محمد کرمینیا؛ دانشآموخته دکتری فلسفه و کلام امامیه به مناسبت هفته دفاع مقدس، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده است، نوشت: تقویمها تنها شمارش روزها نیستند؛ هر نامی که بر روزی نهاده میشود، حامل تفسیر خاصی از هستی و تاریخ است. آنگاه که ۳۱ شهریور را «آغاز هفته دفاع مقدس» میخوانیم، در واقع از زاویهای فلسفی، یک «تأویل» از تجربه جمعی خود را به رسمیت شناختهایم. پرسش بنیادین اینجاست: چرا این آغاز به نامی مقدس مزین شده، در حالی که پایان هشت سال جنگ، سهمی در نامگذاری نیافته است؟ پاسخ به این پرسش، ما را به قلب نسبت میان انسان، رنج، قداست و تاریخ میکشاند.
فلسفه تاریخ به ما میآموزد که لحظههای سرنوشتساز یک ملت، ضرورتاً همان لحظههای پیروزی یا شکست سیاسی نیستند. گاه لحظهای که یک ملت برای نخستین بار در برابر تهدید نیستی قد علم میکند، از لحظهای که معاهدهای امضا یا صلحی برقرار میشود به مراتب بنیادیتر است. آغاز جنگ، در این معنا، صرفاً یک واقعه تقویمی نیست، بلکه ظهور نوعی «اراده بودن» است؛ ارادهای که در برابر قدرتهای همدست، در برابر بیعدالتی آشکار و در برابر ماشینهای جنگی بیروح ایستاد و اعلام کرد که موجودیت انسانی و فرهنگی ما قابل تقلیل به هیچ معادله سیاسی نیست.
در اینجاست که واژه «مقدس» بر دفاع مینشیند. تقدس، در معنای فلسفیاش، آن نقطهای است که انسان در مواجهه با مرگ، حقیقتی والاتر از خود را حفظ میکند. این حقیقت میتواند وطن، ایمان، یا حتی کرامت صرف انسانی باشد. وقتی جانهای جوان در راه این حقیقت از کف رفت، آنچه پدید آمد، صرفاً یک «رویداد نظامی» نبود، بلکه تجربهای وجودی بود که معنای انسان ایرانی را دگرگون ساخت. این دگرگونی همان چیزی است که قداست را میآفریند: تجربهای که در آن، مرگ پایان نیست، بلکه عبور از مرزهای صرفاً فردی به افقی جمعی و جاوید است.
اما چرا پایان جنگ قداست نمییابد؟ زیرا پایان، عرصه ضرورتهاست: ضرورت بازسازی، ضرورت آشتی با ویرانی، ضرورت مصالحه در سطح سیاست. آغاز، اما لحظه آزادی است؛ لحظهای که ملت هنوز هیچ تضمینی برای بقا ندارد و با این حال تصمیم میگیرد در برابر سیل بایستد. به همین دلیل است که حافظه جمعی، آغاز را به قداست میسپارد و پایان را به سیاست، فلسفه میداند که سیاست گذراست، اما قداست، ریشه در ابدیت دارد.
اگر به تاریخ بنگریم، خواهیم دید که بسیاری از ملتها جنگیدهاند، اما همه جنگها «مقدس» نام نگرفتهاند. تقدس دفاع ایران در آن است که این مقاومت، نه به قصد گسترش قدرت، نه به دنبال کشورگشایی، بلکه برای حفظ خویشتن بود؛ و این «حفظ خویشتن» در معنایی صرفاً فیزیکی محدود نماند، بلکه با «حفظ معنا» گره خورد. دفاع مقدس، بیش از هر چیز، دفاع از امکانِ معنا داشتن بود. در جهانی که قدرتهای بزرگ، موجودیت یک انقلاب نوپا را برنمیتافتند، ایستادگی در برابر فروپاشی، صورتبندی تازهای از آزادی را آشکار ساخت.
از اینرو، وقتی امروز در کنار مزار شهیدان میایستیم، آنچه ما را میگیرد، صرفاً اندوه از دست دادن جوانیهای پرپر نیست؛ بلکه مواجهه با پرسشی فلسفی است: چگونه مرگ میتواند به زندگی معنا ببخشد؟ شهیدان، با عبورشان از مرز حیات فردی، افقی از هستی را گشودند که در آن، انسان میتواند حامل حقیقتی فراتر از خویش شود. به همین سبب، هر مزار شهیدی نه یک پایان، بلکه یک آغاز است؛ آغازی برای تفکر، برای پرسش و برای بازاندیشی در نسبت خود با تاریخ.
بدینسان، دفاع مقدس نه یک فصل بسته تاریخی، بلکه یک امکان همواره زنده فلسفی است. تقویم، آغازش را به یاد ما میآورد، زیرا آغاز، رمز ماندگاری است. اگر پایان جنگ، با سکوت تقویم مواجه است، شاید بدان سبب است که پایان، همواره به ضرورتهای زمینی بسته است؛ اما آغاز، به امکانهای آسمانی.
از این منظر، دفاع مقدس صرفاً «حماسهای ملی» نیست؛ بلکه یک «درس فلسفی» است: در جهانی که قدرتها میکوشند انسان را به ابزار فروکاهند، ایستادگی برای معنا، تقدس میآفریند و این تقدس است که تا همیشه، در حافظه ما جاری خواهد ماند.
.
انتهای پیام