آیه شریفه «يُهْلِكُ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ كوشش مىكند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد» (بخشی از آیه 205 سوره بقره)، گنجینهای از معنا و معدنِ اشارت است؛ آیهای که در ظاهر، از ویرانی کشت و تباهی نسل میگوید و در باطن، از گسست پیوند انسان و نظام طبیعت حکایت دارد. این کلامِ الهی، آینهای است که رفتار آدمی را در سیمای زمین بازمیتاباند و نسبتِ او را با هستی، به داوری مینشاند.
در روزگار ما که علمِ محیط زیست پرده از اسرار اکولوژی برداشته، این آیه در افقی نو جلوهگر میشود؛ افقی که در آن سخن وحی، نه تنها هشدارِ به تباهی مزرعه و نسل است، بلکه ندای بیدارباشِ انسان است در برابر تخریب نظام آب، خاک و حیات. چند نقطه آیه این نگاه متمرکز بر محیط زیست را ارائه میکند.
در این آیه، همانگونه که در دانش محیط زیست امروز آشکار گشته، میان اجزای طبیعت رابطهای سیستمی، ارگانیک و تداخلی برقرار است؛ رابطهای که زمین را به نسل پیوند میدهد و کشاورزی را به انسان و حیوان، تا مجموعهای واحد و درهمتنیده بسازد. در این نظام، اگر زمین بمیرد، انسان زنده نمیماند؛ اگر حرث نابود شود، نسل از میان میرود. مرگ زمین، مرگ انسان است؛ و نابودی مزرعه، مقدمه نابودی نسلها.
از اینروست که آیه «يُهْلِكُ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» با دقتی حسابشده، این دو را در کنار هم نهاده است؛ نه از سر تصادف، بلکه بر بنیاد حکمتی نظاممند و نگرشی اکولوژیک. شگفت آنکه قرآن، برخلاف انتظار، حرث را پیش از نسل آورده است؛ گویی میخواهد بگوید: آنکه حرث را نابود میکند، در حقیقت، ریشه نسل را میخشکاند.
نابودیِ بنیان (حرث) مستقیم به نابودیِ تداوم (نسل) میانجامد. قرآن، با این ترتیبِ واژگانی، افقِ زمانی را گستردهتر میکند و مخاطب را از زاویه پیشگیری و نگهبانی فرا میخواند: نخست باید از بنیان پاس داشت تا بنیاد بماند؛ نخست باید مزرعه را نگه داشت تا نسل بماند.
در ادبیات دینی، کشتن انسان خط قرمز است، و پیش از آن کشتن حیوان. اما در این آیه، خداوند سخن از گیاه آغاز کرده است. چرا؟ زیرا در منطق نظام طبیعت، گیاه آغازِ حیات است، نه حاشیه آن. حرث، ریشه زیست است؛ غذای انسان از آن است و غذای حیوان نیز از آن. چون حرث نابود شود، هم انسان گرسنه میماند و هم حیوان؛ و چون هر دو از میان روند، نسل نیز رخت برمیبندد. پس تقدیم «حرث» بر «نسل» تقدیمِ یک علت بر معلول است؛ تقدیمِ پایه بر بنا.
این آیه، بهروشنی، از نگاه سیستمی قرآن به هستی پرده برمیدارد. نگاه قرآن، نگاه جزیرهای نیست؛ نگاهِ شبکهای و تداخلی است، که در آن هر جزء بر جزء دیگر اثر میگذارد و هیچ حلقهای بیپیوند نیست.
در این مقطع از آيه «وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكارى را دوست ندارد»، کار یک فرد منشأ تخریب گسترده حرث و نسل شمرده شده است. در نگاه نخست، این تناسب ـ میان فعل محدود یک شخص و پیامد عظیم نابودی حیات ـ شگفتانگیز مینماید؛ اما هنگامی که خویشتن را در فضای ادبیات و دانش محیطزیستی امروز قرار دهیم، این تناسب نهتنها شگفت نمینماید، بلکه طبیعی و بدیهی جلوه میکند.
در روزگاران گذشته که علم محیط زیست هنوز متولد نشده بود، ذهن مفسر در حدّ مثالهای سادهای چون فردی که خرمن را به آتش میکشد یا پادشاهی که به روستایی تاخت میآورد و کشت و نسل را نابود میکرد، توقف میکرد. اما در روزگار ما، دو تحول رخ داده است: اولا گاه فرد چنان فربه میشود که توان تسخیر و تأثیرش فراتر از مرزها میرود. فرد امروز، به یاری تکنولوژی، دیگر یک «شخص» نیست؛ او قدرتی سیّار و شبکهای است که میتواند با یک تصمیم، سامانههای اقلیمی را برهم زند، گونهها را منقرض سازد و خاک و دریا و آسمان را آلوده کند.
ثانیا در برابرِ این فربهی قدرت، محیط زیست، شکنندهتر از همیشه است؛ جهانی که هر شکافی در گوشهای از آن، پژواکی در گوشهای دیگر دارد و هر آلودگیِ جزئی، طوفانی فراگیر میآفریند. از همینرو، تناسبی که قرآن میان سعیِ فرد و تخریب حرث و نسل برقرار کرده است، در ذهنیت امروز، دقیقتر و آشکارتر مینماید.
این آیه، از دیدگاهی محیطزیستی، نشان میدهد که چگونه یک کنش فردی میتواند زنجیره هستی را بلرزاند و حیات را در زمین را در معرض نابودی قرار دهد و این، خود شاهدی است بر آنکه قرآن، در ژرفترین لایههای معنا، به هنجارهای زیستمحیطی نظر دارد.
چکیده سخن آنکه در عصرِ کنونی، این معنا برجستهتر است: فردِ مخاطبِ آیه امروز مجهز به ابزارها و شبکههایی است که قدرتِ تأثیرش را چند برابر کرده است. تکنولوژیها، بازارهای جهانی و شیوههای کشاورزیِ صنعتی، هر کدام میتوانند همچون شتابدهندهای عمل کنند که آسیبِ یک نقطه را به سراسرِ پهنه تسری میدهد.
اکوسیستمها دارای «آستانههای گسیختگی» هستند؛ یعنی یکبار که از مرزها گذشتند، بازگشت دشوار و گاه ناممکن میشود و آنگاه دیگر سخن از «نسل» نیست که به فرد محدود شود، بلکه سخن از ریشهکنیِ تداومِ انسانی است.
در این میان، انتخاب واژه «نَسْل» نیز بس معناگر است. قرآن میتوانست از انسان، یا از مردم، یا از نفس سخن گوید، اما سخن از نسل گفت؛ نسلی که در زمان امتداد دارد و در آینده تداوم مییابد. این واژه، در ادبیات محیط زیستی امروز، نمادِ پایداری و تداوم حیات است؛ چنانکه در گفتمان توسعه پایدار، سخن از حفظ محیط برای نسلهای آینده است. پس قرآن، قرنها پیش از پیدایش این دانشها، از «نابودی نسل» سخن گفت؛ نه از قتل انسان، بلکه از مرگ حال و آینده.
در نتیجه، «يُهْلِكُ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» نه فقط گزارشی از فسادی فردی، که هشداری کیهانی است: تخریب طبیعت، تخریب تداوم حیات است؛ و کسی که حرث را نابود کند، نسل را از هستی ساقط کرده است.
این نکته را باید دوگانه فهم کرد: یکی «تراکمِ اثر» و دیگری «انتقالِ اثر». تراکمِ اثر یعنی انباشتِ آسیبها؛ آلودگیها، تخریب خاک، فرسایش منابع آبی و ... که در طول زمان به یک گسل بدل میشوند؛ و انتقالِ اثر یعنی آنکه اثرِ محلی، بهواسطه آبراهها، بادها، زنجیرههای غذایی و روابط اقتصادی، فرامرزی و بینبخشی میشود. پس وقتی آیه سخن از هلاکِ حرث میگوید، از یک نابودیِ لحظهای سخن نمیگوید، بلکه از فرسایشِ تداومِ زیستی سخن میگوید که نسلها را در بر میگیرد.
از زاویهای دیگر، این آیه بار دیگر به محیط زیست پیوند میخورد، امّا اینبار در افقِ دلالتِ التزامیِ غیرِ بَيِّن؛ دلالتی که به چشمِ ظاهر آشکار نیست، ولی در باطنِ معنا نهفته است. در این دلالت، باید اصلی یقینی و علمی و آزموده را برگرفت و در کنار آیه نهاد؛ آنگاه، راز نهفته در کلامِ الهی رخ مینماید.
گذشتگان، پیش از آنکه علومِ زیستمحیطی پرده از این رابطه بردارند، به این دلالت وقوف نداشتند. امّا قرآن کتابی است زنده؛ دلالتهایش با طلوعِ دانشِ بشر آشکارتر میشود، نه آنکه به آن وابسته گردد. آیه، توانِ دلالت را در ذاتِ خود دارد؛ ما تنها با روشناییِ علم، چهره پنهانِ آن را میبینیم.
دانش امروز به ما میگوید: در دوگانه نابودی حرث و نسل، نابودی حرث، علت نابودی نسل است، اما نابودی حرث، معلولِ نابودیِ آب است. هر جا آب از میان رفت، خاک بیروح شد؛ هر جا آب بخشکد، گیاه میپژمرد؛ هر جا آب خاموش گردد، نظمِ اکولوژیک فرو خواهد ریخت. بیآب، نه مزرعهای میماند، نه حیوانی، نه غذایی، نه حیاتی. پس آیه که از هلاکِ حرث سخن میگوید، به دلالتِ التزامیِ خود، از حرمت تلاش منتهی به هلاکِ آب نیز میگوید؛ زیرا آب، سرچشمه حرث است و روح نسل.
بدینسان، قرآن نه تنها هلاکت کشاورزی و گیاهان را نهی کرده است، بلکه در لایه التزامی خود، هشدار داده است به هلاکتِ منابعِ آبی که حیات از آن میجوشد. این همان جایی است که علم، حلقه میان ظاهر و باطنِ آیه میشود، و وحی، حقیقتِ بنیادینِ نظامِ طبیعت را بازمیگوید.
هلاکت حرث، گاه با آتشی در مزرعه است، و گاه با خشکیِ آرام و پنهانیِ زمینها؛ یکی لحظهای است و دیگری ماندگار و فراگیر. قرآن، با مهندسیِ دقیقِ واژهها، بر همان نقطه حساس دست نهاده است؛ جایی که سرنوشتِ آب و خاک و انسان به هم گره میخورد.
این دلالتِ التزامی، همچون رشتهای است که واژههای آیه را به جهانِ امروز پیوند میدهد. در این مهندسی الهی، هر واژه چون ستارهای است در منظومه معنا، که بر مسیر دانش بشری میتابد و بدینگونه، رازِ نهفته آیه روشن میشود: هر که آب را هلاک کند، حرث را هلاک کرده است و هر که حرث را هلاک کند، نسل را نابود ساخته است.
انتهای پیام