صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۷۵۱۷
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۰۳:۰۳
نویسنده کتاب «سایه روشن خیال» در گفت‌وگو با ایکنا:

«پدرم عشق به یکتاپرستی، دین، کتابخوانی، مهربانی کردن و حرمت به دیگران را به بنده آموختند و من را با آن یار مهربان که کتاب باشد آشنا کردند.» این سخنان را فریده مهدوی دامغانی، پرکارترین مترجم ایرانی با عشقی مالامال از زندگی فرهنگی در سایه پدری فرزانه و آن هنگام که استاد مهدوی دامغانی جهان فانی را برای زندگی ابدی در دنیای باقی بدرود گفتند، بیان کرد. حالا کمی کمتر از دو سال است که فرزند به نشانه حرمت نهادن به دروس زندگی که پدر ارجمند به او فرا داده است، دست در دست یار مهربان که کتاب باشد، برش مختصری از خاطرات کودکی خویش را در قالب کتاب با ما در میان گذاشته است.

پایان دومین ماه از پاییز مهربان، هنگامه شیرین گفتن از اوست که مدام با ما گفته است، می‌گوید و باز خواهد گفت. گفتن و باز گفتن، خواندن و باز نوشتن در جوار او که به راستی «یار مهربان» است. دست در دست او و پا به پای او سفرها می‌کنیم، سفر به جای جای گیتی با پهنایی به اندازه هزاران هزار صفحه کاغذی! آری ما در دوستی با کتاب، همسفر بی‌سر و صدای اقوام، ملل، ادیان، فرهنگ‌ها، آداب و رسوم می‌شویم. با شخصیت‌های تاریخی و قهرمان‌های داستانی بی‌هیچ احساسی از غربت که جبر جغرافیاست، رفیق می‌شویم و در این رفاقت تجربه و تجربه‌ها می‌اندوزیم. ما در دنیای همه چیز از نوع مصنوعی آن، به طور طبیعی به مدد پر توان «کتاب» زندگی می‌کنیم و سپس از راه انتقال سخن از فرهنگی به فرهنگ دیگر، زندگی نیز می‌بخشیم. 
حالا سی و سومین هفته کتاب و کتابخوانی در ایران عزیزمان با شعار «بخوانیم برای ایران» آغاز شده است. آغاز مبارکی به نام بلند و همیشه آباد ایران، ایرانی که دردها در دل پاکش دارد ولی روی زیبایش همیشه خندان است. این شعار که پیشتر در نمایشگاه کتاب نیز انتخاب شده بود، یادآور این حقیقت است که ایران را باید با اندیشه ساخت، با دانایی حفظ کرد و با همدلی پیش برد. این تکرار را تکراری نمی‌شماریم و کتاب را واسطه‌ای فرخنده می‌یابیم برای عبور از مرزهای فردی و رسیدن به افق‌های مشترک؛ افق‌هایی که در آن، ایران نه فقط یک جغرافیا، بلکه یک امکان اخلاقی و فرهنگی است.
ایکنا به انگیزه پرداخت بیش از پیش به موضوع کتاب، کتابخوانی، اهمیت و لذت خواندن، میل به دانایی و نقل اندیشه‌ها از دروازه همیشه گشوده کتاب و ... در این ایام با وسواس و حساسیت بسیار کوشیده است پای سخن آنانکه عمری را در دوستی با یار مهربان گذرانده‌اند و در این دوستی، زندگی پر برکتی داشته‌اند، بنشیند. در یکی از این انتخاب‌های پر وسواس به نام فریده مهدوی دامغانی رسیدیم. بانویی که به گفته خویش؛ کتابخوانی را از هشت سالگی به صورت جدی و با نظارت پدر ارجمندش آغاز کرده است، «جنگ و صلح»، «بلندی‌های بادگیر» و «جین ایر» را وقتی که فقط 9 بهار از عمرش گذشته بود خوانده است. با آثار «ویکتور هوگو»، «فئودور داستایوفسکی»، «لئو تولستوی»، «چارلز دیکنز» و «تاماس هاردی»، تا پیش از دوازده سیزده سالگی کاملاً آشنا بوده است و «کمدی الهی» دانته را برای نخستین بار، در چهارده سالگی و به زبان فرانسوی خوانده است. همین معرفی کوتاهِ چهار خطی نشان پر نشانی از دوست عمیق او با کتاب و کتابخوانی دارد. مهدوی دامغانی از آن روز یعنی 9 سالگی تا امروز که 62 سالگی پر برکتش را می‌گذراند، هنوز بر همان عهد و درس کودکی خود است؛ دوستی با یار مهربان.
نام او برای ما ایرانیان موجی از افتخار را به ارمغان می‌آورد، خاصه آن وقت که شاهد ترجمه‌های پر استقبال او در معرفی فرهنگ‌ها هستیم. این بانوی فرزانه که سال‌هاست در ایران زندگی نمی‌کند به معنای واقعی کلمه یک ایرانی «ایران‌دوست و ایران‌خواه» که با تمام جانش در ایرانِ جان است. تربیت و زندگی فرهنگی در خانواده‌ای دانشمند و دین‌مدار از او انسانی متعهد و عاشق ساخته است که هرجای این کره خاکی نفس بکشد دل در گروی نام بلند ایران دارد و برای انتقال فرهنگ والای ایران زمین در ساحت اندیشه و هنر خود می‌کوشد. او در گفت‌وگو با ایکنا از کتاب «سایه روشن خیال» که اولین روایت داستانی این بانوی مترجم در مقام نویسنده است، برای ما گفته است. از دلایل نگارش کتاب، استقبال از آن، ترجمه به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و همچنین تلاشی که برای نشان دادن چهره زندگی یک خانواده فرهنگی و در عین حال مذهبی در نگارش کتاب صرف کرده است.
او در اثنای این گفت‌وگو بارها با صدایی لبریز از عشق و احترام به حضرت پدرش که پدر معنوی نسل‌های مختلف ایرانی نیز بوده و هستند، برایمان گفت. از اینکه خدای مهربان را شاکر است که نعمت فرزندی احمد مهدوی دامغانی و انس از آغاز کودکی با کتاب را به او عطا نمود. همچنین از اینکه توجه خوانندگان غیرایرانی به کتابش برای او بسیار خرسندکننده و غرورآفرین بوده است چراکه از طریق کتاب با فرهنگ دلنشین و مهرورزی در ایران عزیزمان آشنا می‌شوند.
مشروح گفت‌وگو با فریده مهدوی دامغانی را با هم می‌خوانیم: 
     
ایکنا _ کتاب «سایه روشن خیال» به قلم شما که خاطراتی از دوران کودکی در برهه از زمان مشخصی است، به همت نشر فرهنگ روز، نوزدهم مهرماه سال جاری در ایران و پس از دو سال فروش آن در سایت رسمی نشر تیر به صورت کتاب الکترونیک منتشر شد. در آغاز سخن لطفا بفرمایید چرا تصمیم گرفتید آن را در این زمان منتشر کنید؟ و به نظر شما علت توفیق این کتاب تا آنجا که کمتر از یک هفته به چاپ دوم رسیده است و آن نیز در شرف اتمام است تا به چاپ سوم برسد، چیست؟
 
برای ورود به بحث باید به فلسفه نوشتن این کتاب اشاره کنم؛ نگارش این رمان را با یاد بزرگداشت پدر عزیزم که در خردادماه 1401 از دست داده بودم، در دی ماه همان سال و در سالروز فرخنده میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) آغاز کردم و در سالروز ولادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در خردادماه سال بعد یعنی 1402 به پایان رساندم. در آغاز‌ کار، قصد انتشار این اثر را به صورت فیزیکی نداشتم و فقط تمایل داشتم که آن را در قالب ایبوک به علاقه‌مندان گرامی‌ام در ایران تقدیم کنم. به این ترتیب آن را در سایت رسمی نشر تیر که به خودم و همسرم تعلق دارد، قرار دادم. کتاب فروش بسیار خوبی داشته است و هنوز هم از فروش مستمر و رضایت‌بخشی برخوردار است. اما بسیاری از عزیزان کتابخوان مایل بودند که آن را به صورت فیزیکی مطالعه کنند و مدعی بودند که کتاب ایبوک چشمانشان را خسته می‌کند یا اساسا دستگاهی برای مطالعه ایبوک ندارند. بنابراین تصمیم گرفتم آن را به انتشارات روزنامه محترم «اطلاعات» تقدیم بدارم. متأسفانه بخش انتشارات آن روزنامه محترم، وقت زیادی را صرف بررسی آن اثر کرد و بنده نیز پس از مدتی آن کتاب را از مدیر محترم آن انتشارات پس گرفتم و از انتشار آن به صورت فیزیکی چشم پوشیدم و دوباره به فروش کتاب در قالب ایبوک در سایت نشر تیر ادامه دادم. اما پیوسته عزیزانی بودند که در صفحه رسمی بنده در اینستاگرام پیام می‌دادند و خواستار دریافت این اثر به صورت فیزیکی بودند. سرانجام با دوست شریفی که ناشر محترم نشر «فرهنگ روز» است به گفت‌وگو نشستم و ایشان با نهایت اشتیاق پذیرفتند که این اثر با مشارکت نشر تیر منتشر شود.
کتاب در 19 مهر انتشار یافت و در روز 23 مهر به چاپ دوم خود رسید. استقبال مردم مهربان و شریفی که به یاد و خاطر پدر عزیزم ارج می‌نهند بسیار زیاد بوده است و این امر موجب شد که آنها این رمان را به سرعت خریداری کردند تا حمایت گرم و محبت‌آمیز خود را از رمان بنده به زیباترین شکل ممکن آشکار سازند و بنده را شرمنده محبت خود کنند و از این بابت از همه آن بزرگواران نهایت سپاس و تشکر را دارم. 
به گمانم علت موفقیت مطبوعاتی این اثر به خاطر این باشد که من پیشتر عرض کرده بودم که این کتاب، خاطراتی از دوران کودکی‌ام است و اینکه من چگونه در زیر سایه آموزش‌های پدری دانا، مهربان، منصف،‌ متعهد و مقید رشد و پرورش یافته‌ام.

ایکنا _ توجه شما در مقام نویسنده به کدام وجه از زندگی پدر محترمتان متمرکز است؟

تمایل داشتم که این نوشته‌ها حتما در قالب یک داستان در دسترس مردم عزیز کشورم قرار گیرد و خدای ناکرده همچون کتاب جدی و سنگینی مملو از جزيیات زندگی صرفاً حرفه‌ای پدر عزیزم، نباشد و موجب بروز خستگی یا کسالت روح خوانندگان نیز نشود. بنابراین لازم بود به غیر از شخصیت پدر عزیزم، شخصیت‌های جالب دیگری نیز در لابه‌لای صفحات کتاب حضوری مشخص و پر رنگ داشته باشند تا روند داستان به نرمی و راحتی ادامه پیدا کند و خواننده را ترغیب کند که به مطالعه خود همچنان ادامه دهد. از این رو این اثر نیازمند آن بود که در قالب یک رمان و داستان مشخصی شکل گیرد و روایت من از پیچش داستانی و طرح دقیقی که سرآغاز و پایان مشخص و معلومی داشت برخوردار باشد.
 
موضوع اصلی داستان را با یک جفت چکمه سیاهرنگ آغاز کردم و به آن گسترش بخشیدم و همزمان در طول صفحات کتاب، از ملاقات‌های گوناگونی که با انواع انسان‌های خوب و نیک‌سرشت داشتم، سخن گفتم و همزمان از دوست بسیار عزیزم (دختر زنده‌یاد دکتر حسین مرشد، متخصص گوش و حلق و بینی) که اینک بیش از نیم قرن است با او دوستی و رفاقتی عمیق‌تر از ریشه‌های درختانی چند صد ساله دارم نیز سخن گفتم تا داستان از پیچش‌های جالب و شادی بهره‌مند شود.

ایکنا _ از نسبت واقعیت و خیال در «سایه روشن خیال» برایمان بگویید و اینکه کتاب حاضر چه مقطع زمانی سن و سال نویسنده را روایت می‌کند؟

تمام وقایع این داستان واقعی است و به همین خاطر مقطع خاصی را برای داستان انتخاب کردم. یعنی از مهرماه 1351 شمسی تا عید نوروز 1352. در این مقطع از زمان، اتفاقات گوناگونی در زندگی بنده 9 ساله روی می‌دهد که به نظر بنده میانسال و در این دوران کنونی، می‌توانست به صورت اِپیزودهای خواندنی و نوستالژیکی برای خوانندگان کتاب و به ویژه نسل جوان امروزی که با دوران پیش از انقلاب اسلامی آشنا نیستند، ظاهر شود.
در این رمان، من در چند فصل گوناگون، از دروس مهمی که پدرم با نهایت ظرافت و مهربانی به بنده آموزش دادند، سخن گفته‌ام و همه را در قالب روایتی ساده از زبان دخترکی 9 ساله بیان داشته‌ام. به نظرم بسیاری از عزیزانی که در این روزهای اخیر به خریدن این رمان ایرانی مبادرت ورزیده‌اند، افرادی هستند که یا به پدرم علاقه و مهر و محبت عمیق داشتند و دارند یا کسانی هستند که با پدرم ارتباطی دور یا نزدیک داشته‌اند، یا آن هم که از همکاران و رفقای سابق ایشان در محیط کاری پدرم به شمار می‌روند، ممکن است برخی از این عزیزان نیز از جامعه محترم روحانیت مستقر در شهرهای مقدس مشهد و قم باشند و با خاندان مرحوم پدر عزیزم و مرحوم والد گرامی ایشان آشنایی داشته‌اند و هنوز هم دارند. عزیزانی هم شاید باشند که مایلند درباره زندگی دوران کودکی خود بنده مطالبی بدانند و اینکه دریابند فضای درونی خانه ما در دوران قدیم و در سال‌هایی که بنده هنوز سن کمی داشت، چگونه بوده است و ما چگونه در تهران دهه پنجاه شمسی می‌زیستیم. بسیاری نیز شاید این کتاب را از لحاظ ابعاد تربیتی آن تهیه کرده‌اند تا ببینند ما فرزندانی که نیم قرن پیش، از موهبت داشتن پدرانی فرهنگی و متعهد بهره‌مند بودیم، چگونه در زیر سایه چنین پدرانی تربیت یافته‌اند و زندگی فرهنگی کرده‌اند. به هر حال، علت فروش سریع این رمان هرچه باشد، من این موفقیت مطبوعاتی را فقط و فقط از برکات و عنایات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) و حضرت فاطمه معصومه(س) که جانم فدای آنان باد می‌دانم و بس.
 

ایکنا _ با توجه به ترجمه‌های این کتاب به دیگر زبان‌ها در خارج از کشور، امکان تهیه کتاب در ایران و به زبان فارسی چگونه است؟

این کتاب برای مدت محدودی در اختیار نشر محترم «فرهنگ روز» باقی خواهد ماند و اگر عزیزانی مایلند کتاب فیزیکی این اثر را در کتابخانه خود داشته باشند، خاضعانه تقاضامندم که آن را در اسرع وقت تهیه بفرمایند چون این رمان جزو مایملک نشر تیر محسوب می‌شود و لازم است که دوباره به متعلقات نشر تیر بازگردانده شود. 
در پایان، یگانه چیزی که می‌توانم با نهایت صمیمیت و با قلبی سرشار از احساساتی لطیف عرض کنم این است که از مهر و وفا و صفای دل هموطنان عزیز ایرانی‌ام بسیار سپاسگزار و متشکرم از اینکه به حمایت از قلم ناچیز و ناتوان بنده برخاستند و با نهایت شور و هیجان از این کتاب استقبال کردند و آن را برای خشنودی روح پدر عزیزم تهیه فرمودند. اجرشان با خدای مهربان باد!
 

ایکنا _ همان‌طور که مستحضرید توجه به کتاب صوتی در سال‌های اخیر توجه شایانی است، آیا کتاب شما نسخه صوتی در اختیار مخاطبان خود قرار داده است؟ 

بله، فایل صوتی این اثر نیز در نشر تیر با خوانش بنده موجود است و علاقه‌مندان می‌توانند آن را به راحتی و با اندک بهایی تهیه بفرمایند. در طول دو سال اخیر، من این رمان را به سه زبان فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی ترجمه کرده‌ام و همان‌طور که پیشتر نیز عرض کردم، این اثر امروزه در کنار آنتولوژی 110 شاعر ایرانی در زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی در تمام پلتفرم‌های جهانی به فروش می‌رسد و براساس رتبه‌بندی خوانندگان خارجی در جهت بیان نظرشان پس از مطالعه اثر، پنچ ستاره دریافت کرده است که به راستی برای من بسیار باورناکردنی و خوشایند بوده است. خصوصا که در فضای سیاسی و تاریخی کنونی که مردم جهان با نگاهی نو و جدید به سرزمین زیبا و کهنسال ایران زمین می‌نگرند و اغلب با تحسین و ستایش از آن سخن می‌گویند، عرضه شدن دو کتاب ایرانی، یکی در قالب یک رمان درباره یک خانواده فرهنگی ایرانی در دوران پیش از انقلاب اسلامی ایران و نیز یک آنتولوژی از شاعران ایرانی معاصر (قرن بیستم) می‌توانند معرفی‌نامه‌های خوب و شایسته‌ای برای خوانندگان غیرایرانی باشد که یا هرگز با ایران آشنا نبوده‌اند یا آن هم که شناخت کمی از این سرزمین باستانی در ذهن خود داشته‌اند و یا آنکه ایرانیان را صرفا به عنوان اقوامی عرب یا با ریشه‌ای نامشخص در خاورمیانه در نظر می‌گرفتند و یا به دلیل تبلیغات زهرآلود رسانه‌های مغرض، متأسفانه با دیدی ناخوشایند به ایران زمین عزیز و شریفمان می‌نگریستند. اما اینک به لطف خدای مهربان، شاید این شبهات با این آثار و دیگر آثار ایرانی از سوی بنده و دیگران از میان برود. در پایان باید عرض کنم که مقدمه این اثر به قلم زیبا و شیوای آقای احمد مسجدجامعی، وزیر محترم پیشین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده است و سخن آخر کتاب هم به قلم توانا و پر احساس دکتر سیدمحمد ترابی که استاد بنام زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی در دانشگاه‌های خارج از ایران هستند و از دوستان بسیار صمیمی و عزیز پدر مرحومم بوده‌اند، نگاشته شده است و به راستی جای تردید نیست که کتاب ناقص و ناچیز بنده، با قلم زیبای این دو انسان فرهخیته و شریف و گرامی، با چنین اقبال خوش و درخشانی روبرو شده است.  
لذا خدایم را از بابت داشتن چنین دوستان گرانقدر و بلند پایه‌ای سپاس می‌گویم.
انتهای پیام