صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۲۴۱۲۹
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۹
کارشناسان در میزگرد ایکنا مطرح کردند

هنر و سینما، فراتر از سرگرمی و زیباسازی، می‌توانند نقش مؤثر و پایدار در تربیت نسل‌ها و شکل‌دهی به رفتار و باورهای جامعه ایفا کنند. در میزگردی که ایکنا به بهانه دومین جشنواره بین‌المللی معروف برگزار کرد، کارشناسان فرهنگی و هنری بر ضرورت شناخت جامعه، بهره‌گیری از ذائقه مخاطب و نگاه آگاهانه هنرمند به مسائل اجتماعی تأکید کردند.

هنر همواره یکی از مهم‌ترین ابزارهای شکل‌دهی باورها و رفتارهای اجتماعی بوده است. با این حال، تأثیرگذاری واقعی هنر به آگاهی اجتماعی، شناخت مخاطب و به‌کارگیری درست تکنیک‌های هنری وابسته است. بدون این عناصر، آثار هنری حتی اگر از نظر فرم و زیبایی‌شناسی موفق باشند، نمی‌توانند نقش مؤثر خود را در جامعه ایفا کنند.

به بهانه برگزاری دومین جشنواره بین‌المللی معروف، میزگردی با حضور شفیع آقامحمدیان، کارگردان سینما، نصرت‌الله تابش، نویسنده و پژوهشگر و حجت‌الاسلام وحید پرتوی، کارشناس مسائل فرهنگی در ایکنا برگزار شد، تا ظرفیت‌های هنر و سینما در بازنمایی واقعیت‌ها، انتقال ارزش‌ها و هدایت اجتماعی بررسی شود. محور اصلی این نشست، بررسی چگونگی اثرگذاری هنر بر جامعه و ارائه راهکارهای عملی برای تربیت نسلی آگاه و مؤثر بود.

شرکت‌کنندگان در این میزگرد تأکید کردند که هنر تنها زمانی می‌تواند نقش اجتماعی خود را ایفا کند که با شناخت دقیق جامعه، آگاهی از مسائل فرهنگی و سیاسی و تسلط بر زبان هنری همراه باشد. به گفته آن‌ها، هنر موفق نه تنها وضعیت موجود را بازنمایی می‌کند، بلکه قادر است ریشه‌ها و دلایل بروز مشکلات را تبیین کرده و افق‌های نوینی را به مخاطب نشان دهد.

یکی دیگر از محورهای مهم گفت‌وگو، اهمیت شناخت ذائقه مخاطب بود. کارشناسان معتقد بودند هنر و رسانه با درک صحیح ویژگی‌های ذهنی و عاطفی مخاطب می‌توانند پیام‌های تربیتی و فرهنگی را به شکل مؤثر منتقل کرده و از اثرگذاری منفی یا سطحی جلوگیری کنند. این رویکرد، پایه‌ای برای ایجاد تغییرات پایدار در رفتار و نگرش اجتماعی است. در نهایت، میزگرد حاضر بر ضرورت داشتن نگاه استراتژیک و برنامه‌ریزی علمی در تولید آثار هنری تأکید داشت. تجربه‌های گذشته نشان داده است که بدون زیرساخت‌های مدیریتی، آموزش هنرمندان و توجه به روانشناسی مخاطب، سینما و هنر تصویری نمی‌توانند رسالت خود در هدایت فرهنگی، تربیت نسل‌ها و ایجاد تغییرات اجتماعی پایدار را به‌درستی انجام دهند.

با ذکر این مقدمه در ادامه با مشروح این میزگرد همراه می‌شویم.

ایکنا - هنر در چه شرایطی می‌تواند از حالت بی‌تفاوتی خارج شود و به ابزاری مؤثر برای طرح مسائل اجتماعی، نمایش درست واقعیت‌ها و برقراری ارتباط با اقشار مختلف جامعه تبدیل شود؟

شفیع آقامحمدیان: اساساً هنر زمانی می‌تواند در جامعه اثرگذار باشد که در اختیار افرادی قرار گیرد که هم شناخت دقیقی از هنر داشته باشند و هم نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زمانه خود آگاه باشند. کار هنری اگر صرفاً به‌عنوان یک فعالیت جدا از متن جامعه تولید شود، تأثیر محسوسی بر مخاطب نخواهد گذاشت، اما هنگامی که هنرمند با بهره‌گیری صحیح از قواعد، تکنیک‌ها و زبان هنری، به‌ویژه در سینما و رسانه‌های تصویری، اثر خود را متناسب با شرایط واقعی جامعه عرضه کند، هنر از حالت سرگردان و بی‌هدف خارج می‌شود و نقش اجتماعی خود را ایفا می‌کند. هنر در ذات خود بهترین ابزار برای برقراری ارتباط میان هنرمند و اقشار مختلف جامعه است؛ ابزاری که اگر آگاهانه به کار گرفته شود، می‌تواند هم جنبه‌های مثبت یک جامعه را به‌درستی نمایش دهد و هم مشکلات، کاستی‌ها و نارسایی‌ها را به شکلی هنرمندانه و قابل‌درک برای مردم بازتاب دهد. در چنین وضعیتی، حتی یک اثر کوتاه تصویری یا فیلمی چنددقیقه‌ای نیز قادر است تأثیری عمیق و ماندگار بر ذهن مخاطب بگذارد.

در مقابل، اگر از هنر به‌درستی استفاده نشود و فاقد نگاه مسئولانه و آگاهانه باشد، طبیعتاً آثار آن نیز می‌تواند منفی و حتی مخرب باشد. بنابراین مسئله اصلی، خودِ هنر نیست، بلکه چگونگی به‌ کارگیری آن در مواجهه با مسائل جامعه است. هر زمان که هنر با شناخت، تعهد و تسلط بر ابزارهای بیانی همراه شود، می‌توان گفت که نسبت به جامعه بی‌تفاوت نمانده و توانسته اثر واقعی و ماندگار خود را بر مخاطب بگذارد.

نصرت‌الله تابش: هنر ذاتاً با آرمان‌گرایی، نقد و اعتراض پیوند خورده است و اساساً نمی‌توان این مؤلفه‌ها را از آن جدا کرد؛ چراکه هنر از دل آسیب‌ها و معضلات اجتماعی تغذیه می‌کند. اثر هنری در گام نخست وظیفه توصیف وضعیت موجود جامعه را بر عهده دارد؛ توصیفی که می‌تواند به مسائلی چون اعتیاد، فشارهای معیشتی، ظلم‌های اقتصادی و سازوکارهای ناعادلانه‌ای بپردازد که زندگی عمومی مردم را تحت تأثیر قرار داده‌اند. همین معضلات، خوراک اصلی خلق اثر دراماتیک هستند و بدون آن‌ها، اساساً هنر اجتماعی شکل نمی‌گیرد. با این حال، هنر زمانی یک گام جلوتر می‌رود که از صرف توصیف عبور کند و به مرحله تبیین برسد؛ یعنی بتواند علل و ریشه‌های بروز این مشکلات را نیز به‌درستی و به‌صورت دراماتیک روشن کند. اگر هنرمند بتواند وضعیت موجود را دقیق تصویر کند و همزمان دلایل شکل‌گیری آن را توضیح دهد، به فهم عمیق‌تری از مسائل اجتماعی دست یافته است. اوج کار هنری اما زمانی رقم می‌خورد که اثر بتواند افق یا راه‌حلی را پیش روی مخاطب قرار دهد و به نوعی واقعیت مطلوب را در برابر واقعیت موجود ترسیم کند، هرچند برخی هنرمندان این مرحله را خارج از وظیفه خود می‌دانند.

تفاوت آثار هنری دقیقاً در همین نقطه جهت‌گیری آشکار می‌شود؛ جایی که دو اثر ممکن است یک معضل مشترک را نقد کنند، اما آدرس‌های کاملاً متفاوتی ارائه دهند. برخی آثار با وجود قوت دراماتیک، تصویری ناقص از جامعه ارائه می‌دهند و مسئله را صرفاً به جبرهای اجتماعی فرو می‌کاهند، در حالی که نگاه جامع به مسائل اجتماعی مستلزم توجه هم‌زمان به ابعاد اخلاقی، انسانی و انتخاب فردی است. اگر اثری تنها به یک بُعد از این جبرها بسنده کند، نگاهش ناقص خواهد بود و همین نقص، آن را در تبیین و ارائه راه‌حل دچار اشکال می‌کند.

جوهر درام، کشمکش است؛ کشمکشی که معمولاً میان دو نگاه اخلاقی شکل می‌گیرد و همین تنش است که اثر را زنده و اثرگذار می‌کند. هنر اجتماعی، چه در قالب تراژدی و چه طنز، زمانی موفق است که مخاطب را درگیر این کشمکش کند و به تأثیرگذاری عاطفی و فکری برسد؛ تأثیری که می‌تواند به تخلیه هیجانی، تربیت اجتماعی و بازاندیشی در رفتارها منجر شود. از این منظر، خلق زیبایی در اثر هنری خود نوعی کنش اخلاقی و اجتماعی به شمار می‌آید. مشکل اساسی در حوزه هنر اجتماعی و دینی، فقدان چارچوب‌های نظری روشن برای نسبت دادن باورهای دینی با درام و سینماست. تا زمانی که این مبانی تئوریک به‌درستی تبیین نشود، تشخیص اثر دینی، اجتماعی یا حتی ضد ارزشی با ابهام همراه خواهد بود. بدون دغدغه، اعتراض و نقد، هنری شکل نمی‌گیرد و هر اثر هنری که بتواند زیبایی را به‌درستی خلق کند و مخاطب را به تأمل وادارد، به‌طور طبیعی واجد کارکرد اجتماعی و تربیتی خواهد بود.

حجت‌الاسلام پرتوی: هنر ذاتاً فرآوری است و فرآوری بر مواد اولیه اتفاق می‌افتد؛ موادی که پایه و ریشه هنر را شکل می‌دهند. این مواد اولیه همواره داستان هستند و هر اثر هنری، چه در حوزه هنرهای تجسمی باشد، چه هنرهای نوشتاری یا کتابت، بر مبنای یک داستان شکل می‌گیرد. بدون داستان، هنر محمل و بستر لازم برای ابراز و تأثیرگذاری را ندارد. هرچه داستان زیباتر و غنی‌تر باشد، هنر نیز می‌تواند زیبایی و عمق بیشتری کسب کند و اگر اثر هنری به نظر زیبا نمی‌آید، باید نخست به کیفیت داستان پایه‌ای آن توجه کرد. داستان، با آغاز و پایان خود، مسیر و ساختار اثر هنری را مشخص می‌کند و نقش اصلی آن روایت واقعیت یا حقیقت است؛ واقعیت قابل نقد و اعتراض است، اما حقیقت، واحد و غیرقابل تغییر و نقد است. با رجوع به آموزه‌های قرآنی، هنر می‌تواند بر مدار اصول پایدار شکل گیرد و در جامعه مقبولیت پیدا کند. قرآن به عنوان پایه‌گذار اصول، قصه‌ها را بر محور احسن قصص ارائه می‌کند و هنر می‌تواند همانند این رویکرد، قصه‌ها را در جامعه به گونه‌ای عرضه کند که مردم آن را بپذیرند یا رد کنند. این پذیرش یا رد، قابلیت ایجاد دگرگونی در مخاطب را فراهم می‌کند و نشان‌دهنده نقش ماندگار هنر در تاریخ بشر است؛ آثاری که هنرمندانه خلق شده‌اند، چه در معماری، کتابت یا رسانه‌های سمعی و بصری، تا سال‌ها در ذهن و فرهنگ جامعه باقی می‌مانند.

هنر در حوزه اجتماعی، توانایی برجسته‌سازی داستان افراد را دارد و می‌تواند آن‌ها را در جامعه معروف کند؛ چنین هنری قابلیت الگوسازی دارد، چه در شکل‌دهی به رفتارهای مطلوب و چه در اصلاح یا تخریب الگوهای موجود. این ویژگی هنر، آن را به ابزاری اثرگذار در تربیت اجتماعی، ایجاد تغییرات اخلاقی و ترویج معروف تبدیل می‌کند و نشان می‌دهد که هنرمند با استفاده از داستان و فرآوری هنری می‌تواند تأثیر عمیق و ماندگاری بر جامعه بگذارد.

ایکنا - با توجه به تأکید شما بر اهمیت ذائقه‌سنجی در ارتباط با مردم و نقش آن در اثرگذاری اجتماعی، لطفاً بفرمایید چگونه می‌توان از ظرفیت‌های ذائقه مخاطب برای هدایت صحیح فرهنگی و تربیتی بهره گرفت و هنر و رسانه چه نقشی در شناسایی و پاسخ به این ذائقه‌ها دارند؟

حجت‌الاسلام پرتوی: ذائقه‌سنجی یکی از مهم‌ترین ابزارهای ارتباط مؤثر با جامعه است و از نگاه آموزه‌های پیامبر اکرم(ص)، برخورداری از شناخت دقیق ظرفیت‌های ذهنی و عاطفی مخاطب شرط اصلی ایجاد تأثیرگذاری است. هر فرد و هر جامعه‌ای دارای ویژگی‌ها و هوش‌های متعدد است؛ از جمله هوش اجتماعی، که افراد اثرگذار در جوامع غالباً با بهره‌گیری از این هوش می‌توانند پیام‌ها و مفاهیم را به‌طور مؤثر منتقل کنند، حتی اگر از نظر ضریب هوشی بالا نباشند. نمونه تاریخی این رویکرد در جریان سامری دیده می‌شود که با شناخت دقیق ذائقه مردم زمان حضرت موسی(ع) توانست بر باورهای آنان تأثیرگذار باشد.

در دوران کنونی، فضاهای ارتباطی گسترده و جریان‌های خبری گاه باعث تشدید ناامیدی و کاهش امید در جامعه می‌شوند و این زمینه‌ای فراهم می‌آورد تا گروه‌هایی با توانمندی در ذائقه‌سنجی، پیام‌های خود را به شکل مؤثر منتقل کنند. از این منظر، هنر و رسانه می‌توانند نقش مهمی ایفا کنند؛ آن‌ها با شناخت ذائقه مخاطب، قادرند پیام‌ها را به‌گونه‌ای طراحی و ارائه کنند که در راستای اهداف تربیتی و فرهنگی قرار گیرد، جامعه را به سمت رفتارهای مطلوب هدایت کند و از اثرگذاری سوء یا منحرفانه جریان‌ها جلوگیری نماید. بنابراین، بهره‌گیری از ذائقه‌سنجی به‌عنوان یک رویکرد آگاهانه در تولیدات هنری و رسانه‌ای، نه تنها باعث ارتقای کیفیت اثرگذاری فرهنگی می‌شود، بلکه تضمین می‌کند که پیام‌ها در مسیر صحیح و با هدف اصلاح و هدایت اجتماعی به مخاطب منتقل شوند. این شیوه، همراه با اخلاص و نگاه اخلاقی هنرمند و رسانه، زمینه‌ای برای تغییر و دگرگونی مثبت در سطح فرد و جامعه فراهم می‌آورد.

ایکنا - چه ویژگی‌ها و الزاماتی برای هنرمند و تولیدات هنری لازم است تا اثرگذاری واقعی در جامعه ایجاد شود و چگونه می‌توان از هنر برای ارتباط مؤثر با اقشار مختلف مردم بهره برد؟

شفیع آقامحمدیان: امروزه هنر و به‌ویژه سینما دیگر صرفاً یک فعالیت زینتی یا سرگرمی محسوب نمی‌شوند، بلکه در بسیاری از کشورها به‌عنوان ابزار استراتژیک برای اثرگذاری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به کار گرفته می‌شوند. متأسفانه در کشور ما هنوز بسیاری این نگاه را پذیرفته‌اند که سینما تنها بخشی از زیباسازی یا سرگرمی جامعه است، در صورتی‌که هنر تصویری توانایی تغییر نگرش‌ها، هدایت تفکر عمومی و حتی ایجاد تحولات بزرگ اجتماعی را داراست. برای آنکه هنر به‌طور مؤثر در جامعه تأثیرگذار باشد، تولیدکنندگان آن باید علاوه بر تسلط فنی در فیلم‌سازی، به دانش روز، فلسفه، علوم اجتماعی و روان‌شناسی مخاطب نیز آگاه باشند. تجربه نشان داده است حتی یک حادثه ساده، اگر هنرمندانه روایت و تصویری شود، می‌تواند حس و ذهن مخاطب را به شکل عمیق تحت تأثیر قرار دهد. این تأثیرگذاری نیازمند درک درست از ذائقه مخاطب، انتخاب دقیق موقعیت‌های دراماتیک و بهره‌گیری از تکنیک‌های هنری برای خلق جذابیت و اثرگذاری است.

علاوه بر این، هنر موفق، باید امکان ارتباط مستقیم و صمیمانه با اقشار مختلف جامعه را فراهم کند؛ یعنی اثر هنری بتواند پیام‌ها و ارزش‌ها را به زبان مشترک مردم منتقل کند و در نهایت ضمن سرگرم کردن، تأمل، تغییر نگرش و تربیت اخلاقی مخاطب را به همراه داشته باشد. بنابراین، تحقق اثرگذاری واقعی هنر نیازمند نگاه استراتژیک، برنامه‌ریزی دقیق، شناخت اجتماعی و توانمندی‌های فنی و هنری است تا تولیدات هنری بتوانند نقشی مؤثر و ماندگار در فرهنگ و رفتار اجتماعی ایفا کنند.

ایکنا - چرا تولید آثار هنری در کشور ما با چالش مواجه است و چه نیازهایی وجود دارد تا سینمای دینی و هنری بتواند تأثیرگذاری واقعی در جامعه و تربیت نسل‌ها داشته باشد؟

نصرت‌الله تابش: واقعیت این است که سینما و هنر در کشور ما هنوز از ظرفیت‌های عمیق خود بهره کافی نمی‌برند و این موضوع به ضعف نگاه مدیریتی و فرهنگی بازمی‌گردد. تجربه بیش از ۲۴ سال فعالیت من در مجله تخصصی فیلمنامه‌نویسی نشان داده است که حتی در زمینه‌های پایه‌ای مانند فیلمنامه و طراحی شخصیت، فهم دقیق و علمی وجود ندارد و بسیاری از مدیران و منتقدان بدون دانش عمیق از سینما، باورهای دینی و علوم اجتماعی وارد این عرصه می‌شوند. در غرب نیز هزاران فیلم ساخته می‌شوند اما تنها تعداد محدودی موفق می‌شوند؛ چراکه پشت هر اثر جدی، اندیشه‌های فلسفی، روانشناختی و اجتماعی پیچیده‌ای وجود دارد که با جذابیت داستانی و فرم دراماتیک به مخاطب منتقل می‌شوند. یک فیلم موفق نه تنها باید سرگرم‌کننده باشد، بلکه باید به گونه‌ای طراحی شود که روانشناسی مخاطب، جامعه‌شناسی، فلسفه و اخلاق را به صورت غیرمستقیم منتقل کند. برای مثال، انیمیشن‌ها و آثار هالیوود، اگرچه مخاطبان نوجوان لایه‌های پیچیده آن را درک نمی‌کنند، اما شخصیت‌پردازی، کشمکش و داستان‌ها به گونه‌ای ساخته شده‌اند که ناخودآگاه ارزش‌ها و مفاهیم اجتماعی، سیاسی و حتی مذهبی را به مخاطب منتقل می‌کنند. این یعنی فرمول‌های حرفه‌ای و اندیشه پشت آثار، همان چیزی است که موفقیت واقعی را تضمین می‌کند.

برای آنکه سینمای ما بتواند نقش واقعی خود را ایفا کند، مدیران فرهنگی و هنری باید در چهار حوزه تسلط داشته باشند. شناخت هنر و سینما، مدیریت دینی بر هنر، تعلیم و تربیت و فهم عمیق از مسائل اجتماعی و روانشناسی مخاطب،  حوزه‌های مورد نظر را تشکیل می‌دهند. در فقدان این چهار رکن، تولیدات هنری در سطحی باقی می‌ماند که نه می‌تواند جریان‌سازی فرهنگی انجام دهد و نه تأثیر تربیتی و اجتماعی واقعی داشته باشد. حتی آثار فنی و جذاب، بدون این چارچوب، صرفاً سرگرمی سطحی محسوب می‌شوند و رسالت اصلی هنر یعنی تربیت، الگوسازی و تغییر رفتار اجتماعی را محقق نمی‌کنند. سینمای موفق و تأثیرگذار، تلفیقی از دانش فنی، درک روانشناسی مخاطب، اندیشه‌های فلسفی و اجتماعی و پیوند با ارزش‌های دینی است. بدون این نگاه استراتژیک و علمی، حتی سرمایه‌گذاری‌های گسترده نیز نمی‌تواند به تولید آثار اثرگذار منجر شود. بنابراین نگاه مدیریتی و سیاست‌گذاری فرهنگی ما باید از سطحی‌نگری به سمت یک رویکرد جامع، علمی و استراتژیک حرکت کند تا سینما و هنر بتوانند رسالت واقعی خود را در جامعه ایفا کنند و نسل‌های آینده را تربیت و هدایت کنند.

شفیع آقامحمدیان: بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا توانست با قراردادهای متعدد، حدود ۵۵ درصد سینماهای اروپا را در اختیار خود بگیرد و هالیوود به سرعت جایگاه خود را در جهان تثبیت کرد. از آن زمان، هالیوود با هر سیاست و برنامه‌ای که در دولت‌های آمریکا اجرا می‌شد، همسو عمل کرد و فیلم‌ها و آثار سینمایی را به‌عنوان ابزاری استراتژیک برای تأثیرگذاری بر جوامع و فرهنگ‌ها به کار گرفت. این تجربه جهانی نشان می‌دهد که سینما در کشورهای دیگر نه تنها یک هنر یا سرگرمی نیست، بلکه به‌عنوان ابزار استراتژیک و فرهنگی به‌طور جدی مورد استفاده قرار می‌گیرد. متأسفانه در کشور ما هنوز نگاه به سینما غالباً سطحی و زینتی است و قوانین، سیاست‌ها و سرمایه‌گذاری‌های لازم برای استفاده مؤثر از آن شکل نگرفته است. در نتیجه، آثار ما توان رقابت در بازار جهانی را ندارند و پیام‌های فرهنگی و دینی مؤثر نمی‌توانند به مخاطب گسترده منتقل شوند. به همین دلیل، اگر بخواهیم سینما به ابزاری برای جریان‌سازی اجتماعی و ترویج ارزش‌ها تبدیل شود، باید مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور بر اساس یک نگاه استراتژیک شکل بگیرد. این نگاه نیازمند سیاست‌گذاری، قانون‌گذاری، آموزش، حمایت از فیلمنامه و فیلمسازان توانمند و همچنین شناخت دقیق از مخاطب است تا سینمای ما بتواند در عرصه داخلی و بین‌المللی تأثیرگذار باشد. بدون این زیرساخت‌ها، سینما صرفاً سرگرمی باقی می‌ماند و از ظرفیت عظیم خود برای اثرگذاری اجتماعی و فرهنگی استفاده نمی‌شود.

نصرت‌الله تابش: در دوره‌ای که بنیاد سینمایی فارابی با کانون فیلمنامه‌نویسان خانه سینما قرارداد بست، هدف اصلی حمایت از فیلمنامه‌نویسی و کشف استعدادهای جدید بود. فارابی برنامه‌ای طراحی کرد که طبق آن ۵۰ فیلمنامه را خریداری کند و امتیازی نیز برای حمایت از فروش فیلمنامه‌ها در نظر گرفت. از حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ فیلمنامه‌ای که به خانه سینما ارائه شد، ابتدا غربالگری شد و ۱۵۰ فیلمنامه به فارابی ارسال شد. در مرحله بعد، از این ۱۵۰ فیلمنامه، فقط ۵۰ فیلمنامه انتخاب و برای آن‌ها مبلغ قابل توجهی پرداخت شد.

با این وجود، مشکل اصلی این بود که از این ۵۰ فیلمنامه، فقط یک فیلمنامه واقعاً باکیفیت و ارزشمند بود و بقیه نتوانستند استعدادهای واقعی را نشان دهند. آن فیلمنامه خوب نیز به عنوان پایان‌نامه تحصیلی زیر نظر یک استاد نوشته شده بود و نویسنده آن بعداً شناخته نشد و هیچ پیگیری برای رشد او انجام نگرفت. حتی با وجود سرمایه‌گذاری سنگین و پرداخت میلیاردها تومان به ارزش امروزی، نتیجه قابل قبولی در کشف و پرورش استعدادها حاصل نشد. این تجربه نشان می‌دهد که اگر فرآیند مدیریت و حمایت از هنرمندان به شکل علمی، تئوریک و سازمان‌یافته طراحی نشود، سرمایه‌گذاری‌ها به محصولی مؤثر و مستمر منجر نخواهد شد. سینما و فیلمنامه‌نویسی نیازمند ساختار دقیق و برنامه‌ریزی شده است تا بتوان استعدادها را شناسایی، پرورش و در نهایت آثار با کیفیت تولید کرد.

ایکنا - شما در صحبت‌های خود به نقش هنر در شکل‌دهی باورها و رفتارهای جامعه اشاره کردید. لطفاً توضیح دهید که هنر چگونه می‌تواند بر اساس مقبولات جامعه، ارزش‌ها و رفتارها را تغییر دهد و تفاوت آن با روش‌های دستوری و کنترل مستقیم چیست؟

حجت‌الاسلام پرتوی: هنر ذاتاً بر محور مقبولات و مشهورات جامعه حرکت می‌کند و نه براساس برهان صرف. یعنی هر جامعه‌ای مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها و نمادها دارد و هنر می‌تواند روی همان مقبولات سوار شود و یک مشروعیت یا مقبولیت جدید تولید کند. اگر مقولات جامعه دینی باشد، هنر دینی که در همان چارچوب تولید می‌شود، می‌تواند بسیار اثرگذار باشد و رفتارها را در طولانی‌مدت شکل دهد. اما اگر مقولات جامعه از جنس اومانیستی یا سکولار باشند، هنر همان مسیر را دنبال می‌کند و رفتارها حول آن شکل می‌گیرد، حتی اگر هنرمند نگاه دینی داشته باشد یا اثر از نظر فکری کاملاً الهیاتی باشد. این نشان می‌دهد که هنر با زبان جامعه صحبت می‌کند و می‌تواند باورها و ارزش‌ها را به شکل غیرمستقیم و پایدار تغییر دهد.

تفاوت هنر با رفتار دستوری کاملاً روشن است. رفتارهای دستوری، مثل قوانین رانندگی یا جریمه‌ها، تنها موقتی هستند. تا زمانی که دستور، پلیس یا دوربین وجود دارد، رفتار کنترل می‌شود، اما با برداشتن آن، رفتار به حالت اولیه خود برمی‌گردد؛ این رفتارهای دستوری موقت و سطحی هستند. در مقابل، هنر با نفوذ در باورها و ارزش‌های انسان‌ها، تغییرات پایدار ایجاد می‌کند، چون باورها هسته مرکزی شخصیت انسان هستند و رفتارها از باورها و ارزش‌ها شکل می‌گیرند. همچنین هنر می‌تواند از جدل به‌عنوان ابزار خود بهره ببرد؛ جدل بر افکار عمومی تأثیر می‌گذارد و باعث شکل‌گیری باورها و ارزش‌های جدید می‌شود در‌حالی‌که برهان معمولاً برای مخاطبان محدود و فنی است. هنر از طریق داستان، شخصیت‌پردازی و روایت، مفاهیم را به گونه‌ای منتقل می‌کند که مخاطب ناخودآگاه پذیرای آن می‌شود و باورها و رفتارهایش شکل می‌گیرد.

یک نکته بسیار مهم دیگر که همیشه تأکید می‌کنم، مسئله نیات مخفی هنر است. ظاهر هنر ممکن است مقبول و مثبت به نظر برسد، اما نیت پشت آن می‌تواند کاملاً متفاوت باشد. هنر، به ویژه در سینما و تلویزیون، می‌تواند الگوسازی کند، ذائقه جوان‌ها را شکل دهد و رفتارهای آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد. اگر نیات هنرمند درست و خالص باشد، اثرگذاری مثبت خواهد داشت، اما اگر نیات مخفی‌اش مبتنی بر اغراض شخصی یا بازارگرمی باشد، حتی آثار مثبت می‌توانند اثرات منفی روی جامعه بگذارند. 

همین امر باعث شده که ما در ایران با چالش‌هایی روبه‌رو باشیم. مثلاً گاهی نقش‌هایی که در سینما و تلویزیون نمایش داده می‌شوند، با شخصیت واقعی بازیگران متفاوت است و مردم دچار تناقض می‌شوند. یا برخی هنرمندان در نقش‌های منفی یا روابط نامشروع ظاهر می‌شوند، در حالی که زندگی شخصی‌شان بر اساس باورهای دینی است. این عدم تطابق باعث می‌شود ذائقه و رفتار مخاطب تحت تأثیر قرار گیرد و گاهی نتیجه معکوس ایجاد شود. به طور کلی، هنر یک ابزار فراوری است؛ مانند آشپزی که اگر نمک کمی کم یا زیاد شود، کل طعم غذا تغییر می‌کند، هنر هم می‌تواند با تغییرات کوچک در روایت یا پیام، باورها و رفتارها را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین اگر بخواهیم تغییرات پایدار و ارزشمند در جامعه ایجاد کنیم، باید تمرکزمان بر باورها و ارزش‌ها باشد و هنر را به عنوان ابزار استراتژیک در مسیر شکل‌دهی رفتارهای اجتماعی و الهی قرار دهیم، نه اینکه صرفاً به اعمال دستوری یا کنترل موقت اکتفا کنیم.

ایکنا - دومین جشنواره بین‌المللی معروف با چه اهدافی برگزار می‌شود، چرا برگزاری آن در شرایط کنونی جامعه ضرورت دارد و چگونه می‌تواند فرهنگ امر به معروف و ارزش‌های دینی را نهادینه کند؛ همچنین چه نکاتی برای اثرگذاری واقعی و استمرار این حرکت فرهنگی اهمیت دارد؟

شفیع آقامحمدیان: دومین جشنواره بین‌المللی معروف در حقیقت یک حرکت تازه و ضروری در مسیر فرهنگ‌سازی در حوزه امر به معروف است. هرچند که این اقدام دیر شروع شده و شاید ۱۵ تا ۲۰ سال پیش باید پایه‌گذاری می‌شد تا اکنون به یک نتیجه مطلوب و پایدار می‌رسید، اما با این وجود، آغاز آن قدم مهم و ارزشمندی است. جشنواره‌ای که با نیت و اهداف مشخص شکل بگیرد، می‌تواند در طول زمان به یک نهاد مؤثر فرهنگی تبدیل شود و آثار هنری تولید کند که واقعاً در جامعه تأثیرگذار باشند.

یکی از نکات اساسی که باید به آن توجه کرد، تداوم و قاعده‌مند بودن این جشنواره است. برگزاری صرفاً یک دوره جشنواره بدون رعایت اصول و بدون پیگیری هدفمند، نمی‌تواند تأثیر واقعی ایجاد کند. برای اینکه این جشنواره به یک نتیجه فرهنگی برسد، لازم است که برگزارکنندگان با ارگان‌های مرتبط و فعال در حوزه فرهنگ و هنر، ارتباط مستمر و جدی برقرار کنند. برای مثال، جشنواره‌های حوزه کودک و نوجوان مثل جشنواره رشد می‌توانند از مسیر آموزش و فرهنگ‌سازی در سنین پایین، زیرساخت‌های لازم برای تاثیرگذاری را فراهم کنند. این فرآیند زمان‌بر است و نیاز به صبر و استمرار دارد. همچنین باید توجه داشت که موضوعاتی مانند فرهنگ حجاب یا امر به معروف در جامعه به راحتی و سریع قابل تغییر نیستند. به طور مثال، صرفاً تولید دو یا سه فیلم درباره موضوعی مانند بی‌حجابی یا بی‌اخلاقی، نمی‌تواند فرهنگ‌سازی کند. این امر نیازمند برنامه‌ریزی دقیق، استمرار و بهره‌گیری از هنرمندان و اساتید شناخته‌شده است تا بتوانند با فلسفه درونی و نیت واقعی، آثار مؤثر و فرهنگ‌ساز تولید کنند.

از دیگر نکات مهم، رعایت اصول در برگزاری جشنواره است. اگر جشنواره تنها به جنبه اجرایی و رضایت فردی بعضی مسئولان یا کارگردانان توجه کند و از هدف اصلی که فرهنگ‌سازی و نهادینه کردن امر به معروف است، غافل شود، عملاً اثرگذاری آن محدود خواهد شد و به جای حرکت به سمت اهداف بلندمدت، درجا زده خواهد شد. بنابراین، تأکید من بر این است که از همان آغاز، جشنواره با قاعده و اصول مشخص، نیت خالص و برنامه‌ریزی بلندمدت اجرا شود تا نتایج فرهنگی و آموزشی ملموس ایجاد شود.

در نهایت، اگر این اصول رعایت شود و جشنواره بتواند به شکل مستمر و هدفمند حرکت کند، می‌توان امیدوار بود که طی چند سال آینده، شاهد نهادینه شدن فرهنگ امر به معروف در جامعه و تأثیرگذاری واقعی آن در رفتارها و باورهای مردم باشیم. جشنواره در این مسیر نه تنها تولید آثار هنری، بلکه شکل‌دهی ذائقه فرهنگی و تربیتی جامعه را نیز در دستور کار دارد و این همان نکته‌ای است که ارزش واقعی این حرکت را مشخص می‌کند.

انتهای پیام