به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه، امروز 10 آذرماه، به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی برگزار شد. در این مراسم غلامرضا زکیانی، شهرام پازوکی، سیدمحمود یوسفثانی، آذرخش مکری، حسین شیخرضایی، مهدی معینزاده، اسماعیل علیخانی، علیرضا منجمی، سیداحمد غفاری قرهباغ، محمدجواد اسماعیلی، مسعود زنجانی و امیرحسین خداپرست به ایراد سخن پرداختند. در ادامه صحبتهای غلامرضا ذکیانی، رئیس موسسه حکمت و پژوهشی ایران را میخوانید؛
یکی از آفتهای علوم انسانی در کشور ما به ویژه علوم عقلی و رشتههای فلسفی این است که ارتباط آنها با مسائل جامعه کم بوده که علل مختلفی دارد و موجب شده که جامعه تصور کند چه ارتباطی بین مسائل جامعه با رشتههایی مانند فلسفه وجود دارد. از طرف دیگر، این تصور گاهی پیش میآید که ما در این رشتهها چه ارتباطی با مسائل اجتماعی داریم. اما رفتهرفته داریم به این سمت میرویم که این فضا در حال تغییر کردن است و هرکس به فراخور هنر و اندیشه خود باید در مسائل اجتماعی و روزمره مردم دخالت کند. انتظار از هرکس به فراخور دانش خودش است و کسی از رشته فلسفه انتظار ندارد که مستقیماً وارد مسائل پیمایشی شود و به سراغ مسائل جامعهشناختی برود. اما در همین همایش مشخص است که وقتی یک فیلسوف بخواهد وارد یک بحث مانند کرونا شود، باید از چه منظری ورود کند.
کرونا یکسری بحثهای مستقیم مانند بیماری، سلامتی و اپیدمی دارد و یکسری هم بحثهای غیرمستقیم دارد، مانند مسائل اقتصادی و اجتماعی به همراه دارد که در حوزه مسائل اجتماعی، نکتهای را طرح میکنم. ما با این مشکل مواجه شدهایم که مردم ما به صورت کامل با سیاستهای بهداشتی و امنیت روانی همراهی نمیکنند و تا این همراهی نباشد، زنجیره انتقال ویروس قطع نخواهد شد و ما باید تا کشف و توزیع واکسن صبر کنیم، مگر اینکه این همراهی مردم اتفاق بیفتد. اما پرسش این است که چرا همراهی مردم را نداریم؟ چطور میشود که خبرنگار ما با کسی که ماسک نزده، مصاحبه میکند و او در پاسخ میگوید اعتقادی ندارم؟
آیا میدانید این رفتار به چه معنا است؟ در اینجا فقط مسائل انضمامی و اجتماعی بیرونی دخیل نیست، بلکه فکر و فرهنگ مردم مهم است. اندیشه اجتماعی و تربیت اجتماعی ما تضعیف شده است. دورانهایی داشتهایم که ایران و ایرانی روحیات اجتماعی قوی داشته و کارهای بزرگی کرده است، اما الآن این روحیه تضعیف شده است که به دلایل آن نمیپردازم، بلکه به صورت ویژه اشاره میکنم که روحیه اجتماعی و جمعی و قانونپذیری احتیاج به یکسری مبانی فکری و معرفتی دارد که باید از جانب فلاسفه تقویت و مطالعه شود.
من به عنوان یک انسان وقتی متولد میشوم، احتیاج به محیط سالمی دارم که در آنجا تربیت شوم و در کمال آسایش بتوانم تحصیل کنم که نیاز است اطرافیان من که جامعه من هستند، امنیت داشته باشند و هزاران نفر کار کنند تا من در آن محیط بتوانم ببالم و وقتی رشد کردم، بدانم من تمام هستی و دارایی و فرهنگم را مدیون این اجتماع هستم و تعلیم و تربیت باید این بینش را ایجاد کند و این کار نیز وظیفه فلاسفه ما است. باید بدانند تربیت اجتماعی انسانها از تربیت فردی آنها واجبتر است. کسی نباید فکر کند که خودش رشد کرده است. در کشورهایی مانند ژاپن، کودکان را از ابتدا اجتماعی بار میآورند، اما در کشور ما بچهها به صورت فردی تربیت میشوند و نمونه این مسئله بازیهایی است که در این کشورها استفاده میشود و مقایسه این بازیها با بازیهای رایج برای کودکان در کشور ما است.
ما باید به متخصصان تعلیم و تربیت، روحیه جمعی و اجتماعی و اصالت اجتماع را نشان دهیم و این کار نیز کار فلسفی است و برای کسانی است که بر انسانشناسی و جامعهشناسی مسلط باشند که بگویند هر انسانی هر چیزی دارد از اجتماع دارد. ما باید هویت ملی داشته باشیم. اگر در خوزستان، زابل یا ... اتفاقی بیفتد، باید آن را برای خودمان تلقی کنیم، اما به شرط اینکه روحیه اجتماعی داشته باشیم. یکی از لوازم ابعاد اجتماعی، این است که وقتی کل کشور یک موجود زنده است، منابع آن کشور مانند نفت، گاز و ... به این ملت متعلق است و نه دولت. از طرفی ملت نیز موجود در جریان است.
منابع ملی در طول قرنها ساخته شده است. محیط زیست برای ما شوخی است، اما چرا اینطور است؟ میگوییم زندگی ما در حال سپری شدن است، اما به فکر آتش گرفتن فلان جنگل نیستیم. چرا اینها برای ما مهم نیست؟ اگر روحیه اجتماعی داشتیم، به خاطر یک مشکل در کشور باید خواب بر ما حرام میشد. برخلاف توصیههای دینی فراوان در زمینه تربیت اجتماعی، ما به این مسئله توجه نکردیم و تا زمانی که تربیت اجتماعی ما در این حد باقی بماند، رشد نخواهیم کرد و در مصائبی مانند کرونا زمینگیر خواهیم بود. اگر رنج یک پزشک را رنج خود ندیدیم، یعنی تربیت اجتماعی نشدهایم. اگر به فکر نسلهای بعد نباشیم، تربیت اجتماعی نشدهایم و باید ببینیم حق ما از این منابع ملی چقدر است و باید به خودمان نمره دهیم که چقدر این منابع ملی را تقویت کردهایم. حتی در جهان آخرت نیز باید نسبت به این مسائل پاسخگو باشیم. اگر کسی الآن منابع ما را حراج کند که دارم برای ملت کار میکنم، باید پاسخ دهد، چون 100 سال بعد هم ملت خواهد آمد. لذا باید به کار خودمان نمره دهیم که کار ما الآن، 10 سال بعد و 100 سال بعد چه تاثیری بر مردم میگذارد و چقدر ما دِین خود را ادا کردهایم.
تصور من این است که در حوزه تربیت اجتماعی که مسبوق به معرفتشناسی اجتماع است، کم کار کردهایم و چون ما به عنوان فلاسفه آن چیزی که به عنوان تئوری باید ارائه دهیم، نمیدهیم، پزشک و ... نیز تئوری ندارند و به سراغ دیگران میروند، چون ما مقصر هستیم، چون ما آنقدر در مسائل انتزاعی گیر کردهایم که فکر نمیکنیم باید وارد این حوزهها شویم.
گذشتگان ما از جمله ابنسینا علاوه بر حکیم بودن، طبیب هم بودهاند و یکی از دلایلی که امروزه ما کاستی داریم، این است که این دو رشته یعنی طب و فلسفه از هم جدا شدهاند. اما تصور بنده این است که یک اتفاقی در کشور ما افتاده است که فاصله بین دانشگاه که شامل همه دانشگاهها و حوزههای علمیه و ... میشود با جامعه زیاد شده است و نیازهای واقعی جامعه به دانشگاه عرضه نمیشود و برای دانشگاه این رسالت تعریف نشده است. بنابراین هر اتفاقی رخ میدهد، دانشگاه دارد کار خود را میکند و نگاهی به مشکلات اجتماع ندارد.
اما تا این مسئله حل نشود، صرفاً در کرونا با جمع فلسفه و طب نمیتوانید مشکل را حل کنید، چون مسئله دستوری نیست، بلکه واقعی است. نگاه من اگر اینطور باشد که تمام هستی و سلولهای وجودی خودم را مدیون جامعه هستم، باید مشکلات را حل کنم. در هر حوزهای باید ورود کنیم و به اختیار ما نیست که بگوییم ورود بکنیم یا نکنیم. ما باید وارد شویم و اگر ورود نکنیم، دیِن خود را چه زمانی قرار است به اجتماع ادا کنیم؟ بنابراین باید نگاهمان را به دانشگاه و پژوهش و مطالعه اصلاح کنیم و قبول کنیم که تماماً باید در اختیار این اجتماع باشیم. تصور بنده این است که باید رابطه مجامع علمی خود را با اجتماع به صورت متقابل برقرار کنیم تا در حوزههای مختلف ورود لازم را داشته باشیم.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام