به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، چند سال پیش سریالی با عنوان «معاویه، حسن و حسین» در شبکههای مختلف عربی روی آنتن رفت. این سریال نتوانست در سالی که پخش شد، مخاطبان لازم را به دست آورد، زیرا به لحاظ کیفی پایینترین حد را دارا بود، اما بحث ما به عنوان نقدی بر این کار به هیچ وجه به روی بخشهای فنی این کار متمرکز نیست، چون در مقایسه با کارهایی چون «مختارنامه»، این سریال به اندازهای ضعیف است که ارزش نقد کردن ندارد. برای همین بیشتر تمرکز خود را به روی تحریفاتی متمرکز میکنیم که در این سریال به آن پرداخته شده است. در قدم اول نیز اطلاعاتی مختصر درباره سریال به بینندگان ارائه میدهیم.
اين سريال با هزينهاي معادل 3 ميليون دلار توسط شرکت کويتي «مها» در 30 قسمت يک ساعته توليد شد و پنج سال پیش نیز در ایام ماه مبارک از شبکه سعودي «روتانا خليجي» متعلق به «امير وليد بن طلال» روی آنتن رفت. سريال «معاويه، حسن و حسين» تاليف محمد اليساري است که آن را «عبدالباري ابوالخير» کارگرداني کرده است. در این سریال «رشيد عساف» بازيگر مشهور سوري در نقش معاويه و همچنين «محمد المجاني» در نقش امام حسين (ع) و «خالد الغويري» در نقش امام حسن (ع) ايفاي نقش کردهاند. اين سريال در اردن، مراکش، لبنان و امارات متحده عربي فيلمبرداري شده است و متاسفانه، يک گروه ايراني نيز چهرهپردازي بازيگران اين سريال را برعهده داشته.
نقد محتوای این سریال را از تیتراژ آغازین این سریال آغاز میکنیم؛ آنجا که
نوشته شده 30 عالم شیعه و سنی صحت این سریال را تایید کردهاند. این در حالی است که بسیاری از
علمایی که اسمشان در تیتراژ آمده، به تکذیب این سریال پرداختهاند. نکته جالب
اینجاست که این سریال در زمان پخش با مخالفت علمای بسیاری از جهان اسلام مواجه شد.
دشمنی با شیعیان؛ محور «معاویه، حسن و حسین»
پیام اصلی سریال در یک امر خلاصه شده است؛ آن هم اینکه بگویند شیعه جریانی بوده که توسط یک یهودی به اسم عبدالله بن سبا پایهگذاری شده تا به واسطه آن میان مسلمانان تفرقه انداخته شود. البته اینکه چنین شخصیتی در تاریخ وجود خارجی داشته جای بحث فراوان دارد، اما به هر حال در تاریخ آمده است که این فرد کسی بوده که شیعیان غالی (افراطی) را پایهگذاری کرده. اما جدا از این شخصیت خیالی، میخواهیم پیرامون برخی شخصیتهای دیگر این سریال بررسی اجمالی داشته باشیم.
در گام اول به معاویه میپردازیم. کارگردان در این سریال به طور مشخص سعی کرده چهرهای دلسوز از معاویه ترسیم کند که هیچ دغدغهای غیر از عزت مسلمانان ندارد و در این میان هر جا که نقدی در تاریخ به این شخصیت وارد شده، فیلمساز سعی کرده به نوعی آن را توجیه کند. برای مثال زمانی که حضرت علی (ع) خلافت را پذیرفت، قاصدی را نزد معاویه فرستاد که از وی بیعت بگیرد، اما وی با امیرالمومنین بیعت نکرد و دائماً با این توجیه که باید ابتدا از قاتلان عثمان انتقام گرفته شود از بیعت سر باز زد. نکته جالب اینجاست که برای این نافرمانی خود نیز دائماً خیرخواهی مسلمین را بهانه میکرد. نکته جالبتر اینکه وی به طور مداوم در این سریال در حال تعریف کردن و درود فرستادن به حضرت علی(ع) است؛ در صورتی که همین فرد از بیعت با شخصی که وی را لایقترین فرد برای خلافت میداند، سر باز زده و حتی در مقابل وی به جنگ بر میخیزد.
در جایی دیگر وقتی امام حسن (ع) از سوی مردم برای خلافت انتخاب میشود.
وی باز هم به مخالفت برخاسته و از بیعت سر باز میزند. باز هم توجیه فیلمساز این
است که وی برای حفظ اتحاد مسلمانان و اینکه تنها وی قادر است جهان اسلام را
یکپارچه کند با امام حسن (ع) بیعت نمیکند. در این میان برای تطهیر چهره معاویه از هیچ دروغی فروگذار نشده است، برای درک
بهتر به نحوه جانشینی یزید اشاره میکنیم؛ وقتی از وی پرسیده میشود که چرا وی
خلافت را موروثی و یزید را جای خود انتخاب کرده، چنین پاسخ میدهد؛ جهان
اسلام نیازمند امیری است که بتواند اتحاد را در میان آنها حاکم کند. در این میان
وقتی از معاویه پرسیده میشود چرا امام حسین (ع) را جای یزید به عنوان شایستهترین فرد به خلافت بر نمیگزیند؟ میگوید؛ برخی فتنهگران با خاندان اهل بیت دشمنی
دارند. برای همین نمیگذارند فردی از خانواده رسول الله(ص) خلیفه باشد. برای صدق گفتار خود هم اتفاقی که برای امیرالمومنین و امام حسن (ع) روی داد را مثال میزند. این تحریفها در شرایطی است که فرزند ناخلفش در زمان حکومت منحوسی که داشت، سبب شهادت نوه رسولالله(ص) میشود.
نکته دیگر به سبک زندگی معاویه بر میگردد. در این سریال دائماً گفته میشود معاویه فردی سادهزیست و همیشه در حال قرائت قرآن کریم بوده است، در صورتی که زندگی وی در کاخ مجلل با هیچ زبانی قابل توجیه نیست. اتفاقی که تا قبل از وی توسط هیچ یک از خلفا صورت نگرفته بود. در ضمن در کنار معاویه، شخصیت منفور و تاریکی چون عمرو عاص نیز در این سریال تطهیر شده است. این شخصیت برخلاف آنچه که تاریخ روایت میکند فردی دلسوز اسلام تصویر شده که به هیچ وجه به قدرت علاقهای ندارد و هر آنچه که خواسته تنها برای اعتلای اسلام بوده است؛ در صورتی که سیاه بودن سیرت عمرو عاص نکتهای نیست که تنها شیعه بخواهد به آن اشاره کند، بلکه تمام علمای آزاده دنیا به آن معترف هستند.
دشمنی سریال با مالک اشتر
در این سریال برعکس واقعیات تاریخی، تمام شخصیتهای منفی مثبت شدهاند، حتی فردی چون مروان بن حکم نیز در این سریال فردی دلسوز تصویر شده است، اما در کمال تعجب یکی از بزرگترین شخصیتهای صدر اسلام که با تمام وجودش برای اسلام و امیرالمومنین جنگید، در این مجموعه چهرهای تاریک و سیاه دارد. این شخصیت کسی غیر از مالک اشتر نخعی نیست که از سوی حضرت علی (ع) بارها عزیز شمرده شد. در «معاویه، حسن و حسین» در ابتدا مالک جزء افرادی نشان داده میشود که به قصد کشتن خلیفه به مدینه آمده است و در ادامه هر کاری که وی میکند به نوعی فرمانبرداری از عبدالله بن سباست. جالب است بدانید دروغپردازیهای این سریال به اندازهای خامدستانه است که باور آن برای هیچ کس حتی اهل سنت قابل باور نیست.
این کینهتوزی وهابیها نسبت به مالک اشتر در شرایطی است که حضرت علی(ع) در طول خلافت خود بارها مالک را عزیز شمرده و حتی در پایان حکم، مسئولیت امیری مصر را به وی واگذار میکند. اما در این سریال این قسمتها نشان داده نمیشود یا به طور خیلی گذرا از کنار آن گذر میشود. درباره کینهتوزی سازندگان وهابی این سریال همین اندازه بس که بازیگری که برای نقش مالک انتخاب کرده بودند بسیار کریه و بدقیافه بود تا به نوعی انتقامی از سردار بزرگ سپاه امیرالمومنین گرفته باشند، غافل از اینکه هر مسلمانی که اندکی با تاریخ آشنا باشد از رشادت و ایمان مالک خبر دارد.
اما درباره طلحه و زبیر، ناشیانهترین تحریف صورت گرفته است، با این توجیه که بخواهند خطاهای آنها را بپوشانند. برای درک بهتر به لشکرکشی این دو نفر در جنگ جمل اشاره میکنم که خون بسیاری از مسلمانان در آن ریخته شد. در آن لشکرکشی با این توجیه که آنها به دنبال خونخواهی عثمان هستند، کشتار زیادی در بصره به پا شد، در صورتی که این ادعا از پایه غلط است، چون قصاص قاتلان برعهده خلیفه است، والا اگر قرار باشد هر کس با این توجیهات دست به لشکرکشی بزند باید اقدام معاویه را هم پذیرفت. در این سریال همچنین به بسیاری از وقایع تاریخی بی اعتنایی شد، در صورتی که تمامی مورخان شیعه و سنی به روی آن اتفاق نظر دارند. بهترین نمونه هم همان روایات سگهای حوأب است.
در این روایت آمده است که عایشه در راه بصره به مکانی رسید. با ورود او، سگهای بسیاری بر او پارس کردند. یکی از یاران او گفت: حوأب چقدر سگ دارد؟ عایشه با شنیدن این سخن تکان خورد و پرسید: نام این مکان چیست؟ گفتند: حوأب. ناگهان فریاد زد: مرا برگردانید به سوی حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم(یعنی مدینه). پرسیدند برای چه؟ گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: گویا میبینم یکی از همسرانم را که میان گروهی طغیانگر قرار داشته و سگهای حوأب بر او پارس میکنند. اکنون معلوم شد که آن زن من هستم، سپس ناله کرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» آن گاه، شتر خویش را خواباند و یک شبانه روز در آنجا ماند و ادامه نداد، هر چه خواستند او را حرکت دهند راضی نشد، تا اینکه طلحه و زبیر پنجاه نفر عرب بادیهنشین را با دادن هدیههایی قانع کردند تا اینکه شهادت دادند اینجا حوأب نیست.
روایتی دیگر نیز وجود دارد که مورد تصدیق عالمان شیعه و سنی است، اما در این سریال نه تنها به آن اشاره نشده، بلکه واقعیت به صورت وارونه در آن ترسیم شده است. رویداد مورد نظر به این شکل است که در جریان جنگ جمل هنگامی که دو سپاه در مقابل هم صف کشیدند و آماده نبرد شدند، حضرت علی علیهالسلام(ع)، زبیر را برای گفتوگو دعوت کرد. حضرت چندین بار زبیر را صدا کرد تا اینکه زبیر به نزد حضرت آمد؛ در حالی که سراپا مسلح بود، اما امیرالمؤمنین بدون سلاح و زره بود. حضرت به زبیر فرمود: تو که اسلحه را آماده کردهای بسیار خوب، آیا برای خودت نزد خداوند عذری (در این جنگافروزی) مهیا کردهای؟ زبیر گفت: ما همگی نزد خداوند خواهیم رفت. حضرت این آیه را در جواب او تلاوت کرد: «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ؛ [در آن هنگام خداوند به درستی و کامل کیفر آنها را میدهد و خواهند فهمید که خداوند همان حق آشکار است.»
زبیر و حضرت علی علیه السلام به یکدیگر نزدیک شدند، به طوری که گردن اسبهایشان
به هم میرسید، حضرت به زبیر فرمود: تو را خواستم تا حدیثی را از پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله و سلم به تو یادآوری کنم، آیا به یاد میآوری روزی را که تو من را در آغوش
گرفته بودی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نگاه میکرد و به تو فرمود: ای زبیر
آیا او را دوست داری؟ تو گفتی چرا او را دوست نداشته باشم؟ با اینکه او برادر
(دینی) من و پسردائی من است. حضرت فرمود: بدان که تو با او خواهی جنگید و در آن
جنگ تو ستمپیشه هستی. زبیر با شنیدن این حدیث گفت: «انا لله و انا الیه راجعون»
حدیثی را به من یادآوری کردی که روزگار از یادم برده بود و سپس با حالت ندامت و
مبهوت به نزد سپاه خود برگشت. حضرت علی علیهالسلام نیز با خوشحالی به طرف لشکر
خویش آمد، پسر زبیر که نامش عبدالله بود و در حقیقت از مهرههای اصلی این آشوب به
حساب میآمد وقتی ندامت و سستی پدر را دید گفت: ای پدر! رخسارت هنگام برگشت، به
گونه دیگری است، غیر از آن که از نزد ما رفتی. زبیر گفت: علی حدیثی را به من یادآوری
کرد که روزگار آن را از یادم برده بود، من هرگز با علی نمیجنگم و همین امروز بر
میگردم و شما را رها میکنم. پسرش گفت: به نظر من تو از شمشیرهای اولاد عبدالمطلب
ترسیدهای، (حق داری) آن شمشیرها بسیار تیز و در کف جوانان و شمشیرزنان دلاوری
است. زبیر که از این تحقیر به شدت رنجیده شده بود، گفت: وای بر تو، من را به جنگ با
علی تحریک میکنی، من سوگند خوردهام که با او جنگ نکنم. عبدالله گفت: (سوگند را
بشکن و) کفاره مخالفت با سوگند را بده تا ترس تو زبانزد زنان قریش نگردد، تو که
ترسو نبودی. با کمال تعجب ترفند و حیله عبدالله مؤثر افتاد و ناگهان زبیر گفت:
غلامم که نامش مکحول است آزاد باد، به جهت کفاره مخالفت با سوگند - آن گاه سر نیزه
خود را از نیزه جدا کرد و با نیزه بدون سر بر لشکر علی علیهالسلام یورش برد )تا شجاعت خود را اثبات کند و از این تهمت خود را تبرئه کند(. حضرت علی علیهالسلام که یورش زبیر را دید
فرمود: برای او راه باز کنید )مزاحمش
نشوید) او بیرون خواهد رفت. زبیر پس از جولان دادن نزد سپاه خود برگشت و این کار
را سه بار تکرار کرد و پس از آن به پسرش گفت: وای بر تو آیا ترسی در کار بود؟ پسرش
گفت: نه. بالاخره زبیر از جنگ کناره
گرفت و در میان راه به وادی سباع رسید، در آنجا با مردی بنام احنف بن قیس همراه با گروهی که
از شرکت در جنگ امتناع کرده بودند رو به رو و در نهایت به دست وی کشته شد.
درباره این سریال بیکیفیت سخن بسیار میتوان گفت و اشکالات فراوان گرفت، اما فکر میکنم پرداختن بیش از این به این کار ضروری نیست، چون ارزش لازم را ندارد و همه مسلمانان به خوبی با واقعیات تاریخ آشنا هستند، اما باز هم ما (ایران اسلامی) باید در مقابل این تولیدات منفعل نبوده و با ساخت کارهایی نظیر «مختارنامه» روشنگری لازم را در این زمینه انجام دهیم.