشند و خودشان را در مسیر مأموریت ذوب کنند.

هیچ فاصله‌ای بین او و نیروها وجود نداشت. همان چیزی که بچه‌ها می‌خوردند، خودش هم می‌خورد. اگر سوپ رقیق بود، همه با هم می‌خوردند. تقسیم وظایف چادر فرماندهی هم دقیق و منظم بود، ولی همیشه به گونه‌ای که احترام و انسانیت رعایت شود. حتی در آماده کردن غذا، خودش گاهی حضور داشت و در کنار اقتدار و فرماندهی، مهربانی و توجه به نیروها را نشان می‌داد. این یکی از ویژگی‌های برجسته او بود. یکی از راویان می‌گفت: «ما یک موتور داشتیم، بلد نبودیم با آن رانندگی کنیم و دائم خرابش می‌کردیم. حمید آقا آمد و گفت: این موتور حاصل کمک‌های مردم است، هدیه‌ای برای جبهه. حق ندارید آن را خراب کنید. هر چیزی که به جبهه می‌رسد، مسئولیت ماست که درست استفاده شود. باید برگردید به خانه‌هایتان» این وسواس روی بیت‌المال، نه صرفا مقرراتی بود که احترام به مردم و جانفشانی آنان را نشان می‌داد. او معتقد بود کوچک‌ترین وسیله‌ای که به جبهه می‌رسد، نماینده اعتماد مردم است و باید با تمام احترام از آن محافظت شود.

ایکنا - پس می‌توان گفت ویژگی اصلی بسیجی بودن در شهید باکری، ترکیبی از جهاد، مسئولیت‌پذیری، فروتنی و نگاه انسانی بود؟

دقیقا! بسیجی یعنی ایمان راسخ، تلاش بدون منت، جهاد بی‌ادعا، مسئولیت‌پذیری و عشق به همرزم و مردم. حمید باکری تجسم تمام این ویژگی‌ها بود؛ انسانی که در سخت‌ترین شرایط هم مسیر خود را ادامه داد، با نیروهایش همدل بود و هیچ وقت از انجام وظیفه کوتاه نیامد.

معنویت برای او یک شکل شعاری یا تزئینی نداشت. معنویت برای حمید باکری از دل اخلاص و ایمان راسخ می‌آمد. وقتی آدم کاری را برای خدا انجام دهد، وقتی نیتش خالص باشد، معنویت خودش به دنبال او می‌آید. معیارش رضایت خلق نبود؛ معیارش رضایت خدا بود.

به‌طور مثال، تمام تلاش‌هایش در جبهه و پشتیبانی، در فرماندهی گردان، حتی در سخت‌ترین شرایط، با یک انگیزه بود: «کاری کنم که خدا خوشنود باشد.» برایش جایگاه و درجه اهمیت نداشت. حتی وقتی پیشنهاد فرماندهی یک لشکر دیگر را به او می‌دهند، به سادگی می‌گوید: «نه، من کنار آقا مهدی می‌مانم.» این یعنی وفاداری، اخلاص، و انتخاب راه خدا به جای منافع شخصی.

بسیجی در دوران دفاع مقدس در میدان عمل خودش را نشان می‌داد، نه در شعار یا کاغذ و برنامه. آن‌ها وسط میدان خطر بودند؛ در خط مقدم یعنی جایی که نه راه عقب‌نشینی بود، نه راه پیش. باید همان‌جا می‌ماندی و می‌جنگیدی. نیروهای پشتیبانی، که بچه‌ها به شوخی می‌گفتند «دمپایی‌پوش‌ها»، معمولا سالی یک‌بار زیر بمباران می‌رفتند و حتی اگر خطر هم بود، شدت آن قابل مقایسه با خط مقدم نبود. اما کسی که در خط مقدم بود، هر لحظه در معرض خطر مرگ واقعی بود.

همه ما می‌توانیم در حرف بگوییم: «من آماده‌ام، من پای کارم.» اما وقتی پای عمل می‌رسد، وقتی جانت را وسط می‌گذاری، چند نفر واقعاً می‌توانند ثابت قدم بمانند؟ خیلی‌ها کنار می‌روند، چراغ خاموش عقب می‌کشند، سنگر را خالی می‌کنند. اما شهید باکری و همرزمانش هیچ وقت این کار را نکردند. آن‌ها باور قلبی‌شان را در عمل نشان می‌دادند؛ ایمان‌شان در سخت‌ترین شرایط عینی و ملموس بود. بسیج واقعی یعنی همین: ایمان عینی، پای کار بودن، جهاد بی‌منت، ایثار و اخلاص در عمل، حتی در اوج خطر.

انتهای پیام