«یلدا»، این جشن زایش خورشید، روایتی است از پایداری امید در ظلمتترین لحظات. در این روایت تلاش شده، با نگاهی عمیقتر به لایههای پنهان این آیین، از ریشههای آئینی و فلسفی گرفته تا تجلیهای هنری و چالشهای عصر دیجیتال، به واکاوی یکی از پایدارترین میراثهای ناملموس فرهنگ ایرانی پرداخته شود.
استاد زندهنام مهرداد بهار، فرهنگپژوه و اسطورهشناس شهیر کشورمان، در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» جملهای شگرف دارد که نویسنده و راقم این سطور، سخت به آن باور و یقین دارد. استاد بهار چنین نوشته است: «فرهنگ ایرانی را میتوان فرهنگی «جشنبنیاد» نامید. برخلاف بسیاری از تمدنها که آئینهای آنها حول محور حوادث تاریخی یا شخصیتهای ملی میچرخد، ایرانیان باستان، هستیشناسی خود را بر پایه نظم کیهانی و احترام به عناصر طبیعت بنا نهاده بودند».
بازتاب و تائید نگرش مورد اشاره استاد بهار در گاهشماری دقیق و پیچیده ایرانیان باستان تجلی یافته است. در این چارچوب و منظومه اندیشهای و آئینی، «زمان» فقط یک کمیت خطی نیست، بلکه حلقههای متوالی معناداری است که هر نقطه عطف آن، ارزشی نمادین و آیینی دارد.
در اثبات این مدعا میتوان گفت علاوه بر جشنهای ماهانه مشهور ایرانیان باستان، آیینهای ششگانه موسوم به «گاهَنبار» نیز وجود داشت که هر یک متناظر با یکی از مراحل الهی و اهورایی آفرینش جهان مادی بود. در تشریح چهار رکن اصلی تقویم ایرانیان باستان، استاد مهرداد بهار در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» چنین مینویسند: «در کنار اینها، چهار جشن اصلی فصلی، ارکان اصلی تقویم آیینی ایرانیان را تشکیل میدادند؛ «نوروز» (اعتدال بهاری)، «تیرگان» (انقلاب تابستانی)، «مهرگان» (اعتدال پاییزی) و «یلدام (انقلاب زمستانی).»
این چهار ستون، نه تنها تغییر فصلها، بلکه گذارهای وجودی انسان را نیز بازتاب میدهند؛ چنانکه در کتاب «اساطیر ایران» به قلم ژاله آموزگار، پژوهشگر حوزه فرهنگ، تمدن و اسطورهشناس نامی و شناسای کشورمان چنین میخوانیم: ««تولد» (نوروز)، «اوج» (تیرگان)، «گردآوری محصول» (مهرگان) و «فروپاشی ظاهری به مثابه مقدمهای برای زایشی دوباره» (یلدا).» این نگاهِ چرخهای به زمان، که در آن پایان، همواره آغازی نو را در خود نهفته دارد، کلید فهم بلندای اندیشه، چیستی و ماهیت هستیشناسانه عمیق و نهفته در «آیین یلدا» است.
نام «یلدا» که ریشه در زبان «سُریانی» به معنای «زایش» دارد، خود گواهی بر کهنسالی و پیوندهای فرامنطقهای این آیین است. با این حال، درک ایرانیان باستان از این شب، فراتر از یک تولد ساده بود. در هسته مرکزی اسطورهشناسی ایرانی، نبرد همیشگی «نور و تاریکی»، «خیر و شر»، «اهورامزدا و اهریمن» قرار دارد. «یلدا»، اوج تجلی این نبرد در پهنه گیتی است. طولانیترین شب سال، زمانی بود که نیروهای اهریمنی تاریکی به حداکثر قدرت خود میرسیدند. اما درست در همین اوج ظلمت، «مهر» یا «میترا» ایزد پیمان و روشنایی، در پشت کوهها متولد میشد تا سپیدهدم پس از آن، طلیعه پیروزی نهایی نور باشد.
برخی اسطورهشناسان (چون مهرداد بهار و ژاله آموزگار)، این سهگانه «یلدا، سده، نوروز» را معادل مراحل «تولد، چهل روزگی و بلوغ» خورشید میدانند. این تفسیر، «یلدا» را در یک سیر تکاملی قرار میدهد و نشان میدهد که «نوروز»، بدون گذر از آزمون تاریکی «یلدا»، معنای کامل خود را نمییابد.
این نبرد نمادین آنچنان ملموس بود که در برخی روایات مردمی، مردم تا سپیدهدم بیدار میماندند تا با حضور و اتحاد خود، «مهر» را در این نهاد یاری رسانند. این باور که گردهمایی و شادی انسانها میتواند بر نظم کیهانی تأثیر بگذارد، از عمیقترین مفاهیم این آیین به شمار میرود.
یکی از بزرگترین سوءتفاهمها درباره میراث فرهنگی ناملموس، تلقی آن به عنوان یک «شیء ثابت» و موزهای است که باید بدون تغییر حفظ شود. در حالی که ذات چنین میراثی، در جریان زندگی و در تعامل دائمی با شرایط اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک معنا مییابد.
«یلدا» آیینی نیست که از آسمان به فرهنگ ایرانی نازل شده باشد، بلکه محصول هزاران سال تعامل انسان ایرانی با محیط، جغرافیا، طبیعت، باورها، بیمها و امیدهایش است. شکل نخستین آن به احتمال فراوان گردهماییهایی ساده برای تامین امنیت و گرمای جمعی در سرمای طاقتفرسا بوده است. به تدریج، لایههای اسطورهای، آئینی، دینی و هنری بر آن افزوده شد.
زندهنام مهرداد بهار تاکید میکند «مقاومت در برابر تغییر، به معنای مرگ تدریجی یک آئین است»؛ از همین روی امروز میتوان به جِد مدعی بود که قدرت «یلدا» در همین است که در هر دورهای، لباسی نو بر تن کرده است. اگر در گذشته، محوریت با قصهگویی شفاهی و مراسمی مانند «چله زری» (آیین مربوط به زنان) بود، امروز ممکن است تماشای یک فیلم سینمایی با مضمون خانوادگی یا ارسال کلیپهای طنز یلدایی در فضای مجازی، بخشی از آئین جدید شود.
نکته کلیدی، حفظ «مفهوم هستهای» آیین است؛ یعنی مفاهیم و مولفههایی چون «امید»، «تجدید حیات»، «همراهی و همدلی خانوادگی و اجتماعی» و «شکرگزاری». تا زمانی که این هسته در دل مردم زنده است، تغییر قالبها نه تنها تهدید نیست، بلکه نشانه سلامت و پویایی آن میراث است.
تأثیر نهادهای رسمی در ثبت جهانی و معرفی میراث فرهنگی غیرقابل انکار است. اما نباید فراموش کرد که این نهادها بیشتر نقش «ناظر»، «تسهیلگر» و «سندنگار» را ایفا میکنند. موتور محرکه اصلی حفظ آئینی مانند «یلدا»، اراده و عشق روزمره مردم است.
این اراده در انتخاب بهترین «انار» برای سفره توسط مادربزرگ، در تلاش مادر برای تهیه «آجیل» مخصوص، در اشتیاق پدربزرگ برای خواندن «شاهنامه» برای نوهها و حتی در خلاقیت جوانان برای طراحی کارتپستالهای دیجیتال یلدایی تبلور پیدا میکند. نمونه اعلای این مشارکت مردمی را در خلق شخصیتهای جدیدی مانند «ننه سرما» میبینیم که براساس الگوی «ننه سرما» در قصههای قدیمی و برای ارتباط با کودکان عصر جدید ساخته شده است.
این «حفظ خلاقانه» نشان میدهد که مردم منفعلانه سنت را دریافت نمیکنند، بلکه فعالانه آن را بازآفرینی میکنند. این فرآیند از پایین به بالا، تضمین میکند که آئین در انحصار گروه یا طبقه خاصی نباشد و در عوض، در خونِ زندگی و بطنِ شریان خانواده در روزمرگی زبست، جاری شود. هر خانهای که در «شب یلدا» چراغش را روشن میکند، در واقع پاسداری یک قلعه کوچک از این میراث بزرگ است.
«سفره یلدا»، چیدمان تصادفی خوراکیها نیست، که یک «متن نمادین» غنی است که هر عنصر آن، فصلی از فلسفه زندگی ایرانی را روایت میکند.
جواد انصافی، بازیگر، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ عامه درباره فلسفه و بُنمایه انتخاب میوهها و خوراکیهای سفره «شب یلدا» در کتاب «نوید بهار» چنین مینویسند:
نمادهای سفره یلدا را میتوان در چند دسته بررسی کرد:
الف) نمادهای زندگی و باروری
- انار با انبوه دانههای یاقوتیاش، نماد زایش، برکت و در اساطیر، نماد «جهاندار» (جهانکده) است.
- هندوانه با شکل کروی، رنگ سبز و قرمزش، تجسمی از کره زمین و خورشید درون آن است. خوردن آن، به معنای درونی کردن گرمای خورشید برای روزهای سرد پیشروست.
ب) نمادهای روشنایی و جاودانگی
- میوههای زردرنگ مانند پرتقال و نارنگی، یادآور خود خورشید هستند.
- وجود آجیل (مغزها) که در پوستهای سخت محافظت میشوند، نماد استقامت، زندگی نهفته در دل ظاهر مرده و خردی است که برای دستیابی به آن باید سختی را شکست.
ج) نمادهای حافظه و هویت
- دیوان حافظ، با شعر چندپهلو و امیدبخشش، نماینده تفکر عرفانی و نوید وصل پس از هجران است.
- شاهنامه فردوسی، حافظ اسطورهها و هویت ملی است.
پس پیداست که فال گرفتن با این دو کتاب، تنها پیشبینی آینده نیست، بلکه نوعی گفتوگو با خرد جمعی نیاکان است.
د) نمادهای تطهیر و گذار
- استفاده از سبزیهای معطر و میوههای ترش، علاوه بر خاصیت بهداشتی در گذشته، نماد پاکسازی و آماده شدن برای مرحله جدید بود.
این نمادها با هم، یک «هندسه معنایی» میسازند که پیام «یلدا» را بدون نیاز به خط و زبان، به همه باورمندان به رفتار آئینی منتقل میکنند و آن اینکه «زندگی، با همه سختیهایش (پوسته سخت)، سرشار از شیرینی و برکت (مغزها و میوهها) است و تاریکی (شب)، تنها گذرگاهی برای رسیدن به نور (سپیده دم) است.»
غنای فرهنگی ایران در تنوع آئینهای محلی «یلدا» به وضوح دیده میشود. این آئین در هر منطقه، با بافت فرهنگی، اقلیم، گویش، بینش؛ نگرش، پوشش و باورهای خاص آن درآمیخته و رنگوبوی منحصربهفردی یافته است.
برای نمونه در شمال ایران؛ در کنار انار و هندوانه، ازگیل (کُنُس)، میوه محوری سفره است. پختن غذاهایی مانند کدوپخته یا آش محلی نیز مرسوم است.
در خراسان بزرگ و مناطق شرقی «کفزنی» آیینی رایج است که در آن با ریختن قطعهای از چوب ریشه گیاهی خاص در آب و کوبیدن آن، کف سفیدی تولید میکنند که نماد ابرها و برف است و با افزودن شیره یا شکر محصول نهایی را میل میکنند. این کار، اغلب توسط جوانان انجام میشود و نماد مشارکت جمعی است.
در همدان و برخی مناطق غربی کشورمان؛ «فال سوزن» رواج دارد که در آن دختران جوان نیت کرده و به نوبت سوزنی را به پارچهای میزنند و شعرهایی که میخوانند، پاسخ فال آنها به شمار میرود.
در مناطق جنوبی و کرانه خلیج همیشه فارس ایرانزمین؛ با توجه به گرمسیر بودن، مرکبات نقش پررنگتری دارند و مراسم با موسیقی محلی همراه میشود.
در مناطق مرکزی سرزمینمتن؛ «قصهگویی» توسط کهنسالان، به ویژه با محوریت قصههای «مثل آنچه که خود داشت» یا داستانهای حماسی، بخش اصلی برنامههای «شب یلدا» را به خوداختصاص میدهد.
این گوناگونی شگفتانگیز، دو نکته اساسی را ثابت میکند؛ نخست آنکه، عمق نفوذ «یلدا» که توانسته است در تمامی این جغرافیای متنوع ریشه بدواند. دو دیگر؛ انعطاف ذاتی این آئین است که به جای تحمیل یک شکل واحد، اجازه داده هر قومی آن را با زبان فرهنگی خود بیان کند. در عین حال، هسته مشترک همه این رفتارهای متنوع بر پایه «گردهمایی»، «شادی» و «انتظار برای روشنایی» استوار است.
در کتاب «هنر در گذر زمان» به قلم «هلن گاردنر» چنین آمده است: «جشن «انقلاب زمستانی»، آئینی جهانی است. از «یول» (Yule) در میان ژرمنها و نوردیکها (ساکنان منطقه دانمارک و ایسلند) که امروزه در سنتهای کریسمس (مانند درخت کاج و سوزاندن کنده چوب) ادغام شده، تا «دونگ ژی» (Dongzhi) در چین که خوردن گلولههای برنجی به نشانه اتحاد خانواده مرسوم است.
از آیین «ساتورنالیا» در روم باستان که نقشهای مرد و زن طی این جشن و آن یک شب معکوس میشد، تا جشن «لوسیا» در اسکاندیناوی که دختری با تاجی از شمع، نور را به جمع میآورد. این همزمانی، نشاندهنده دغدغهای مشترک در ناخودآگاه جمعی بشر است: تلاش برای غلبه نهایی بر تاریکی و سرما، و نیاز به آئینی برای اطمینانبخشی به بازگشت خورشید، نور و زندگی».
مقایسه «یلدا» با این آئینها، نه برای یافتن مبدأ و مأخذ، که برای درک عمق تجربهِ انسانیِ مشترک است. با این حال، تداوم بیوقفه «یلدا» در یک حوزه تمدنی خاص، غنای نمادین منحصربهفرد آن(مانند پیوند ناگسستنی با ادبیات کلاسیک) و توانایی آن در تبدیل به محکمترین پیوند خانوادگی، جایگاه آن را به عنوان یکی از پیچیدهترین و زندهترین نمونههای این جشن جهانی، تثبیت میکند.
امروزه «یلدا» در دوراهی سنت و مدرنیته قرار دارد. از یک سو، تهدیدهایی جدی آن را احاطه کردهاند؛ کمرنگ شدن سبک زندگی گسترده خانوادگی، نادیده گرفتن توانایی کهنسالان در قصهگویی، غلبه مصرفگرایی و تبدیل سفره به نمایش کالاهای لوکس، فراموشی آئینهای محلی خاص و یکسانسازی شیوه برگزاری جشن تحت تأثیر رسانههای فراگیر بر بستر فضای مجازی یا ماهوارهای و مشغلههای زندگی شهری که زمان لازم برای برگزاری مفصل هر رفتار آئینی از جمله «یلدا» را کاهش میدهد. آئینهایی مانند شاهنامهخوانی جمعی یا اجرای مراسم پیچیده، اغلب به برنامههای ساده و کوتاه با جنبه تنها نمایشی محدود شدهاند.
اما در مقابل، فرصتهای بینظیری نیز خلق شده است؛ فضای مجازی بستری برای آموزش و ترویج ریشههای «یلدا» به نسل جوان شده است. امکان ارتباط تصویری با اعضای خانواده در دورترین نقاط جهان، جغرافیای «یلدا» را گسترش داده است. هنرمندان معاصر در قالب فیلم، نقاشی، موسیقی و انیمیشن، در حال خلق روایتهای جدید از «یلدا» هستند. همچنین، نگاه «اکوتوریسم» (گردشگری سرزمینی) و «گردشگری فرهنگی»، به احیای آئینهای محلی «یلدا» در شهرها و روستاهای مختلف کمک کرده است.
در یک کلام باید گفت رمز بقا در عصر دیجیتال، فناوری اطلاعات، هوش مصنوعی و متاورس، «تلفیق خلاقانه» است.
میتوان در عین ارسال تبریک دیجیتال، بر خواندن یک داستان برای کودکان حاضر تأکید کرد. میتوان در کنار آجیل خریداری شده، چند مغز را به صورت نمادین در خانه بو داد. پذیرش قالبهای جدید، به شرط حفاظت از گوهر اصیل آئین، کلید ماندگاری «یلدا» در هزاره سوم است.
«یلدا» آئینی فراتر از یک شبنشینی است. آئینهای است که هویت سیال و جاودان ایرانی را در طول تاریخ بازتاب میدهد. در این آئین، ردپای کهنالگوها (آرکیتایپها) و باورهای کهن هند و اروپائی، مفاهیم فلسفی زردشتی، نمادگرایی فرهنگ ایرانی-اسلامی و خلاقیتهای مردمی دوره معاصر را همزمان میتوان دید.
آئین «شب یلدا» به ما میآموزد که تاریکی، هرچند طولانی؛ پایان راه نیست و سپیدهدم حتمی است. به ما یادآوری میکند که انسان تنها در جمع و با تقسیم شادی است که میتواند بر ترسهای وجودی غلبه کند.
آینده «یلدا» نه در دست نهادهای دولتی، که در گرو «انتخاب آگاهانه» هر خانواده ایرانی است. انتخاب بین تبدیل آن به یک مراسم عادی، بیروح و مصرفی، یا غنی کردن آن با انتقال خاطرات، گفتوگوی بیننسلی و بازآفرینی خلاقانه. تا زمانی که ایرانیان، زایش نور در قلب تاریکی را باور داشته باشند، «یلدا» نیز خواهد پایید، دگرگون خواهد شد و خواهد درخشید.
انتهای پیام