«لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا» (۱۷)
آیه پیشین، متخلفان از همراهی با پیامبر اکرم(ص) را از عذابی دردناک بیم داده بود. این آیه اما ناتوانان، مانند نابینایان، لنگان و بیماران را از شرکت در جهاد و از وعید ترک آن استثنا میکند.
در میان مسلمانان، افرادی بودند که به سبب نقص عضو یا بیماری، توان حضور در میدان نبرد را نداشتند. ازاینرو، خداوند میفرماید در جنگ با کافران، بر نابینا، لنگ و بیمار گناهی نیست که در کارزار شرکت نکنند «لَیسَ عَلَی الأعمى حَرَجٌ ولا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ ولا عَلَى المَريضِ حَرَجٌ.»
بدین معنا که حکم جهاد از ناتوانان برداشته شده، زیرا جهاد بر آنان سخت و خارج از توان است، و در شریعت، تکلیفِ فراتر از توان از میان برداشته شده است.
با این حال، چنین افرادی باید به اندازه توان خود در دفاع از کیان اسلام و عزت مسلمانان بکوشند؛ در گفتار و رفتارشان در مسیر اهداف الهی گام بردارند و در برابر خدا و پیامبرش تسلیم باشند. قرآن کریم میفرماید «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»، یعنی خداوند هیچکس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند.
در پایان، همچون آیه پیشین، وعده پاداش و کیفر داده میشود «هر کس از خدا و پیامبرش فرمان برد، خدا او را در باغهایی وارد میکند که نهرها از زیر آنها روان است؛ و هر که رویگردان شود، به عذابی دردناک گرفتار میشود.»
بیشتر بخوانید:
از نگاه آیتالله جوادی آملی، این آیات را میتوان در دو سطح تفسیر کرد؛ تفسیر عقلایی و اجتماعی، بر پایه ظاهر قرآن که پیامبر را رساننده وحی معرفی میکند و میفرماید «وَما يَنطِقُ عَنِ الهَوى»؛ تفسیر عرفانی، بر اساس حدیث «قرب نوافل» که میگوید «بنده با انجام نافلهها به من نزدیک میشود تا آنجا که محبوب من گردد. چون محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن میشنود، چشم او میشوم که با آن میبیند، زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با آن عمل میکند...» در این مقام، خدا محب بنده و بنده محبوب خدا میشود.
«لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَتْبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا(۱۸) وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا (۱۹)»
بر پایه آنچه گذشت و با توجه به اینکه خشنودی خدا «صفت فعل» است، یعنی پاداشی در برابر عمل بندگان روشن میشود که در این آیه نیز، بیعت مؤمنان با پیامبر اکرم(ص) مایه رضایت الهی شده است. تعبیر «لَقَد رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» بیانگر پاداشی است که خداوند در برابر آن بیعت به آنان عطا کرده است.
پیشتر، آیه «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ» به موضوع «بیعت رضوان» اشاره کرده بود. این دو آیه نیز همان موضوع را ادامه داده و ضمن بیان خشنودی خدا از بیعتکنندگان، به پاداشها و دستاوردهای آنان اشاره میکند.
بر اساس تفسیر تسنیم، خداوند به مؤمنان بیعتکننده در حدیبیه چهار پاداش بزرگ عطا فرمود، رضایت قطعی الهی از آنان؛ نزول آرامش و اطمینان بر دلهایشان؛ فتحی نزدیک و غنیمتهای فراوان.
در این میان، رضایت خدا از مؤمنان، تراضیِ متقابل است؛ یعنی همانگونه که خدا از آنان خشنود است، آنان نیز از خدا راضیاند «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ». در آیهای دیگر نیز آمده است «ای نفس آرامیافته! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالیکه هم تو از او خشنود و هم او از تو راضی است «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.» (فجر / آیه 27)
بدینسان، مؤمنانِ بیعتکننده با پیامبر در حدیبیه، همان کسانیاند که خدا از آنان خشنود و آنان نیز از پروردگارشان راضیاند.
«رضا» حالتی از گشایش و آرامش درونی است که در برخورد با امور دلپذیر در نفس انسان پدید میآید. در برابر آن، «سخط» یا خشم، حالت انقباض و تنگی روح است. واژگان «رضا» و «سخط» درباره خدای سبحان نیز به کار رفتهاند، هرچند او منزه از نفس و احساس است. ازاینرو، این صفات از مقام فعل الهی انتزاع میشوند، نه از ذات او.
خشنودی و خشم خداوند، به معنای دگرگونی در ذات نیست، بلکه از پاداش و کیفر او نشأت میگیرد. پس «رضای خدا» یعنی پاداش دادن، و «سخط او» یعنی کیفر رساندن.
خدای علیم، با علم فعلی خود از نیت پاک و خالصانه مؤمنان در بیعت با پیامبر اکرم(ص) آگاه بود «فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ» از همین رو، بر آنان منت نهاد و آرامش را بر دلهایشان فرو فرستاد «فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ».
در اینجا، «علم» به معنای علم فعلی خداست، نه علم ذاتی او. علم فعلی تابع معلوم است، اما علم ذاتی متبوع آن است. ذات اقدس الهی در مقام ذات میداند که بندگان با اراده و اختیار خود چه راهی را میپیمایند، و در مقام فعل نیز به تحقق همان علم آگاه است.
بنابراین، مراد از «فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ» آگاهی خدا از نیتهای صادقانه مؤمنان است؛ چرا که تنها کار خالصانه با نیت درست مورد رضای الهی است. برخی مفسران، «ما في قلوبهم» را به ایمان و صداقت در دین تعبیر کردهاند، و برخی دیگر آن را به غیرت و پایداری در برابر مشرکان دانستهاند؛ اما با توجه به سیاق آیه، معناى نخست هماهنگتر است.
خدای سبحان به مؤمنان وعده داد که به پاداش بیعت صادقانهشان، به زودی فتحی نزدیک نصیبشان میکند «وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» پاداش الهی، تنها در آخرت تحقق نمییابد؛ گاه در دنیا نیز جلوهگر میشود. چنانکه خداوندِ عزیز و حکیم، در برابر استقامت مؤمنانِ بیعتکننده با پیامبر، فتح خیبر را به آنان عطا کرد.
«فتح» در لغت، به معنای پیروزی همراه با گشودن سرزمین دشمن است. بنابراین، هر پیروزی را نمیتوان «فتح» نامید. جنگهایی چون بدر، احد و خندق، هرچند با پیروزی مسلمانان همراه بودند، اما به گشودن سرزمین دشمن نینجامیدند. از این رو، تنها حوادثی چون فتح خیبر و فتح مکه، مصداق کامل «فتح» به شمار میآیند.
مؤمنان اندک و فداکاری که با پیامبر اکرم(ص) بیعت کردند، جان و مال خود را در راه دین فدا ساختند. آنان در ماجرای صلح حدیبیه بر مشرکان پیروز شدند؛ زیرا با وجود تهدید دشمنی خونریز و مجهز، توانستند به سرزمین حدیبیه که بخشی از آن در حرم امن الهی قرار دارد سالم وارد شوند و سالم بازگردند.
در ظاهر، دشمن برتری نظامی داشت و پیروزی او محتملتر مینمود، اما اراده خداوند بر نصرت مؤمنان قرار گرفت. بنابراین بازگشت پیروزمندانهی آنان همراه با پیماننامهی صلح حدیبیه، خود نوعی غنیمت به شمار میآمد. پس از آن نیز فتح خیبر نصیبشان شد و از غنایم آن بهرهمند گردیدند.
برخی مفسران، مقصود از «فَتْحًا قَرِيبًا» را فتح مکه دانستهاند، اما با توجه به سیاق آیات، منظور پیروزی خیبر و مراد از «مَغَانِمَ كَثِيرَة» نیز غنایم همان نبرد است؛ زیرا مردم خیبر از قبایلی بودند که به دارایی و املاک فراوان شهرت داشتند.
قرآن کریم در پایان آیه میفرماید «وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»، از منظر قرآن، خداوند بر هر چیز توانا و در همه کارهایش حکیم است. یاد کردن از دو صفت «عزیز» و «حکیم» در این آیه، برای تأکید بر توانایی و استواری وعدههای الهی است؛ یعنی خدای نفوذناپذیر و حکیم، بر هر آنچه اراده کند تسلط کامل دارد و آن را به نیکوترین وجه تحقق میبخشد.
فرمان صلح در حدیبیه، وعده پیروزی نزدیک و دستیابی به غنایم فراوان، همگی جلوههایی از حکمت و قدرت نفوذناپذیر خداوند است. ازاینرو، مؤمنان باید به وعدههای الهی اعتماد کامل داشته باشند، چرا که او شکستناپذیر و حکیم است.
بهگفتهی آیتالله جوادی آملی، صفات خداوند به دو دسته تقسیم میشوند؛ صفات ذاتی و صفات فعلی. صفات ذاتی، عین ذات و نامحدودند و هیچ صفت متضادی در برابر آنها قرار ندارد؛ مانند علم، حیات و قدرت. زیرا نادانی، مرگ و ناتوانی در ذات خدا محال است.
اما صفات فعلی از مقام فعل الهی انتزاع میشوند و در برخی موارد، دارای ضد و مقابلاند. خداوند گاهی به صفت رضا، اراده و بسط متصف میشود و گاهی به صفت سخط، کراهت و قبض. این صفات، بیانگر نحوهی رفتار الهی با بندگان در شرایط گوناگوناند، نه تغییر در ذات او.
ذات الهی غنی بالذات است و هیچ عامل بیرونی در او تأثیر نمیگذارد. رضا و خشم در انسان نتیجهی تأثیر حالات درونی است؛ اما ذات اقدس الهی از هرگونه دگرگونی و تأثر بیرونی منزه است. هیچ چیز بیرونی نمیتواند سبب خشنودی یا ناخشنودی او شود، چراکه همه چیز در قبضهی قدرت اوست.
انتهای پیام