وی با اشاره به آیه 15 سوره احقاف، افزود: عدد 40 رمز کمال است و انسان در این سن به پختگی میرسد؛ آیه فرموده است ما انسان را به احترام والدین سفارش کردهایم به خصوص به مادر؛ زیرا با سختی فرزند را در بارداری حمل میکند و با سختی به دنیا میآورد و جمع مدت حمل جنین و شیرخوراگی 30 ماه است. در ادامه فرمود؛ این طفل زمانیکه بزرگ شد و به سن 40 سالگی رسید سن کمال است، از خدا میخواهد و دست به دعا برمیدارد که خدایا به من توفیق بده که شکر نعمتهایی را که به والدینم و خودم عنایت کردی به جا آورم و اعمال صالح انجام دهم تا تو راضی شوی. خدایا نسل مرا پاک بگردان و در انتهای آیه آمده است که این دعا مورد قبول قرار میگیرد و ما از خطاهای چنین انسانهایی میگذریم و این وعده صدقی است.
معارف با بیان اینکه مدت حاملگی عموما 9 ماه است و شیرخوارگی هم دوسال که جمع آن 33 ماه میشود ولی خداوند 30 ماه فرموده است، ادامه داد: نکته دیگر اینکه معمولا بانوان در ایام بارداری سختی زیادی تحمل میکنند اما وقتی به وضع حمل برسند خوشحالاند زیرا فرزندشان به دنیا میآید؛ ولی آیه فرموده است که با سختی وضع حمل میکنند و این دو نکته ابهام درست میکند که باید سراغ برخی روایات و تطبیقات برویم.
استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه استاد محمدباقر بهبودی به خوبی این تطبیقات را درک و از روایات بهره برده است، تصریح کرد: ایشان معتقد است که این آیات از جهت مصادیق تطبیق ویژه بر امام حسین(ع) دارد؛ زیرا امام حسین(ع) بود که مدت وضع حملش شش ماه بود، نه 9 ماه و فاصله سن امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هم شش ماه بوده است. نکته دیگر اینکه؛ حضرت زهرا(س) قبل از تولد امام حسین(ع) اخبار شهادت ایشان را شنیده بود و به همین دلیل از تولد امام حسین(ع) یاد سرنوشت آینده او میافتد و گریه میکند و «وَضَعَتْهُ كُرْهاً» همین معنا را دارد و مهم اینکه وقتی اباعبدالله(ع) به 40 سالگی رسید میگوید: خدایا به من توفیق بده شکر نعمات خود و والدینم را به جا بیاورم و کاری کارستان کنم که رضایت تو را در برداشته باشد؛ لذا خودش هم نفس مطمئنه میشود و وقتی فرمود: «اصلح لی فی ذریتی» تفسیرش امتداد نسل امامت تا حضرت بقیه الله الاعظم(عج) است.
معارف با بیان اینکه زیارت اربعین سه محور دارد؛ سلامها، شهادتها، لعنها و فراز ابتدایی با سلامهایی چون؛ السلام علی حبیب الله و خلیله شروع شده، گفت: شهادتها هم با تعابیری چون اللهم انی اشهد انه ولیک و ابن ولیک و ... شروع میشود؛ خدایا شهادت میدهم که امام حسین(ع) ولی تو، پسر ولی تو و برگزیده بود که رستگار شد و تو با شهادت، او را تکریم کردی و سعادت را مختص او گردانیدی. رکن سوم هم لعنهاست که فرموده؛ اللهم العنهم وبیلا و عذبهم عذابا الیما. مجددا سلام، شهادت و لعنهایی تا پایان زیارت داریم.
استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه سلام، نهایت ادب و تواضع یک شیعه به محضر امام خود است و لعن هم تبری جستن از دشمنان اهل بیت(ع) است، اظهار کرد: حجم زیادی از زیارت اربعین شهادتهایی است که در مورد امام حسین(ع) میدهیم مانند اینکه «اشهد ان ولیک و ابن ولیک؛ عشت سعیدا و مضیت حمیدا ...؛ اللهم انی اشهدک عنی ولی لمن والاه و عدو لمن عاداه. بابی و انت امی؛ اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره. اشهد انکه من دعائم الدین وارکان المسلمین». شهادتها از سلام و لعنها به جهت کمیت بیشتر است؛ شهادت انعکاس شناخت امام(ع) است. آیا ممکن است ما امام حسین(ع) را با این ویژگیها نشناسیم و باز شهادت دهیم ایشان ناهی از منکر و آمر به معروف بود و در مسیر اعتلای دین خدا جنگید؟ آیا شهادت کورکورانه اساسا ارزش دارد؟
استاد دانشگاه تهران اضافه کرد: در بین شهادتهایی که در این زیارت است، شهادتی وجود دارد که بسیار عجیب است؛ فرموده است: و اشهد ان الله منجز ما وعدک و مالک من خذلک و معذب من قتلک و اشهد انک وفیت بعهد الله و جاهدت فی سبیلک حتی اتاک الیقین. از این شهادت نباید به راحتی گذشت و عبور کرد؛ زیرا ما به دو اتفاق شهادت میدهیم؛ اول ایفای وعده از جانب خدا به سمت امام حسین(ع) و ایفای وعده از سمت امام حسین(ع) به خدا؛ خدا وعده داده است دشمن امام حسین(ع) را هلاک کند و او را در همین دنیا عذاب کرد. در ادامه دارد تو هم به عهدی که با خدا بستی وفا کردی و در راه خدا مجاهدت کردی تا سر حد یقین. در تفاسیر یقین، مرگ معنا شده است؛ زیرا با مرگ حجاب از پیش روی انسان کنار رفته و به یقین مطلق میرسد.
وی ادامه داد: این شهادت میتوانست ابتدا عهد امام(ع) را مطرح و سپس وفای به عهد خدا بیان شود ولی برعکس است؛ این تقدم میخواهد بگوید هنوز امام حسین(ع) کفن نشده خداوند پدر قاتلان ایشان را در آورده است؛ زیرا گرفتار عذاب وجدان شدند، سپس عذابهای ظاهری رسید و در قیامت هم در جهنم هستند. امام حسین(ع) چه عهدی با خدا بسته بود که اینطور خدا به او لطف دارد؛ همه قرآن، عهدنامه خدا به انسان است؛ امام صادق(ع) فرمود: القران عهد الله الی خلقه. امام حسین(ع) به عهدش با خدا عمل کرده است یعنی قرآن را به پا داشته است. در قرآن کریم هم، کلمه عهد زیاد به کار رفته است؛ در آیه 111 توبه فرموده است: خداوند از مؤمنان مال و جانشان را به بهای بهشت خریداری میکند. مؤمنان هم با حداکثر انرژی در راه خدا میجنگند و در راه خدا کشته شده و میکشند و این قرارداد در قرآن، انجیل و تورات ثبت شده است و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟
معارف با اشاره به خطبه شقشقیه، اظهار کرد: حضرت در این خطبه فرمودند: لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر ...؛ فلسفه بیعت علی(ع) و پذیرش بیعت مردم از سوی امام(ع) چه بود؟ در این فراز میگوید: اول، اصرار حاضران، وقتی مردم متقاضی میشوند و اصرار میکنند، تقاضای مردم تکلیفآور است اما این همه دلیل نیست ،دوم پیمان الهی است. خداوند از علما و دانشمندان عهد و پیمان گرفته است که در مورد گرسنگی مظلوم، سیری و شکمبارگی ظالم نباید سکوت کند و حتی اگر لازم شد باید جهاد کند؛ مقاتله کند.
در سوره نساء آیه 75 هم آمده است « وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصیرا». امروز این سخن حرف دل مردم غزه است که در چنگال ظالمین صهیونی قرار گرفتهاند، اگر ما امام حسینی(ع) هستیم باید از آنان حمایت کنیم به هر نحوی که میتوانیم. این پیمان خداوند بر دوش ما هست و قرآن، نهجالبلاغه حجت را بر ما تمام کرده است و شهادتی را که در زیارت اربعین میخوانیم: « اشهد انک وفیت بعهد الله» چنین عمقی دارد.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به فرازی از خطبه 131 نهجالبلاغه و خطبهای از امام حسین(ع) و شباهت بین این دو، بیان کرد: این خطبه عمدتا در نکوهش مردم کوفه است و میفرماید: قلبهای شما متشتت بود و بدنهایتان حاضر ولی عقلتان دور از حقیقت است؛ حضرت از سست عنصری مردم کوفه در رنج بودند و در کربلا هم کوفیان با مسلم و امام حسین(ع) همراهمی نکردند؛ حضرت علی(ع) در این خطبه تأکید کردند که خدایا تو میدانی جنگ و درگیری ما برای قدرت و حکومت و ثروت نبود؛ بلکه خواستیم دین تو را به جایگاه خویش برگردانیم تا بندگان ستمدیده در امن و امان زندگی کنند و قوانین فراموش شده تو بار دیگر اجرا شود. با کمال شگفتی امام حسین(ع) دوسال قبل از عاشورا خطابهای در منا ایراد فرمودند که عینا مانند سخنان حضرت علی(ع) است. ایشان بعد از تکرار سخنان پدر خودشان هم مطالبی افزودند، از جمله اینکه اگر مرا یاری نکنید و انصاف را در حق ما مراعات نکنید ظالمین بر شما چیره خواهند شد و تلاش میکنند نور پیامبر شما را خاموش کنند، در نهجالبلاغه بعد از فراز اول، حضرت ویژگیهای حاکم اسلامی را با معرفی خودشان بیان میکنند اما سخن پایانی امام حسین(ع) این بود؛ ای مردم اگر انصاف را در حق ما رعایت نکنید، ستمکاران بر شما چیره خواهند شد. لذا در اینجا مشخص میشود خطبه امام علی(ع) یک چیز است و خطبه امام حسین(ع) چیز دیگر اما یک فراز مشترک دارد، قطعا این فراز را امام حسین از پدرشان شنیدند حتی اگر نگویند قال: علی، این مسائل در مناسبات معصومین(علیهم السلام) نبود که مکررا به پدر و جدشان استناد دهند، مگر در صورت ضرورت که گوینده سخن را معرفی کنند، در اینجا بخشی از سخن امام حسین(ع) مربوط به خودشان است و ارتباطی به پدرشان ندارد. این یکی از مصادیق تطبیق کلام امام حسین(ع) با آموزههای نهجالبلاغه است که اختلافشان در حد نقل به معنا بود .
معارف، در ادامه به یکی از واجباتی که ریشه در قرآن دارد بنام امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد و گفت: در نهج البلاغه این مسئله و مراتب آن به شکل مستوفی و مبسوط مطرح است. اگر حکمتهای 373 ، 374 و 375 را به صورت پی در پی مطالعه کنید، به این فریضه مهم اشاره شده است. در نامه 45 که در حکم وصیت امام علی(ع) خطاب به آیندگان است میفرماید: امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر ترک کنید بدهای شما بر شما مسلط میشوند، بعد دعا میکنید اما دعایتان نیز اجابت نمیشود. امر به معروف و نهی از منکر در نهجالبلاغه جایگاه رفیعی دارد و مراتب آن نیز ذکر شده است. در خطبه 373 که محمد بن جریر طبری در تاریخ خود از عبدالرحمن بن ابیلیلی (از کسانی است که همراه ابن اشعث برای جنگ با حجاج بن یوسف حرکت کرده ، ایشان میخواست مردم را علیه حجاج به جنگ تشویق کند)، گفت: من از علی(ع) شنیدم: ای مردم هر کدام از شما منکری را دید و در قلبش نسبت به آن منکر اظهار نفرت و برائت کرد و گفت: خدایا این منکر را قلبا زشت میشمارم، او ایمانش سالم است. اما مرتبه دوم، گاهی احساسات قلبی را به زبان جاری میکند و میگوید این کار زشت در جامعه جاری است و من از آن بیزارم و با زبانش امر به معروف و نهی از منکر میکند میفرماید: این درجاتش نزد خدا بالاتر است و اما مرتبه سوم، قیام با شمشیر و اقدام عملی است. اگر کسی برای از بین بردن منکر مبارزه مسلحانه کند، او در مهد هدایت است، در صراط مستقیم حرکت میکند و یقین در قلبش موج میزند.
حکمت 374، در واقع تکرار حکمت قبلی است، بصورت معکوس بیان میکند و کسی که این مراحل را انجام میدهد تمام ویژگیهای خیر در وجودش است. برخی نمیتوانند بصورت عملی منکر را دفع کنند، اما با قلب و زبانشان دفع میکنند و برخی فقط قلبا به انکار منکر میپردازند اما اگر کسی این سه مرحله را ترک کند ، یعنی انکار منکر را قلبا، زبانا و یدا ترک کند مردهای است در بین زندگان. از نظر امام علی(ع) مگر کاری جای جهاد را می گیرد؟ در اینجا حضرت مقایسهای بین جهاد و امر به معروف و نهی از منکر کردند. میفرماید: یک کار خیر، حتی جهاد فی سبیل الله جای امر به معروف و نهی از منکر را پر نمیکند . ما گاهی از ترس، این امر را انجام نمیدهیم؛ لذا حضرت میفرماید: اگر ایمان به خدا داشته باشید متوجه میشوید انجام این فریضه نه اجلی را جلو میاندازد و نه رزق و روزی را کم میکند . برترین کار این است که انسان حرف عدالت گونهای را در پیشگاه ستمگری بیان کند. در حکمت 375 نیز مراحل جهاد بیان شده است.
استاد دانشگاه تهران در ادامه بیان کرد؛ از نهجالبلاغه گفته شد تا سخنی از امام حسین(ع) در مفاهیم عاشورایی بر زبان بیاوریم . امام از مدینه خارج میشوند به سمت مکه، آنزمانی که استنکاف کرد از بیعت با یزید، شبانه به سمت مکه خارج شدند و نامهای به برادرشان محمد بن حنفیه نوشتند (این نامه فقط به برادرش نیست به کل تاریخ است) که در قسمتی از این نامه آمده است: ای مردم ای نسلها بدانید هدف از قیام من ایجاد شر، مزاحمت و دنیاطلبی و حکمرانی نبود، نمیخواهم ظالم و مفسد باشم، من قیام میکنم برای اصلاح در امت جدم. در این کلام، کلمه اصلاح بود؛ حضرت میفرماید: در امر به معروف و نهی از منکر اصلاح صورت می گیرد. ایشان میفرماید: من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ لذا با تمام مراتبش انجام داد، قلبی، مخالفت با بدعتها و انحرافها و موافق اصلاح در امت جدش . این مطلب را به زبان و قلم هم آورده در نامههایی که به اهالی کوفی نوشته، احتجاجاتی که کرده، سخنرانیهایی که انجام داده و اتمام حجتهای شب و روز عاشورا ... اینها نمونههای عملی قلبی ، لسانی و قلمی حضرت است. اما میرسد به مقاتله، مبارزه و آفرینش صحنههای جاودانه، ایثارها، رشادتها و تقدیم قربانیها به پیشگاه خدا از فرزندان، دوستان، خانواده و خودش که در طبق اخلاص قرار میگیرد و قربانی میشود.آنگونه که در سیره حضرت بود، ایشان استقبال از جنگ و مقاتله نداشت طوری که جنگ و مقاتله بر او تحمیل شد. همانطور که در سیره حضرت علی(ع) بود، در جنگ با مسلمانان پیشقدم نشدند؛ بعنوان مثال در جنگ جمل، پیشقدم نشدند چون طلحه و زبیر از اصحاب پیامبر(ص) بودند لذا اولین تیر را سپاه دشمن زد؛ همچنین در واقعه عاشورا اولین تیر را سپاه عمرسعد و ابن زیاد زد و حضرت در مقابل جنگی که به او تحمیل شده بود دفاع کرد و در مسیر مقاومت، خودش، دوستان، اصحاب، یاران، خانواده و برادرانش به شهادت رسیدند همانطور که در زیارتنامه هم آمده او به عهد خود با خدا وفا کرده است.
معارف با بیان محورهای دیگری همچون مبارزه با باطل و ابقای حق که در نهج البلاغه خطبه 16 به صراحت آمده است گفت: اولین خطبهای که امام علی(ع) بعد از مردم مدینه ایراد کردند فرمودند: انقلابی رخ داده و حق و باطل جابجا شدند و الان زمانی است حق باید درجای خودش قرار گیرد. در سخنان امام حسین(ع) نیز به این موضوع اشاره شد؛ که باطل جای حق نشسته و امر بر مردم مشتبه شده، آنجا که در نامه به کوفیان می نویسند: آیا نمیبینید امروز دیگر به حق عمل نمیشود و کسی از باطل نهی نمیکند، در این شرایط مؤمن راغب و مشتاق است به لقای پرودگارش نایل شود .
معارف در پاسخ به این سؤال که حضرت علی(ع) درجایی میفرماید: «کن فی الفتنه کابن اللبون» و در جای دیگر بیان کردند: من در دل فتنه رفتم، لطفا بفرمایید موضع امام حسین(ع) در این خصوص و رفتار آمیخته با سکوت امام سجاد(ع) بعد از کربلا را چگونه میبینید، گفت: اگر به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مراجعه کنید ملاحظه میکنید ابن ابی الحدید میگوید در اینجا مراد از فتنه نزاعی است که طرفین بر باطل باشند، اگر دیدی نزاعی بوده و طرفین بر باطل بودند، تو کابن اللبون باش. به عنوان مثال بعد از شهادت حضرت علی(ع) در دوران معاویه، او با خوارج جنگید، از نظر ما خوارج بر باطل بودند چون با حضرت می جنگیدند، معاویه هم که باطل بود؛ در چنین نزاعی شیعیان باید رفتارشان کابن اللبون باشد، اما اگر در آزمایش اجتماعی (یکی از معانی فتنه آزمایش است) یک طرف حق طرف دیگر باطل، این هم یک فتنه است، همیشه که طرفین باطل نیستند تو طرف حق باش. در جایی پیامبر(ص) میفرماید: بعد از من فتنههایی پیش میآید، شما به کتاب خدا مراجعه کنید. آنجایی که میفرماید چشم فتنه را درآوردم و در دل فتنه رفتم این سخن مربوط به خوارج است، چون آنها ظاهر الصلاح بودند، روزه داران روز و شب زندهدار بودند و خیلیها را فریب میدادند که مگر میشود اینها اشتباه کنند. طلحه و زبیر عده ای را به اشتباه انداختند اینکه آنها در رکاب پیامبر(ص) بودند چرا با حضرت علی(ع) می جنگند، حضرت با همه اینها جنگید. بنابراین یکی از مصادیق فتنه درگیری دو جریان باطل با هم است، در چنین جریانی باید ابن اللبون باشیم، اما فتنهایی که سمتی حق و سمتی باطل وظیفه ما این است سمت حق باشیم، لذا چون حضرت علی(ع) حق است میفرماید من چشم چنین فتنهای را در آوردم .
در مورد امام سجاد(ع) باید گفت: امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرد، قیام کرد و فرمود: مثل منی با مثل یزید بیعت نمیکند، اما جالب این است امام زین العابدین(ع) بیعت کرد، با احساس پیروزی که به او دست داد چرا؟ بعد از واقعه حره مدینه سقوط کرد 3000 نفر کشته شدند و زندهها محکوم شدند به اینکه باید به عنوان برده با یزید بیعت کنند و الا کشته میشوند اینجا امام سجاد(ع) به عنوان شهروند بیعت کرد نه به عنوان برده؛ لذا نسبت به اهالی مدینه احساس پیروزی دارد. ممکن است بگویید چرا بیعت کرد؟ چون برای ایشان شرایط قیام و اثرگذاری در حد امام حسین(ع) هم فراهم نبود و نسل امامت برچیده میشد؛ لذا تکلیف امام(ع) این بود که خودش، فرزندانش و جماعت محدود شیعیان را حفظ کند و از قیام با یزید و بنی امیه خودداری کند. رسالت امام حسین(ع) یک چیز است و رسالت ایشان چیزی دیگر و سایر ائمه نیز همچنین. این بیعت برای این صورت گرفت که حقیقت شیعه را حفظ کند. حالا میخواهید نامش را بگذارید تقیه، چون خود ائمه(علیهم السلام) اسمش را تقیه گذاشتند. لذا رفتار امام سجاد(ع) در شرایط خودش قابل توجیه است و رفتار امام حسین(ع) در شرایط خودش .
استاد دانشگاه تهران در پاسخ به این سؤال که آیا توابین آماده کمک به امام سجاد نبودند؟ گفت: بعد از شهادت امام حسین(ع) استراتزی شیعه تغییر کرد؛ توابین نسبت به اباعبدالله(ع) کوتاهی کردند، حتی نسبت به مسلم، نامه نوشتند اما کوتاهی کردند، امام(ع) را تنها گذاشتند و بعد دچار عذاب وجدان شدید شدند، لذا برای تسکین عذاب وجدان خود دست به دست به خود تنبیهی و قیام زدند که این ننگ را با استقبال شهادت پاک کنند. قیامشان کور بود، چون مقابل کسی بودند که تا دندان مسلح است، حتی کسی مثل مختار که سیاسی فکر میکند، چون شانسی برای پیروزی آنها نمیبیند کمکی نمیکند. آنها دستوری از امام سجاد(ع) نداشتند، لذا قیام توابین با اجتهاد خودشان بود.
امام حسین بمبی را ترکاند و شعاعش تا روز قیامت جریان دارد و هر ساله هم ما حماسه کربلا را بازخوانی میکنیم و الهاماتی را میگیریم. برای شیعه امام حسین(ع) کافی بود تا روز قیامت شعار ضد ظلم را متبلور کند. هر کدام از ائمه(علیهم السلام) بعد از امام حسین(ع) نیز تکلیفی داشتند، شهید مطهری(ره) کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) را تدوین کردند که ائمه(علیهم السلام) در شرایط خود بهترین کار را انجام دادند.
انتهای پیام