محیی الدین محمد بن علی ابن عربی الحاتمی الطائی، معروف به شیخ اکبر، از عرفا و مشایخ قرون ششم و هفتم هجری است. او در سال ۵۶۰ هجری در مورسیه، شهری در آندلس (اسپانیای اسلامی) متولد شد؛ ابن عربی پایهگذار شاخهای از عرفان اسلامی با عنوان «عرفان نظری» و شیخ «طریقت اکبریه (منسوب به شیخ اکبر)» بوده است. او به دنبال کسب دانش و بهره از محضر مشایخ، دیار خود را ترک کرده و به شهرهای بسیاری سفر میکند؛ شیخ ابتدا به مغرب رفته و از آنجا به سمت شرق سرزمینهای اسلامی حرکت میکند، او مدتی در قاهره و مدت زیادی در مکه اقامت میکند (که فتوحات مکیه و تعدادی از آثارش مربوط به این دوران هستند). محییالدین ابن عربی سپس به سمت بغداد و بعد از آن به دمشق رهسپار شده و تا آخر عمر خود، یعنی سال ۶۳۸ هجری، در این شهر سکنی گزیده و در همین شهر به دیدار پروردگارش میشتابد و مزار او هم اکنون در این شهر است.
ابن عربی، دارای آثار بیشماری بوده که مهمترین آنها «فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم» نام دارند؛ او در این دو اثر قالب و چارچوب اندیشههای خود را مطرح کرده است؛ اما کتابهای دیگری از او چون: «تجلیات الهیه» و «عنقاء مغرب» نیز در بررسی اندیشههای او اهمیت بسیار دارند.
شیخ اکبر محییالدین ابن عربی، همواره به علت برخی آرای مناقشهبرانگیز خود مانند «وحدت وجود» (که رکن اصلی اندیشههای اوست) از شخصیتهای محل بحث در میان جوامع مسلمان بوده است و از آنجا که او در عرفان، سنت عرفان اسلامی و به طور کلی در اندیشه اسلامی هماره نقشی پر رنگ و انکارناپذیر داشته، گروه اندیشه ایکنا؛ در این مجال که با ایام میلاد شریفترین مخلوق خدا محمد مصطفی(ص) خاتمالانبیا(ص) قرین است، با یکی از پژوهشگران حوزه عرفان اسلامی به گفتوگو نشسته است. امیرحسین اللهیاری در رشته پزشکی تحصیل کرده است و در حوزه شعر و ادبیات فارسی دستی بر آتش دارد، او از پژوهشگران جوان و کوشا در حوزه فلسفه عرفان اسلامی است، همچنین در ادبیات ترکی و ادبیات معاصر عرب از معدود مترجمانی است که آثار قابل قبولی دارد و بر ادبیات کهن عرب و حکمت اسلامی نیز احاطه دارد. اللهیاری که محقق و مترجم آثار عرفانی، در گفتوگو با ایکنا حول محور پیامبر(ص)، ابن عربی و آرای مناقشهبرانگیز او در این موضوع سخن گفته است. او مترجم آثاری چون؛ «ترجمان الاشواق»، «نامه سریانیه» و «تدبیرات الهیه» از ابن عربی و آثاری دیگر از بزرگان ادبیات عرب و عرفان است و دارای نشان درجه ۱ هنری است. روز گذشته بخش نخست گفتوگوی ایکنا با این پژوهشگر با عنوان «مواجهه ابن عربی با پیامبر(ص) + فیلم» تقدیم شما گرامیان شد. در این مجال بخش دوم و پایانی این گفتوگو را میخوانیم و میبینیم.
ایکنا – در ادامه بحث قبل، آیا در حیات ابن عربی عملی خلاف سنت نبوی و شریعت اسلام دیده میشود؟ به عنوان مثال ماجرای عشق او به دختری به نام «نظام» را میتوان نقض شریعت دانست؟
به هیچ وجه! مگر میشود شخصی در این جایگاه (چه در میان مردم و چه در مراتب معنوی) باشد و قومی پشت او نماز بخوانند، در حالی که شریعت را نقض کند و کاری خارج از قرآن و سنت انجام دهد؟ در رابطه با عشق او به نظام، دختر زیبا و زاهد
شیخ مکینالدین ابوشجاع زاهر اصفهانی، که سبب سرایش دیوانی با نام «ترجمان الاشواق» شد نیز باید گفت؛
محییالدین در این ماجرا ممکن است بیاحتیاطی کرده و با نام بردن از این دختر در کتابش سبب آوارگی او و خانوادهاش شده باشد؛ اما معصیتی نکرده است، بنابر شریعت مرد مسلمان میتواند چهار زن اختیار کند، او نیز در این راستا دلبسته دختری شد ولی هرگز قدمی خلاف شرع برنداشت.
به طور کلی باید این را گفت که تألیف دو کتاب برای شیخ باعث ایجاد دردسر شد و او را وادار به عرضه شرحی بر آنها کرد؛ یکی از آن دو کتاب همانطور که بالاتر گفته شد دیوان «ترجمان الاشواق» است. شیخ پس از مشاهده ماجراهای ایجاد شده در اثر انتشار این کتاب و تهمت شهوانیت به خود و کتابش، کتابی با عنوان «ذخائر الاعلاق فی شرح ترجمان الاشواق» تألیف میکند تا این اتهام را از خود رفع کند. کتاب دردسرساز دیگر «تجلیات الهیه» نام دارد (که به تازگی آن را ترجمه و منتشر کردهام)؛ او در این کتاب طی تجلیات مختلف با بزرگانی از اهل تصوف، دیدار کرده و از ایشان سؤالی در مقام تجاهل در موضوع «توحید» پرسیده، سپس برآشفته و بر جواب ایشان خرده میگیرد.
این کتاب نیز در میان متصوفه به سبب پیچش در زلف مشایخ و ایراد وارد کردن بدیشان، باعث ایجاد مشکل میشود که در نهایت به اصرار ابنسودکین، شاگرد وفادارش، تعلیقهای بر آن املا کرده که آن را ابن سودکین کتابت میکند (که در چاپ این کتاب وارد شده است). جا دارد درباره این کتاب بگویم، شرحی به نام «کشف الغایات» بر این کتاب نوشته شده که دو نسخه گویا از آن موجود است، یکی از آن دو نسخه نام نویسنده ندارد (که من تصاویر آن را دیده و در چاپ حاضر وارد کردهام) و دیگری که متعلق به کتابخانهای در هند است؛ نام عبدالکریم جیلی را به عنوان نویسنده دارد که بنده براساس شواهد موجود در متن و ویژگیهای بیانی و فکری جیلی این نسبت را صحیح میدانم.
درباره فقه و مسلمانی باید بگویم که فقه، تنهای سنگین و پیچیده دارد در حالی که اسلام آوردن، ساده و مشروط به شهادتین است؛ هر آنکس که شهادتین بگوید مسلمان بوده و سایر مسائل او مربوط به خود و خدایش است. درباره ابن عربی و تهمتهایی مانند زندیق بودن یا عدم متابعت از پیامبر(ص)، که به او میزنند باید گفت، بخشی از آن به سبب صبغه شیعی در اندیشه اوست، که در ادامه بیشتر بدان خواهم پرداخت.
ایکنا – تا به حال شما چند بار از اصطلاح «ولایت» و شاخههای آن یعنی «ولایت عام» و «ولایت خاص» نام بردهاید. شیخ اکبر از «ولایت» چه تعریفی ارائه میدهد؟ آیا او در کتاب «عنقاء مُغرب فی ختم اولیاء و شمس مَغرب» خود را خاتم اولیاء میداند؟
«ولایت» لقبی شایع در میان اهل تصوف بوده است همانطور که در اسامی مشایخی چون «شاه نعمت الله ولی» میبینیم؛ در نظر شیخ اکبر نیز این مقام، یک درجه و مقام شاخص است و فرد با طی طریق و کشف حجابها از مقابل دیدگانش به آن مقام نائل میگردد. امر ولی بر موالی مطاع و به منزله امر خداوند است، او توان دریافت مسائلی را به صورت مستقیم از درگاه خداوند دارد. ابن عربی امر «ولایت» را به دو شاخه «ولایت عام» و «ولایت خاص» تقسیم میکند؛ ولایت عام شامل مسائلی مانند ولایت انبیاء(ع) و ولایت ائمه(ع) و جانشینان انبیاء(ع) میشود که ولایت انبیاء(ع) بر وجود مقدس سیدالمرسلین(ص) ختم میشود و ولایت ائمه(ع) بر وجود نورانی حضرت بقیة الله(عج) که همراه با مسیح ظهور خواهد کرد. این مسئله از مسائلی است که گفتیم صبغه شیعی در افکار ابن عربی را آشکار میکند، او در کتاب «عنقاء مُغرب فی ختم اولیا و شمس مَغرب» آشکارا سخن از رؤیت مهدی(عج) میگوید.
او در این کتاب میگوید که در شهر فاس در مغرب، ایشان را دیده که بر گونه مبارکشان خالی نیز بوده است؛ با چنین سخن و ادعایی صبغه شیعی او بسیار پررنگ میشود؛ زیرا این ادعا دربردارنده اعتقاد به حیات مهدی(عج) است، که اهل تسنن در صورت اعتقاد به مهدی و ظهور آخرالزمانی ایشان، اعتقاد به حیات او در حال حاضر ندارند بلکه معتقدند که او هنوز به دنیا نیامده است. از دیگر مواردی که به اندیشه شیخ اکبر رنگ و بوی شیعی میدهد، این است که او جرئت میکند در فضای آن روزگار در «فتوحات مکیه» و همچنین «تجلیات الهیه» پس از 200 سال از محمد بن عبدالجبار نفّری، عارف شیعه مذهب عراقی، آراء و مقامات او سخن بگوید؛ از شواهد تشیع نفّری علاوه بر عراقی بودن (عراق مهد تشیع بود)، مطلبی است که در انتهای کتاب «المواقف و المخاطبات» درباره حضرت مهدی(عج) و 313 نفر یار او نوشته است.
از آنجا که من پزشکی نیز خواندهام در این میانه نکتهای راجع به امکان علمی حیات چنین طولانیمدت حضرت مهدی(عج) بگویم؛ از انتهای DNA انسان آنزیمی ترشح میشود به نام تلومراز که به مرور زمان DNA را فرسوده و کوتاه میکند که این فرایند سبب فرسایش جسم انسان و مرگ او میشود و موادی که باعث کاهش طول عمر میشوند، مانند شکر در واقع سرعت ترشح این آنزیم را افزایش میدهند. حال زمانی که خداوند فرمان دهد که این فرایند (که به فرمان خود او در جریان است) متوقف شود، بدیهی است که فرسایش جسم و نزدیک شدن به مرگ نیز متوقف میشود.
یکی دیگر از نشانهایی که میتوانیم شخصیتی حداقل متمایل به تشیع از ابن عربی ترسیم کنیم، آثار و اندیشههای بزرگترین شاگرد و پسرخواندهاش یعنی صدرالدین قونوی است. صدرالدین وصیت میکند که تجهیز و تدفین او را به سنت هیچ یک از مذاهب اربعه اهل سنت دفن نکنند، همچنین میگوید پس از من و پدرم به هیچکس به عنوان «ولی» اعتماد نکنید تا زمانی که پرچمهایی سیاه از خراسان برافراشته شوند، آن زمان به سوی آن پرچمها بشتابید و اگر پایتان را قطع کردند به زانو بروید (اشاره به روایتی آخرالزمانی از پیامبر(ص) که برخی آن را مربوط به ظهور مهدی(عج) میدانند). از نشانههای دیگر بر تمایل قونوی به تشیع را شاید بتوان تسلط او به زبان فارسی و رابطه بالایی که با ایرانیان داشته (مانند غروی و سعیدالدین فرقانی)، دانست؛ به طور کل میتوان گفت، رد تمایل تشیع در صدرالدین قونوی از استاد و پدرش محییالدین ابن عربی حتی به مراتب پررنگتر بود که این مسئله یقینا باید تحت تأثیر پیر و مراد در وجود مرید و شاگرد ایجاد شده باشد.
البته باید بگویم که من چنانچه با قطعیت درباره تشیع سید حیدر آملی یا تسنن عبدالقادر گیلانی حکم میکنم، حکم به تشیع ابن عربی نمیکنم به چند علت؛ یکی آنکه او چندان در زلف مذاهب نپیچید، به عبارتی دیگر، چندان خود را محصور در مذهبی خاص تلقی و معرفی نکرده است، او به قول مولانا: چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد و دائم در میان تشیع و تسنن در حرکت بوده است (چنانچه پیشتر هم گفتیم معتقد به تغییر دائمی اعتقادات و احوال فرد بوده است)، دو آنکه در آن زمان اعلام تشیع به راحتی نبوده و فرد ممکن بوده حتی در صورت تمایل به تشیع جرئت اظهار صاف و بیپرده عقیده خود را نداشته باشد. اما به راحتی و وضوح چنانکه تا به حال دیدیم میتوان صبغه و رد پای تمایلات شیعی را در شخصیت و اندیشه شیخ اکبر ردیابی کرد.
در موضوع ختم ولایتی که برای خود قائل است باید گفت؛ همانطور که دیدیم ولایت را به دو شاخه عام و خاص تقسیم میکند؛ در نظر او ولایت عام نبوت به حضرت سیدالمرسلین(ص) و ولایت عام امامت و خلافت به مهدی(عج) (که در نظر او مانند اعتقاد شیعیان زنده است) ختم میشود. اما او ولایت خاص که ولایت اولیاء الله است را در خود ختم میداند و از آن جهت خود را خاتم اولیاء مینامد؛ نه چنانکه بر بعضی مشتبه شده است که او خود را همعرض پیامبر(ص) یا امام میداند.
ایکنا – با این ادلهای که برای، در پایینترین حالت، تمایل شیخ به تشیع بیان کردید لطفا به دو سؤال پاسخ دهید. نخست آنکه این ردپای شیعی چگونه به اندیشه و شخصیت فردی متولد یکی از مراکز ناصبیگری(یعنی آندلس) وارد شده است؟ دیگر آنکه با این ادله تکلیف نقل قولهای ضدتشیعی که از ابن عربی وارد شده چه میشود؟
در پاسخ به پرسش نخست باید بگویم، مگر فضای محل تولد و پرورش تا سنین نوجوانی و ابتدای جوانی، بر کسی که بیشتر عمر خود را در سفر و خارج از وطن اصلی خود گذرانده چقدر تأثیر دارد؟ او در این سفرها، شیوخ و اساتید بسیار دیده و از دروس زیادی بهره برده است، طبیعی است که تأثیر آن شیوخ، درسها و آموختههای آن سالها در وجود او بیش از تأثیر اندکزمانی است که در آندلس بوده.
اما راجع به نقل قولهای ضدشیعی، باید بگویم با توجه به تمام شواهد، قرائن و اسلوبهای اندیشه محییالدین، این نقل قولها تنها منسوب به او بوده و جعلی هستند. با توجه به سخنانی که تا به حال درباره ابن عربی و تمایلات شیعی او که در کتبش آشکارا به چشم میآیند با کدامین عقل سازگار است که او اولا شیعیان را رافضی بنامد و بعد بگوید ایشان را به شکل خوک میبینم؟ او هرگز چنین سخنی نمیگوید. حتی اگر فرض کنیم چنین شهودی داشته (که من میگویم نداشته) باز بیان آن بدین صورت خلاف شأن و جایگاه حِکمی و ادبی ایشان و غیرممکن است، بنابراین تکرار میکنم که نسبت این نقل قولها به ابن عربی محل اشکال جدی بوده و آنها به عقیده من جعلی هستند. این را نیز باید اضافه کرد، او مانند بسیاری از افراد به خوشایند حاکمان و قدرتمندان سخن نمیگفته که بخواهیم این جمله او را جهت خوشامد حاکمی بدانیم. او چون بسیاری از عرفا (به عنوان مثال ابن فارض که نه تنها هرگز دعوت حاکان را نپذیرفت بلکه تا از حضور پنهانی خلیفه وقت در مجلس وعظ خود آگاه شد، آن مجلس را ترک کرد) از اهالی قدرت فراری بوده و کسی نبوده که بخواهد به خوشایند ایشان چنین چیزی بگوید.
ایکنا – در انتهای بحث، درباره اعتبار صلواتهای چهاردهگانه منسوب به ابن عربی (بر چهارده معصوم(ع) مورد اعتقاد امامیه) که با نام «مناقب ابن عربی» شناخته میشوند، توضیح بفرمایید.
این مسئله از دو ساحت قابل بررسی است؛ نخست ساحت اعتبار سندی، روایی و صحت انتساب براساس آثار مکتوب به جایمانده، دیگر ساحت تناسب با عقاید و اندیشههای ابن عربی. درباره ساحت نخست، باید بگویم اطلاع دقیقی نسبت به آخرین یافتههای مربوط به این زمینه ندارم اما تا جایی که در خاطر دارم خلاف و نقض آن را نشنیده و نخواندهام. در ساحت تناسب نیز با توجه به تمام ادلهای که تا به حال بیان کردهام، با اطمینان میگویم که این صلواتها و محتوای آن کاملا با عقاید و اندیشههای شیخ اکبر تناسب و تطابق داشته و یقینا امکان دارد که از آن او باشند.
گفتوگو از امیرعباس رستمی
انتهای پیام