شهید سردار علی شادمانی، بزرگمردی از دیار همدان، بود که بودنش برکت بود و شهادتش چراغ راه درماندگان. حسن خلقش نقل محافل همرزمانش بود و هر جا صحبتی از مهربانی و صفا و محبت بود، همه از وی یاد میکردند. او الگویی از لبخندهای مهربانی بود برای فرزندان شهدا، برای همه و خلق و خویش نیز مانند نامش، علی شادمانی، طراوت میبخشید به دلهای خسته. نه تنها در میدانهای نبرد، بلکه در کانون خانواده و دلهای مردم نیز الگویی بیبدیل از عشق، وفاداری و مسئولیتپذیری بود.
حال چند وقتی است که میهمان خداست و از آسمانها نگاهمان میکند. اینجا روی این زمین، خدا دلمان برایش تنگ شده است. او از تمام هستی خود گذشت تا صراط مستقیم الهی پر رهرو بماند. او رفت تا نشان دهد میتوان از آرامش و آسایش این دنیا گذشت و به مطلوب ازلی رسید. حالا چقدر دلمان لک زده برای یک بار دیدن چهره نورانیش، برای لبخندهایش، برای صدایش، و ما ماندیم و امیدمان به شفاعتش، تا لحظهای نگاهمان کند که در این دنیای وا نفسا راه گم نکنیم و رهرو راهش باشیم.
محمدصالح شادمانی، فرزند این شهید در گفتوگویی صمیمی، از پدری سخن میگوید که همدان را خانه حقیقی خود میدانست؛ پدری که یادش همچنان چراغ راه نسل امروز است. مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانیم:
سعادتی است برای من، بهعنوان فرزند شهید گرانقدر سپهبد حاج علی شادمانی، که بتوانم گوشهای از سیره پدرم را بازگو کنم. او پدری بود که در اوج مسئولیتهای خطیر نظامی، هرگز از خانواده و مردم غافل نشد. افتخار میکنم از سرداری نام میبرم که پیوندی ناگسستنی با خاک و مردم دیار هگمتانه داشت؛ اسطورهای که نهتنها در جبهههای نبرد، بلکه در قلب و روح خود نیز پیوندی عمیق و جدانشدنی با این استان داشت.
پدرم در روستای حیران همدان به دنیا آمد و تمام دوران رشد و شکلگیری شخصیتش را در همین استان سپری کرد. خاطرات بسیاری از خاک و مردم همدان، با تار و پود وجودش عجین شده بود.
در دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس، شهید شادمانی در کنار جوانان برومند همدان، شانهبهشانه همرزمان همدانی خود در نیروهای مسلح، با رشادت و ایثارگری وصفناپذیر در جبهههای نبرد حضور داشت. همدان پایگاه مهمی برای عملیاتها در غرب کشور بود و شهید شادمانی در همان دوران، نقش محوری و تأثیرگذاری در سازماندهی و هدایت نیروها، بهویژه نیروهای برخاسته از همین استان، ایفا میکرد.
او باور داشت خانواده هسته اولیه و بنیادیترین ستون هر جامعه است و جامعهای قوی و بالنده، ریشه در خانوادههایی مستحکم و بافضیلت دارد. ما فرزندان شهدا، با وجود فقدان فیزیکی عزیزانمان، در سایه مکتب تربیتی و ارزشهای والای آنان زندگی کردهایم؛ مکتبی که خانواده در آن جایگاهی ویژه داشت.
زندگی شهید شادمانی خودش گواه این بود که میشود در اوج مشغلههای نبرد و فرماندهی، کانون گرم خانواده را حفظ کرد و به عواطف و مناسبتهای عزیزترین افراد زندگی، یعنی همسر و فرزندان، اهمیت داد. با وجود اینکه پدرم در جبههها و مناصب عملیاتی و مهم، حضوری فعال و مسئولیتهایی سنگین داشت، اما لحظات مهم زندگی خانوادگی را هرگز از یاد نمیبردند.
او بهخوبی میدانست که حضور عاطفی و یادآوری مناسبتهای ویژه، مثل تولد فرزندان، عروسان، نوهها، دامادها و همسرشان، چه تأثیر عمیقی در استحکام بنیان خانواده و تقویت روحیه اعضای آن دارد. حتی زمانی که امکان حضور فیزیکی نداشتند، با ارسال پیام، نامه یا تماس تلفنی، این مناسبتها را گرامی میداشتند و محبتشان را به همسر و فرزندان ابراز میکردند. این توجه به جزئیات، نشاندهنده عمق علاقه و دغدغه ایشان برای حفظ و ارتقای روابط خانوادگی بود.
در همین نگاه عمیق خانوادگی، ایشان ثواب چهار سال از هشت سال دفاع مقدس را به پاس زحمات همسرشان به مادرم اعطا کردند؛ کاری که نشان از توجه ویژه به صبر، حمایتها و ایثارگریهای این اسطوره صبر و استقامت داشت.
این دغدغه خانوادگی، در کنار تعهد پدرش به میهن و مردم همدان، تصویری کامل از شخصیتی جامعنگر و عمیق ارائه میدهد. علاقه ایشان به صلهرحم و سرکشی به اقوام و دوستان در همدان، گواه دیگری بر اهمیت پیوندهای خانوادگی و اجتماعی در نگاهشان بود؛ ارتباطاتی که هم باعث دلگرمی خودشان میشد و هم شبکهای عاطفی و حمایتی برای خانواده ایجاد میکرد.
در پایان دوره خدمت که پدرم سخنران مراسم بود، به درخواست فرمانده پادگان به محل جلسات رفتم و اعلام آمادگی کردم تا همراه ایشان به تهران بازگردم. اما پدرم پرسید با چه به اینجا آمدهای؟ گفتم با اتوبوس. گفت با همان هم برگرد.
با وجود تمام مشغلههای کاری، وقتی از محل کار به خانه برمیگشت، خرید منزل را انجام میداد. در خانه به مادرم کمک میکرد؛ جارو میزد، ظرف میشست، با نوهها بازی میکرد و جلسات قرآنخوانی برگزار میکرد. یادم هست در دوران کودکی، برای هر کدام از فرزندان قرآن کریم و رحل جداگانه تهیه کرده بودند و وقتی نماز میخواندند، ما با عشق به ایشان اقتدا میکردیم. اگر کوچکترین کجخلقی نسبت به مادرم از ما سر میزد، بسیار برافروخته میشد، هرچند همزمان دلیل رفتارمان را هم جویا میشد.
آنچه کمتر به آن پرداخته شده، جنبه انسانی و خانوادگی این سردار رشید است. با وجود مشغلههای فراوان فرماندهی و مسئولیتهای سنگین دوران جنگ، شهید شادمانی هرگز از وظایف خود در قبال خانواده و جامعه غافل نبود.
او به صلهرحم و سرکشی به اقوام و دوستان در همدان اهمیت ویژهای میداد. این دیدوبازدیدها نشاندهنده علاقه عمیقش به مردم و ریشههایش در این استان بود؛ مراوداتی که گواه این حقیقت بود که حتی در اوج سختیها و مسئولیتها، پیوندهای خانوادگی و اجتماعی برایش ارزشمند و حیاتی بود.
یکی از خصوصیات ویژه ایشان وفای به عهد بود. قولی که میدادند، بهشدت به انجام آن پایبند بودند. حتی اگر به اقوام میگفتند روز دوشنبه ساعت دو در جمع شما حاضر میشوم، همه فامیل، چه دور و چه نزدیک، در آن محل جمع میشدند و میدانستند ایشان رأس همان دقیقه و ثانیه خواهد رسید. ثانیهها را میشمرد و همیشه دقیقاً در همان ساعتی که قول داده بود، حاضر میشد.
پدرم مناسبتهای کوچک و بزرگ را با پیامک، نامه یا تماس تلفنی گرامی میداشت. حتی ثواب چهار سال از هشت سال دفاع مقدس را به پاس صبر و ایثار همسرشان، سرکار خانم ملیحه فرجی، تقدیم کرد.
نمونهای از پیامکهای پدرم برای مادرم چنین است «روز معلم بر معلم فداکار خانه و مدرسه مبارک باشد انشاءالله. بزرگان ما فرمودهاند معلمی شغل انبیا است، اما به نظر میرسد اول معلم هستی خالق یکتا باشد که اول آدم را آفرید و بعد به آدم بیان را. همیشه در قلب ما هستید، اگرچه ناملایمات زندگی آزردهتان کرده باشد روز شنبه بعدازظهر انشاءالله با جمع حاضرین تقدیمتان خواهیم کرد، همسر فداکار» این آخرین پیام روز معلم بود که حدود چهل روز قبل از شهادت برای مادرم ارسال کردند و از همه خواستند در جمع حاضر شوند.
پیامک دیگری که در ماموریت ارسال شد چنین بود: «آقاصالح، به فاطمه زهرا قول دادم جایزهاش را واریز کنم، متأسفانه کارت عابر بانک جا مانده، شنبه حتماً واریز میکنم. بهش بگو تا دلخور نشه.»
و همچنین: «فاطمه زهرای عزیزم، باسلام و تبریک بهمناسبت موفقیتهایت و ورود به سال جدید تحصیلی، مبلغ دو میلیون تومان هدیه شد. انشاءالله موفقیتهای بیشتری داشته باشی عزیزم. مامان و بابا را سلام برسون، مواظب خودت باش. دوستدار شما، بابا علی» «فاطمه زهرای عزیزم، سلام فرشته قشنگم! خوبی؟ روزت مبارک، انشاءالله همیشه سالم و موفق باشید عزیزم. عیدی به حساب بابا واریز شد، قابل شمارش نیست. مواظب خودت باش، سلام برسان، دوست دارم، بابا علی».
پدرم سرزدن به خانوادههای شهدا را فریضه واجب میدانست و همچون پدری مهربان برای آنها بود. انس با قرآن را همیشه توصیه میکرد و میفرمود: «با قرآن رفیق باشید». حتی در شرایطی که به دلیل مسائل امنیتی امکان ارتباط مستقیم نبود، با تفألی به قرآن، آیه مبارکه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون» را مرور میکردیم.
پدرم به همه اعضای خانواده مسئولیت میسپرد و از ما مطالبه میکرد؛ این کار حس تعهد و ارزشمندی را در ما ایجاد میکرد. او به مسئله اسراف بسیار حساس بود و اگر در منزل اسراف در آب، برق یا گاز مشاهده میکرد، بسیار برافروخته میشد و مرتب تذکر میداد.
یکی از ویژگیهای بارز پدرم، پرهیز از اشرافیگری بود. حضور در رستورانهای گرانقیمت را بر خود و خانواده حرام میدانست و میگفت: «خیلی خانوادهها توانایی ندارند از این مکانها و غذاها بهره ببرند.»
همچنین همیشه برای ما جلسات پرسش و پاسخ درباره مسائل سیاسی و تبیین امور روز برگزار میکرد، مخصوصاً وقتی مقام معظم رهبری سخنرانی میفرمودند. شبهات را برطرف میکرد و میگفت: «هر سوالی دارید بپرسید تا بتوانید به خوبی در جامعه تبیین کنید.»
پدرم اهل نماز اول وقت و نماز شب بود و ساعات طولانی به تهجد میپرداختند. همزمان به ما تذکر میدادند که بعد از کار، اولویت و مهمترین واجب و مستحب، خدمت به خانواده است. حتی اگر همسر یا فرزندان ما گلایهای داشتند، حضوری مراجعه میکرد تا نشان دهند ارزش خانواده چقدر بالاست. همیشه از همه زوجها میپرسید: «تفاهم یعنی چه؟» و خودشان جواب میدادند: «تحمل تفاوتها».
پدرم بسیار صبور و باگذشت بود و همه را به صبر و گذشت دعوت میکرد. همین اخلاق باعث میشد اگر خطایی از ما سر میزد، شرمنده رفتار خود شویم. او هدیه و کادوهای گرانقیمت را نمیپذیرفت و روی ورزش تأکید داشت. همیشه برنامه کوهنوردی داشت و میگفت: «اگر میخواهید جسم و روح سالم و مقاوم و با اراده داشته باشید، کوهنوردی کنید.»
ایکنا _ رفتار ایشان با نیروهایشان چگونه بود؟
در محل خدمت، همیشه برای خانوادهها جلسات ویژه برگزار میکرد؛ هم عقیدتی، هم تحلیل مسائل سیاسی روز و مسابقات، مخصوصاً کتابخوانی. هیچگاه اجازه نمیداد خانوادهاش از امتیاز خاصی برخوردار باشند یا با مسئولی ارتباط بگیرند. اگر متوجه میشد، بسیار برافروخته میشد و میگفت: «همانطور که مردم عادی امورات خود را انجام میدهند، شما هم انجام دهید.»
همچنین تا مطمئن نمیشد که خانواده نیروها در نبودشان تأمین هستند یا خیر، اجازه حضور در میدانهای رزم و جنگ نمیداد؛ چه دفاع مقدس هشت ساله، چه جبهههای بعدی یا دفاع از حرم. ابتدا نیرو را سازماندهی میکرد و بعد در قالبی که اگر شهید یا جانباز شد، تحت پوشش نظام مقدس قرار گیرد، اعزام را تأیید میکرد.
کلمه «نمیتوانم» بدترین واژه برای ایشان بود؛ به شدت از آن متنفر بود و میگفت: «در فرهنگ ایرانی و مسلمان چنین چیزی وجود ندارد.» هیچ کاری نبود که او نتواند انجام دهد. به شدت مخالف غیبت بود؛ اگر کسی غیبت میکرد، سریع تماس میگرفت و آن را مطرح میکرد یا رو در رو تذکر میداد. همیشه در حال مطالعه بود و همیشه کتابی کنار خود داشت و مطالعه میکرد. احکام و رسالهها را دائم میپرسید و آماده پرسش بود.
او نه تنها نسبت به مسائل کشور، بلکه نسبت به مشکلات تکتک مردم، به ویژه خانواده شهدا و ایثارگران، اهتمام ویژه داشت. پیگیری امور مردم از مسئولین، جویا شدن از مشکلاتشان و تلاش برای رفع آنها، ویژگی بارز او بود. حتی اگر فردی غیرمسئول برای مطرح کردن مشکلی تماس میگرفت، با سعهصدر و رویی گشاده پاسخگو بود. این روحیه، تعهد واقعی او به مردم را نشان میدهد.
وصیتنامه شهید سپهبد علی شادمانی، گواهی روشن بر عشق و ارادت بیبدیل او به همدان و مردمانش بود. او وصیت کرد در این دیار و کنار همرزمان شهیدش دفن شود تا همدان را خانه واقعی خود بداند و روح بلندش نیز در همین خاک مقدس آرام گیرد. این وصیت، نه تنها تعلق خاطر شخصی او، بلکه جایگاه ویژه همدان در قلب و ذهن این فرمانده پرافتخار را نشان میدهد
مردم همیشه سربلند همدان، قدردان رشادتها، فداکاریها و جانفشانیهای شهید سپهبد علی شادمانی بودند. استقبال پرشور و حماسی مردم ولایتمدار همدان در مراسم تشییع و تدفین ایشان، اوج عشق، ارادت و قدرشناسی آنها را به نمایش گذاشت. علاوه بر این، نامگذاری معابر، مراکز فرهنگی و نظامی به نام ایشان، نشاندهنده زنده بودن یاد و خاطرهشان در دل و جان مردم این منطقه است.
پدرم نه تنها یک فرمانده نظامی، بلکه نمادی از غیرت، تعهد، پایبندی به خانواده و جامعه و ایثار برای مردم همدان بود. یادش همواره در این استان گرامی داشته میشود و ارزش ایشان به عنوان همسری فداکار و پدری مهربان نیز بینظیر بود.
شهید سپهبد علی شادمانی که از دیار پرافتخار همدان برخاست، در طول ۴۷ سال مجاهدت از عمر ۶۹ ساله خود، نه تنها در قامت یک فرمانده شجاع و ایثارگر خوش درخشید، بلکه در بطن خانواده نیز الگویی بیبدیل از عشق، وفاداری و مسئولیتپذیری بود.
استقبال پرشور مردم همدان در مراسم تشییع، گواه جایگاه والای او در دلها بود و از طرف خود و به نیابت از پدرم، عمیقترین سپاسها و قدردانیها را تقدیم میکنم. پدرم همواره با عشق و بزرگی از همدان و مردمان باصفایش یاد میکرد و این علاقه، نه تنها در کلامشان، بلکه در عملشان نیز نمایان بود.
شهید شادمانی ریشههایشان در خاک مقدس همدان بود و همیشه تعلق خاطر ویژهای به این استان داشت. همدان بخشی از هویت و روحش بود. خاطرات پدرم از همدان، آمیخته با خاطرات حضورش در جبهههای نبرد در غرب کشور بود و همواره قدردان همراهی و همدلی مردم در سختترین شرایط بود.
شهید سپهبد علی شادمانی نمادی از غیرت، ایثار و وفاداری بود؛ مردی که همدان را خانه حقیقی خود میدانست و در کنار رشادتهای نظامی، الگویی بیبدیل از عشق و مسئولیتپذیری در خانواده و جامعه بود. یاد و خاطره او همچنان در دلهای مردم این دیار زنده است و راهش چراغی برای نسلهای آینده خواهد بود.
انتهای پیام