خدا شعری سروده در هواخواهی چشمانت
چه زیبا میکند با آیه آیه هدیه بارانت
تو را کوثر خطابه کرده در آن مصحف یکتا
نظیرت نیست در دنیا که جان من به قربانت
«فصلِ رَبکَ واَنهر» همان لبهای عرفانی
چه معجونی شده این سوره از آن آب حیوانت
فرشته بودهای، کرده هبوطت در میان ما
شبیه خود بَسی بودی کشیده نقش انسانت
بخوان اصوات قرآنی دلم آرام میگیرد
تحیر مانده عقل کل از آن تفسیر قرآنت
مدار آفرینش هم، گره خورده به دستاسی
جهان در گردش از آن آسیاب زیر دستانت
به سجاده که مأنوسی جهانی میشود مجنون
ملائک لاله میچینند از صحرای دامانت
چه عرفانی و احوالی در آن قُرب الی اللهی
دوباره باز بیهوشی و فضه شُد پریشانت
تویی معنی خوشبختی شما انشای آرامش
نَبی هم خندهها دارد از آن سیمای خندانت
در این اوقات رویایی شب میلاد مادر جان
شفاعت میکند ما را همان مهدی دورانت