شب یلدا، فراتر از یک جشن کهن، آئینی است که در ژرفای تاریخ ایران ریشه دوانده و هر سال، با نوای قصهها، یادآور پیوند ناگسستنی انسان با طبیعت، خورشید و مهربانی است.
یلدا فراتر از یک آیین کهن و سنتی، روایتی است از پیوند نسلها در سایه قصههای قدیمی و عاطفههایی که دور سفرههای رنگین شکل میگیرد. اما امروزه این سنت ارزشمند، در سایه نور صفحات مجازی و شبکههای اجتماعی کمرنگ شده است.
در رابطه با پیشینه شب یلدا و اینکه چرا این آیین در میان ما ایرانیان تا این اندازه ریشه دوانده و جذابیت یافته به سراغ محمدعلی الستی، جامعهشناس ارتباطات رفتیم. او در گفتوگویی مبسوط از ریشههای اسطورهای و معرفتی یلدا سخن گفت؛ از خورشید به عنوان «ایزد مهر» تا تفسیری نوین از مفهوم «نوروز» و «پرستش». الستی با مرور چرخه شناخت بشر از طبیعت، نشان داد که یلدا چگونه آیینی نمادین برای «تولد خورشید درونی» و «صبر برای بهثمر نشستن نور» است.
مصاحبه پیشرو، سفری است به ژرفای تاریخ و اسطوره، تا ببینیم چرا یلدا فقط یک شب نیست، بلکه «پیام ماندگار مهربانی و امید» است — پیامی که جامعه مصرفزده امروز بیش از هر زمان دیگری به بازخوانی آن نیاز دارد.
ایکنا ـ در رابطه با پیشینه شب یلدا و اینکه چرا این آیین در میان ما ایرانیان تا این اندازه ریشه دوانده و جذابیت یافته است، توضیح دهید.
انسان یک سیر یا روند تاریخی شناخت دارد. یعنی طی هزاران سال و حتی میلیونها سال زندگی بر روی زمین، بشر دریافتهایی از طبیعت داشته که در ارتباط با ادامه حیات و حفظ بقای او بودهاند. اگر چندین هزار سال اخیر را به عنوان دوران انقلابهای شناختی بشر در نظر بگیریم، این دریافتها به تدریج تبدیل به فرهنگ، آداب و رسوم و اعتقاداتی شدهاند که ردپای آنها را در اسطورهها و افسانهها میتوان یافت.
یکی از این دریافتهای مهم، درک نقش حیاتی خورشید بوده است؛ فرآیندی که امروزه آن را فتوسنتز مینامیم. فتوسنتز به معنای عملی است که در آن گیاهان سبز، با استفاده از کلروفیل خود، نور خورشید را جذب و آن را به ماده غذایی تبدیل میکنند و یک چرخه غذایی ایجاد میکنند. کشف این رابطه توسط انسان، از هزاران سال پیش، اهمیت خورشید را برای او صد چندان کرد. انسان دریافت که بدون خورشید نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. این خورشید است که برای مصرفکنندگان میوه درختان، برای کشاورزان در تولید محصولات و حتی برای دامداران و شکارچیان که غذای دام و شکارشان به طور غیرمستقیم از گیاهان وابسته به خورشید تأمین میشود، ضروری است. گرمابخشی و روشنایی خورشید، به ویژه برای اقوامی که از سرزمینهای شمالی یا اقوام نوردیک با شبهای طولانی و سرد قطب، گاه تا شش ماه مهاجرت کرده بودند، بسیار مطلوب و مطبوع بود.
مجموع این درک از ضرورت خورشید برای بقای انسان بر روی زمین، به تدریج یک معرفت و باور را شکل داد و به خلق مفهومی همچون «ایزد» یا فرشته انجامید؛ ایزدی به نام «مهر» یا میترا. لازم است توضیح دهم که آیین میترائیسم که گاهی حتی خورشیدپرستی خوانده میشود، به معنای خدا دانستن خورشید نیست. مجبورم کمی به عقب برگردم و مفهوم «پرستش» را در معنای اصلی آن روشن کنم. در زبان فارسی، «پرستش» به معنای مواظبت کردن، گرامی داشتن و محافظت است. پرستار از بیمار مواظبت میکند و گرامی میدارد، سرپرست خانواده از خانواده محافظت میکند. به همین ترتیب، «آتشپرستان» کسانی بودند که، چون توانایی افروختن آتش را نداشتند، سعی در حفظ و نگهداری آن داشتند تا بتوانند از فوایدش مانند دور کردن حیوانات وحشی، پخت غذا، ضدعفونی لوازم جراحی، گرمابخشی، روشنایی و حتی در استخراج فلزات بهرهمند شوند. آتش برای آنها بسیار گرامی و محافظت از آن ضروری بود.
به مرور زمان، این مفهوم گرامیداشتن و محافظت، به سوی خورشید و میترا نیز گسترش یافت. «ایزد» به معنای فرشته است. «ایزد مهر» یا «میترا»، در آیین عرفانی میترائیسم مورد توجه قرار گرفت. این، همان «پرستش» به معنای اولیه آن است؛ یعنی گرامی داشتن و منتظر روزهای طولانیتر و نور بیشتر بودن؛ بنابراین در این بستر، مفهوم «عبادت» به معنای مصطلح آن موضوعیت ندارد. حتی میتوان گفت مفهوم «میهنپرستی» یا «وطنپرستی» نیز به معنای دفاع از سرزمین و پاسداری از آن است. آنچه در پدیده بتپرستی رخ داد، یک دگرگونی تدریجی و استحاله بود. ابتدا بتها به عنوان نمادهایی برای حفظ احترام و وحدت اقوام در مکانهایی ویژه (بتخانهها) نگهداری میشدند، اما به مرور زمان، نوعی «الیناسیون» یا از خودبیگانگی پدید آمد. این نمادها جای خدایان را گرفتند و انحراف بشر از مسیر حقیقی از این نقطه آغاز شد. این همان تحولی است که در آن، مفهوم «پرستش» در معنای پاسداری و گرامیداشتن، به «عبادت» به معنای پرستش یک معبود تغییر شکل داد و در این مرحله، طبیعتاً تنها شایسته است که خداوند یکتا عبادت شود.
برای جلوگیری از هرگونه سوءتفاهم لازم است توضیح دهم که اگر گاهی گفته میشود ایرانیان باستان «آتشپرست» بودهاند، مقصود خدا دانستن آتش نیست. زرتشتیان، که هممیهنان ارجمند ما هستند، همواره بر یگانگی خدا تأکید داشته و یکتاپرست بودهاند. آنچه «آتشپرستی» خوانده میشود، در حقیقت به معنای پاسداری و نگهبانی از آتش در مکانهای مقدسی، چون آتشکدهها، آذرگاهها و ... بوده است تا مردم بتوانند از فواید آن (نور، گرما، پاکی) بهرهمند شوند و باعث تداوم این عنصر مفید و نمادین شوند.
اگر به آیین میترائیسم بازگردیم، میبینیم که این آیین، خورشید را گرامی میداشته است. بر این اساس، شب اول دیماه(شب یلدا) به عنوان شب تولد خورشید، مورد توجه و پاسداشت قرار میگرفته است. این پرسش مطرح است که چگونه در آغاز فصل زمستان، زمانی که زمین سرد، خشک و عاری از محصول است، گروهی به جشن و شادمانی میپردازند؟ ادراکی که از این تقویم وجود دارد، درواقع در این شب، که طولانیترین شب سال است و فردای آن کوتاهترین روز، گویی خورشید دوباره زاده میشود. این تولد نمادین، امیدی در دل انسان میافروزد؛ امید به اینکه این خورشید نوپا، بزرگ خواهد شد، بر سرمای زمستان چیره خواهد گشت و روزی خواهد آمد که ثمره این پیروزی را بر روی زمین شاهد خواهیم بود.
پس مردم، شب تولد خورشید(شب یلدا) را جشن میگرفتند و گرد هم میآمدند، درواقع این جشن برای تولد خورشید یا مهر است، برای اینکه آنها در انتظار دیدن نتایج این تولد بر زمین بودند؛ خورشید زاده شد، رشد کرد، بر سرما غلبه کرد و سرانجام، سبزی و حیات را در روز اول فروردین(نوروز) به زمین بازگرداند
در آیین میترائیسم، برای خورشید در آسمان(ایزد مهر)، همواره معادلی در زمین در نظر گرفته میشد. همانگونه که «ایزد مهر» (خورشید) در آسمان میدرخشد، «مهر» به معنای محبت و دوستی نیز در دل انسانها جای دارد. این همان پیوند نمادین میان آسمان و زمین است. حتی در نماد «شیر و خورشید»، شیر به دلیل شباهت یالهایش به پرتوهای خورشید، به عنوان نماینده زمینی خورشید در نظر گرفته میشد؛ سلطان جنگل که بازتابی از سلطان آسمان(خورشید) است.
مفهوم «گردیدن» یا «طواف» نیز ریشه در همین اندیشه دارد. گردیدن به دور یک مرکز مقدس، بازتابی نمادین از گردش به دور خورشید، این منبع بزرگ نعمتها و مهمترین «ایزد»، فرشته یا یزدان پاک در نگرش کهن است. در باورهای دینی نیز، خداوند فرشتگانی را برای امور گوناگون مقرر فرموده است؛ مانند جبرائیل پیامآور، میکائیل برای روزیرسانی، اسرافیل خبردهنده و عزرائیل برای قبض ارواح. در این چارچوب فکری، خورشید نیز یکی از ایزدان با نام میترا به شمار میآمد.
بر همین اساس، جشن تولد و سالگرد نیز معنا مییابد. یک سال، یک دور کامل گردش زمین به دور خورشید است. هر بار گردش، کیفیت و امتیازی تازه به همراه دارد. در ادبیات فارسی نیز واژه «گشتن» گاه به معنای «شدن» و کسب حالتی جدید به کار رفته است،(مانند عبارت «اینگونه گشت»). این نشاندهنده دریافت ویژگیای نو از این گردش نمادین است.
پس مردم، شب تولد خورشید(شب یلدا) را جشن میگرفتند و گرد هم میآمدند، درواقع این جشن برای تولد خورشید یا مهر است، برای اینکه آنها در انتظار دیدن نتایج این تولد بر زمین بودند؛ خورشید زاده شد، رشد کرد، بر سرما غلبه کرد و سرانجام، سبزی و حیات را در روز اول فروردین(نوروز) به زمین بازگرداند.
هنگامی که سال نو میشود و همگان عباراتی، چون «نوروز پیروز» را به کار میبرند، این پرسش پیش میآید که خود واژه «نوروز» به راستی به چه معناست؟ در مفهوم «نوروز پیروز» این نکته نهفته است که این تعبیر برخاسته از معرفتی عمیق است. در سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲ آمده است: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى؛ خداوند روح موجودات را در زمان مرگ میگیرد و نیز روحهایی را که نمردهاند(در خواب) دریافت میکند. یعنی وقتی ما به خواب میرویم، روح ما قبض میشود و نزد او میرود. آنگاه جانهایی را که برایشان مرگ مقرر شده، نگه میدارد (و بازنمیگرداند) و جانهای دیگر را بازمیگرداند. پس ما دو مفهوم «فوت» و «موت» داریم. در زندگی یک بار دچار «موت» (مرگ واقعی و بیبازگشت) میشویم، اما هزاران بار دچار «فوت» (خواب و بازگشت روح) میشویم.
این عقیده از هزاران سال پیش جاری بوده است. برای مثال، فرض کنید در یک کارگاه، بیست نفر از ساعت 6 صبح تا دوازده شب مشغول کار هستند و تا صبح با هم در ارتباطند. اگر یکی از آنها به گوشهای برود و مثلاً نیم ساعت چرت بزند، پس از بیداری به همه سلام میکند و دیگران نیز به او پاسخ میدهند، چرا؟ زیرا همه بهطور فطری میدانند که او در آن لحظات حاضر نبوده؛ روحش رفته و بازگشته است. ایرانیان باستان به این حالت که کسی روحش بازگشته و از خواب بیدار شده باشد، میگفتند: «نوروز»؛ یعنی روزش نو شده است. به عبارت دیگر، روح نو شده و به این جهان بازگشته است. به جای «روز بخیر» میگفتند «نوروز پیروز»؛ یعنی امیدواریم از وقتی که بازگشتهای (از وقتی که روزت نو شده) تا شب که بخواهی بخوابی، بلایی سرت نیاید و روزت پیروز باشد.
از تولد خورشید در شب یلدا تا اول فروردین حدود نود روز میگذرد. عید «نوروز» در واقع عید «نود روزه شدن» خورشید است. یعنی خورشید نود(90) روزه شده و محصول آن را روی زمین به شکل سرسبزی میبینیم. به همین دلیل جشن میگیریم و میگوییم: «عید نوروز مبارک»؛ یعنی عید نود روزه شدن مبارک
جالب است که در فارسی میانه(پهلوی اشکانی و ساسانی) «نوروز پیروز» به معنای «صبحبخیر» یا «روز بخیر» بود و لزوماً مربوط به سال نو نبود. ممکن است این پرسش پیش آید که پس این عید چیست که در اول فروردین جشن گرفته میشود؟ برای پاسخ میتوان به آثار ابوریحان بیرونی، به ویژه کتاب «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» مراجعه کرد. در آنجا اشاره شده که از تولد خورشید در شب یلدا تا اول فروردین حدود نود روز میگذرد. عید «نوروز» در واقع عید «نود روزه شدن» خورشید است. یعنی خورشید نود(90) روزه شده و محصول آن را روی زمین به شکل سرسبزی میبینیم. به همین دلیل جشن میگیریم و میگوییم: «عید نوروز مبارک»؛ یعنی عید نود روزه شدن مبارک. پس این «نوروز» با «نوروز پیروز» تفاوت دارد.
در نتیجه، ما دو جشن داریم؛ یکی جشن تولد خورشید در آسمان(شب یلدا) و دیگری جشن بهثمر نشستن و حاصلدهی آن(نوروز). این شبیه جشن نیمهشعبان است که تولد امام زمان(عج) را جشن میگیریم و به امید جشن ظهور ایشان هستیم. همچنین مفهوم «دید و بازدید» نیز از همین جا ریشه میگیرد؛ «دید» مربوط به اولین جشن(یلدا) است که دور هم جمع میشدند و «بازدید» مربوط به جشن دوم(نوروز) پس از نود روز است.
ایکنا ـ پیام اسطورهای یلدا چیست؟
اولاً، باید همیشه و در هر شرایط سختی امیدوار بود. ثانیاً، باید مهربان بود. آن مهر که در قلب ماست، همان خورشید مهر است که در دل انسان ظاهر میشود و به ما صبر میدهد. در مواجهه با سختیها نباید کنترل خود را از دست بدهیم، نباید به زانو درآییم و باید صبر کنیم. معمولاً وقتی سختی میرسد، نباید با تندی واکنش نشان دهیم. مهر در دل ما باید روشن باشد. نباید به دلیل ناامیدی، تن به برخی رذالتها دهیم یا دچار افسردگی شویم. باید امیدوار بود. پیام یلدا برای ما این است؛ مهربان بمانیم، خورشید را در قلب خود زنده نگه داریم و منتظر باشیم تا آن خورشید محصول خود را بر زمین ارائه دهد.
ایکنا ـ شما در مورد یلدا صحبت و به موضوع معرفت اسطورهای اشاره کردید. در رابطه با این موضوع بیشتر توضیح دهید.
در مسیر تکامل شناختی بشر همواره اتفاقاتی افتاده که کشف واقعیت یا روند تکاملی پشت آنها، امروزه نیازمند تجزیه و تحلیل مفصل و دانش گستردهای است. چند مثال بیان میکنم که وجوه مختلفی دارد. برای مثال، علمی به نام «میتولوژی» یا علم الاساطیر وجود دارد که میگویند برخی از اسطورههایی که در زندگی انسانها وجود دارد را میتوان شکافت و به ریشه واقعی آن پی برد که چه اتفاقی در گذشته افتاده است. از جالبترین آنها، اسطوره «دیو» است. بحثی مطرح است مبنی بر اینکه ممکن است تمدنهایی پیشرفتهتر از ما وجود داشته باشند یا به بیان دیگر، زودتر از ما ظهور کرده باشند و نمونههایی از تمدن آنها سالها قبل روی زمین ظاهر شده و زمینیان آنها را دیدهاند، اما درک نکردهاند.
پیام یلدا اولاً این است که باید همیشه و در هر شرایط سختی امیدوار بود. ثانیاً، باید مهربان بود. آن مهر که در قلب ماست، همان خورشید مهر است که در دل انسان ظاهر میشود و به ما صبر میدهد
برای نمونه، بسیاری میگویند اهرام مصر با ویژگیهای خاص خود، با تکنولوژی پنج یا شش هزار سال پیش قابل ساخت نبودهاند. در آمریکای لاتین نیز، تمدنهایی مانند اینکا، آثار و سازههایی ایجاد کردهاند که به نظر نمیرسد با امکانات آن زمان امکانپذیر بوده باشد. یا در دیوار چین نقاطی وجود دارد که به باور برخی، ساخت آنها با روشهای مرسوم آن دوران غیرممکن به نظر میرسد و در این مورد بسیار تردید شده است.
حالا اگر این فرضیه را در نظر بگیریم؛ اگر من و شما امروز در آسمان یک هواپیمای جدیدی ببینیم که قبلاً ندیدهایم، چون با مفهوم هواپیما آشنا هستیم، میگوییم: «این یک هواپیمای جدید است». اما تصور کنید انسانی در گذشته دور، یک هواپیمای مافوقصوت، مثلاً یک جنگنده فانتوم را در آسمان دیده باشد. او با ذهنیت و دانش محدود زمان خود، چگونه آن را توصیف میکند؟ ممکن است بگوید: «موجودی عظیم، با شکلهای عجیب (آیرودینامیک)، با صدایی مهیب که دود(یا بخار) از خود خارج میکرد(مانند دیو). این موجود سقوط کرد. چون آن انسان از مفاهیمی مثل نقص الکترونیک یا سیستمهای مکانیکی هیچ اطلاعی نداشته، میگوید: «به این موجود غولپیکر حمله کردند، افتاد، قطعاً نقطه ضعفی مثلاً «شیشه عمر» داشته که شکسته است». به این ترتیب، یک داستان اسطورهای شکل میگیرد. حالا دانشمندان علم اسطورهشناسی یا میتولوژیستها میگویند وقتی اسطوره «دیو» در میان اسکیموها، در فرهنگ مایا، در هند و در همه جای جهان وجود دارد، معلوم است که یک «موجود» یا پدیده مشترک مشاهده شده و انسان با ظرفیت فکری آن زمان، آن را به این شکل روایت کرده است. این یک وجه قضیه است.
وجه دیگر که رویکردی ماتریالیستی و ایدهآلیستی دارد، این است که برخی از این معرفتها از پیش آماده و بیان شدهاند و امروز به ما رسیدهاند. برای مثال، گفته میشود که «دجال» در زمانی ظهور خواهد کرد. شباهت او به امام زمان(عج) در این است که هر دو مورد اقبال بسیاری قرار میگیرند. در روایتها آمده که دجال بر روی زمین میایستد و همه او را میبینند، او با یک چشم به همه نگاه میکند، یک الاغ خاکستری دارد که با هر مویش صدای متفاوتی بیرون میآید(که شاید به نظر خندهدار برسد). اما اگر دقیقتر تأمل کنیم؛ زمین گرد است، چگونه کسی میتواند به گونهای بایستد که همه او را ببینند؟ اگر قدش بسیار بلند باشد، باز هم ممکن نیست. اما در عصر فرا صنعتی، ما ماهوارههایی داریم که در مدار زمین قرار گرفتهاند. وقتی ماهوارهای در مدار است، میتواند همه جای زمین را ببیند (همه او را میبینند). آن ماهواره با یک «چشم» (دوربین) به همه نگاه میکند. یک «الاغ خاکستری» دارد؟ صفحههای مانیتور کامپیوترها و تلویزیونها معمولاً خاکستری رنگ هستند و هزاران شبکه ماهوارهای از طریق آنها پخش میشود. پس آن «الاغ خاکستری» در واقع دستگاهی است که صدا و تصویر پخش میکند و هزاران نفر او را با امام زمان(عج) اشتباه میگیرند و به او روی میآورند، فکر میکنند اوست که آنها را خوشبخت میکند. حتی شاید ترسناکتر این باشد که گفته شده، نام او دقیقاً ذکر شده است. در طول هفت هزار سال، روایت دجال و نام او حفظ شده، البته ممکن است نام کمی تغییر کرده باشد. کلمه «دجال» در طول هفت هزار سال، کمکم تغییر کرده و ممکن است به «دیجیتال» تبدیل شده باشد! یعنی این مفهوم برای ما «دیجیتال» بوده که تغییر شکل داده و به «دجال» تبدیل شده است. این انطباق چقدر میتواند اتفاقی باشد؟ دو سر قضیه وجود دارد؛ یا انسان اولیه با ذهن محدود خود چیزی دیده و آن را اینگونه بیان کرده، یا برعکس، یک جور دیگر است.
همین موضوع در مورد داستانهایی مثل کشتی نوح نیز صادق است. برخی میگویند این داستان بسیار خندهدار است: «مگر میشود از هر حیوانی یک جفت در یک کشتی جای داد؟» و مطرح میکنند گه این یک برداشت کودکانه و سطحی است؛ اما امروزه دانشمندان در مورد حفظ حیات در منظومه شمسی چه میگویند؟ آنها از مفهومی به نام «بیومس» یا «بانک ژن» صحبت میکنند: تودهای عظیم حاوی تمامی DNAهای موجودات زنده. آنها میگویند ما یک انبار ژنتیکی داریم که وزن آن چند صد هزار میلیارد تن است و تمام اطلاعات ژنتیکی در آنجا حفظ شده است. این حجم تقریباً ثابت است و تحولات درون آن رخ میدهد. اگر موجودی در چند هزار سال پیش گفته باشد که ما «کشتی DNA» خواهیم داشت (DNA Ship)، این عبارت در طول زمان تغییر تلفظ داده و ممکن است به «کشتی نوح» تبدیل شده باشد. چیزی که ژنها را در خود حفظ کرده است. این دیگر خندهدار به نظر نمیرسد، بلکه منطقی میآید.
منظورم این است که به سنتها، روایتها و اساطیرمان نخندیم. شاید نتوانیم دقیقاً کشف کنیم که چه واقعیتی پشت آنها نهفته است، اما اجداد ما دریافته بودند که باید محبت و صبر را در خود تقویت کنند تا به خوشبختی برسند.
مثلاً همین دیوان حافظ، نشان میدهد که حافظ شخصیتی عجیب و غریبی دارد. از آنجا که حافظ کل قرآن را از بر داشته است، هر چه دارد از قرآن دارد. یکی از سادهترین راههای درک قرآن، خواندن شعر حافظ است؛ اما یکی از دریافتهای ساده از قرآن را میتوان در اشعار حافظ یافت. مفاهیم نهفته در آداب، رسوم و اسطورهها را ساده نگیریم. باید آنها را کشف کنیم، نه اینکه به آنها بخندیم و بگوییم: «یلدا دیگر کیلویی چند است؟».
به موضوع «به دست نگاه کردن» توجه کنید. دست مظهر چیست؟ انسان به دنبال چیست؟ وقتی شما به کسی میگویید؛ «از دست تو شکایت دارم»، یعنی از عمل تو ناراضیام. دست، مظهر تمامیت وجود انسان، قدرت و عمل است. چرا در تمام شکلهای نیایش در دنیا، نگاه کردن به دست وجود دارد؟ شیعیان در قنوت به دستهای خود نگاه میکنند، اهل سنت نیز در دعا دستها را به شکلی خاص گرفته و به آنها نگاه میکنند، بوداییها و مسیحیان نیز در مناسک خود به دست توجه دارند. نگاه کردن به دست، در حقیقت توجه به مظهر قدرت جهان(خداوند متعال) است. این «به دست نگاه کردن» نمادی از این توجه است.
اما شما میتوانید به شکلی «فیک» (جعلی و سطحی) به دست نگاه کنید. امروز جامعهای داریم که همه به دستهایشان یا بهتر بگوییم، به صفحه گوشیهایشان، نگاه میکنند. این همان نگاه فیک به دست است. وقتی من میخواهم یک چک یا اسکناس جعلی چاپ کنم، آن تصویر کف دست که بر روی آن نقش بسته، نمادی است که فطرت انسان میخواهد به آن یعنی به عنوان منبع قدرت نگاه کند. اما امروز به شکل فیک، به صفحه گوشی نگاه میکنیم تا ارضا شویم، اما آن ارضا اتفاق نمیافتد و سراب است.
ایکنا ـ جشن یلدا چه پیامی برای خانواده و انسان امروز دارد؟
آنچه بیان شد درباره پیام تاریخی یلدا بود، اما برای انسان امروز باید مواظب باشیم که این پیام وارونه نشود. یک معضل داریم که سالهاست بشر با آن روبهرو است؛ هرجا فقدان نهاد مناسب وجود دارد، سعی میشود با نمادها آن را جبران کنند. یعنی جایی که یک ارزش به شکل نهادینه موفق نشده است، ایجاد شود، به شکل نمادین از آن ادای احترام میکنند. مثلاً روز زن، روز مرد، روز مادر و روز پدر را در نظر بگیرید. معمولاً هدیه روز مادر سنگینتر و مفصلتر است، اما در روز پدر شاید یک جفت جوراب کافی دانسته شود. معنای اجتماعی این چیست؟ متأسفانه نشان میدهد که در اجتماع فشار بر مادر بیشتر است و کمتر دیده میشود؛ بنابراین در روز مادر سعی میکنیم جبران کنیم. همینطور روز پزشک، روز معلم و روز کارگر را داریم. در کشور ما روز معلم و روز کارگر با احترام بیشتری برگزار میشود یا روز پزشک؟! همه میگوییم معلمی شغل انبیاست و پیامبر(ص) بر دست کارگر بوسه زد؛ اما وضعیت اقتصادی معلمان، کارگران و پزشکان چگونه است؟ این نشان میدهد که نمادها گاه در مقابل نهادها عمل میکنند و جایگزین کارکرد واقعی آنها میشوند.
پس در شرایط جدید زندگی، خانواده را ترک و طرد کردیم، زمانی که اعضای خانواده کمکم از هم دور میشوند و حتی هنگامی که دور هم هستند نیز تنها هستند؛ همه در گوشیهای خود غرق شدهاند. با یک شب یلدا نمیتوان این وضعیت را اصلاح کرد. اگر ما فقط بگوییم «دور هم جمع شوید»، اگرچه درست است، اما با یک شب نمیتوان کار را درست کرد. اتفاقاً هرچه بخواهیم آن شب را به طور مصنوعی و کاذب، شکوهمندتر برگزار کنیم، نشاندهنده این است که خانواده از هم گسیختهتر است. این همان چیزی است که متأسفانه امروز برای ما مصرفگرایی ایجاد کرده است. با قیمتهای سرسامآور میوه، آجیل و تنقلات میبینیم که عدهای هزینههای سنگینی برای شب یلدا میکنند، مهمانیهای بزرگی برگزار میکنند و افراد زیادی را دعوت میکنند. این به جای ترویج آن یلدای تاریخی که هدفش دورهمنشینی، تزکیه روانی و مهرورزی بود، در حال ترویج زندگی لاکچری و مصرفگرایی است و نتیجه معکوس میدهد؛ بنابراین باید مواظب باشیم که به این سمت نرویم.
پایان بخش نخست
انتهای پیام