صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۵۱۴۶
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۳
گزارش ایکنا از نشست رونمایی و نقد علمی کتاب فلسفه تطبیقی پل ماسون_اورسل

نشست رونمایی کتاب و نقد علمی «فلسفه تطبیقی» از پل ماسون _ اورسل در دانشگاه شهید مطهری در میان جمعی از استادان و پژوهشگران این عرصه برگزار شد. در این نشست از همگرایی و فهم دوباره‌ی سنت‌های فکری و تلاش برای آن‌که شرق و غرب، نه در جدال، بلکه در گفت‌وگوی معنا گرد هم می‌آیند سخن گفته شد تا بازخوانی روح فلسفه ایرانی در میان میراث حکمی که از فارابی تا ملاصدرا به ما رسیده است و همچون پلی میان دو افق دیده می‌شود.

به گزارش ایکنا، نشست رونمایی و گفت‌وگوی علمی پیرامون کتاب «فلسفه تطبیقی » تألیف پل ماسون _ اورسل، ۱۴ آبان در دانشگاه شهید مطهری برگزار شد؛ نشستی که در آن نویسندگان اثر، ناقدان، جمعی از استادان فلسفه و دانشجویان درباره اهمیت این کتاب و جایگاه فلسفه تطبیقی در سنت فکری ایران به گفت‌وگو نشستند.

سنت فلسفه شرقی و دیگری فکریِ گشوده

محمد حسین یعقوبیان عضو هیئت علمی دانشگاه شهید مطهری در ابتدای نشست، با اشاره به جایگاه پژوهش‌های تطبیقی در فلسفه معاصر ایران، گفت: کتاب دکتر اورسل می‌تواند نه تنها برای دانشجویان رشته فلسفه، بلکه برای علاقه‌مندان حوزه‌های حقوق تطبیقی و روان‌شناسی فلسفی نیز سودمند باشد ،چرا که نویسنده اثر، افزون بر مباحث ادیان‌پژوهی، دیدگاه‌هایی در زمینه روان‌شناسی تطبیقی و معرفت باطنی ارائه کرده و همین امر کتاب را از چارچوب صرفاً نظری فراتر برده است.  

وی با مرور سنت‌های فلسفی تهران و اصفهان یادآور شد: یکی از ویژگی‌های حکمای تهران در نسل نخست آن بود که ضمن حفظ تراث حکمیِ سنت، از شرح و حاشیه‌نویسی صرف عبور کردند و مسائل نوینی را در قلمرو فلسفه طرح نمودند. همین رویکرد در دوره‌های بعدی و در دوران قاجار نیز با گسترش ارتباطات فکری میان شرق و غرب، زمینه گفت‌وگوهای تطبیقی میان فلسفه اسلامی و اندیشه غربی فراهم شد.

محمد حسین یعقوبیان در بخش دیگری از سخنان خود به جرقه‌های اولیه فلسفه تطبیقی در ایران اشاره کرد و افزود: از مکاتبات میرزا بدیع‌الملک قاجار با حکمای فرنگ و پرسش‌های او در آثار فلسفی، تا گفت‌وگوهای آقا علی مدرس و علی‌اکبر یزدی اردکانی، همه نشانه‌های آغاز اندیشه فلسفه تطبیقی در ایران‌ بوده ؛ یعنی لحظاتی که سنت شرقی به روی دیگری فکری گشوده شد.

وی با اشاره به اینکه در روزگار صفویه تمرکز بیشتر بر جریانات درون‌فرهنگی بود، اما با تحول فضای فلسفی در دوران تهران و قاجاریه، مفهوم «دیگری فلسفی» به‌ تدریج وارد عرصه بحث‌های نظری شده است، گفت: همین زمینه بعدها به گفت‌وگوهای عمیق‌تری انجامید؛ از جمله مباحث میان هانری کربن و علامه طباطبایی که جریان فلسفه تطبیقی را در دوران معاصر تثبیت کردند.  

وی در پایان تأکید کرد: فلسفه تطبیقی امروز در ایران نیازمند بازخوانی دقیق روش‌شناسی (متدولوژی) تطبیق است؛ همان نقطه ضعفی که در پژوهش‌های عرفان تطبیقی و الهیات تطبیقی نیز مشاهده می‌شود. کمبود آگاهی از مبانی فلسفی روش تطبیق، از چالش‌های اصلی ماست؛ باید به جای مقایسه سطحی، به ساختار معرفتی و بستر فرهنگی هر نظام فکری توجه کنیم.

در ادامه نشست، هر یک از استادان حاضر در بخش نخست معرفی کوتاهی از کتاب داشته باشند و سپس در محور ارزیابی، نویسنده و ناقدان، دیدگاه‌های خود را درباره محتوای اثر، روش فلسفه تطبیقی و امکان گسترش آن در ایران ارائه دهند.

فلسفه زنده است اگر در آینه دیگری بنگرد

زهرا حاجی شاه کرم نویسنده کتاب در آغاز با تقدیر از تلاش‌های یعقوبیان در برگزاری این برنامه، گفت: بازخوانی زمینه‌های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم برای فهم نقش اورسل در بنیان‌گذاری فلسفه تطبیقی اهمیت دارد، چرا که این عصر را می‌توان زمان دگرگونی پارادایمی دانست که از دل شرق‌شناسی، به پیدایش نگرشی تازه نسبت به «دیگری» و شکل‌گیری فلسفه تطبیقی انجامیده است.

وی با اشاره به سیر تاریخی شرق‌شناسی توضیح داد: این جریان، از پژوهش‌های صرفاً زبان‌شناختی آغاز شد اما به تدریج به عرصه‌ای معرفتی بدل گردید که غرب را با میراث‌های فکری شرق مواجه ساخت. این دوران، دوگانه‌ای را رقم زد: شرق، گاه موضوع استعماری و «دیگریِ مرموز» بود و گاه سرچشمه‌ای از حکمت و معنا که ذهن فیلسوفان غربی را تکان می‌داد.

وی افزود: بررسی نقش اورسل بدون شناخت این زمینه تاریخی ممکن نیست؛ او در دهه‌ ۱۹۲۰ در مدرسه‌ مطالعات عالی پاریس، با ارائه‌ رساله‌ای در فلسفه تطبیقی، رویکردی نو آفرید که فلسفه را از تشابهات سطحی رهانید و به کشف روابط معنایی میان سنت‌ها رساند.

نویسنده کتاب به نقد اورسل بر تاریخ‌گرایی اشاره کرد و گفت: اورسل باور داشت تمرکز بر تاریخ، فلسفه تطبیقی را از روح معنوی و پدیدارشناختی‌اش تهی می‌کند. باید پرسش ژنتیکیِ «این ایده از کجا آمده است؟» را کنار گذاشت و پرسید «این ایده چه تجربه‌ای از حقیقت را ممکن می‌سازد؟». اورسل خواهان گذار از مطالعه‌ علّی به تأمل معنوی بود؛ تقلایی برای کشف گوهرهای مشترک در مفاهیمی چون وجود، حقیقت و تجربه عرفانی. در برابر دیدگاه هانری کربن، که به تاریخ و اسطوره‌گرایی در فهم فلسفه ایرانی تکیه داشت، اورسل فلسفه تطبیقی را میدان گفت‌وگوی زنده و متقابل میان شرق و غرب می‌دانست، نه تبارشناسی صرفِ ایده‌ها.

وی با مرور زمینه‌های قرن نوزدهمی یادآور شد که در دوران ماکس مولر، شرق دیگر «موضوع پژوهش» نبود بلکه «شریک فلسفی» در افق جهانی حقیقت شد. با ظهور این نگرش، فلسفه تطبیقی از غرب‌محوری فاصله گرفت و به تعامل معنوی رسید؛ نوعی گفت‌وگوی برابر که از فلسفه اروپایی تا حکمت شرقی امتداد یافت. این دگرگونی معرفتی، غرب را از مدعای تملک حقیقت بیرون آورد و راه را برای هم‌زبانی متافیزیکی شرق و غرب گشود.

در ادامه، شاه کرم به دامنه‌ مطالعات اورسل پرداخت و گفت: او فلسفه‌ چین را نظامی اخلاق‌محور مبتنی بر هارمونی کیهانی می‌دانست و فلسفه‌ هند را به‌ سبب عمق شهودی و متافیزیکی ستوده بود. در خوانش او، فلسفه نه شرق‌گرا بود و نه اروپا‌محور؛ بلکه تلاشی خالص برای شناخت حکمت انسان. 

وی افزود اورسل، در تحلیل آموزه‌های بودایی و هندو، مفاهیم رهایی (Moksha) و اتحاد (Yoga) را در چارچوبی فلسفی تفسیر کرد، تا پیوند میان تجربه‌ درونی و هستی‌شناسی را نشان دهد.  
در همین راستا، شاه کرم از فیلسوفانی چون راجو یاد کرد که در نیمه‌ قرن بیستم، فلسفه تطبیقی را از «مقایسه فرهنگی» به سطح «گفت‌وگوی اصیل» ارتقا دادند و با نقد غرب‌محوری، مشارکت فعال سنت‌های غیر غربی را در تولید دانش فلسفی مطرح ساختند.

در بخش پایانی، شاه کرم از مغفول‌ ماندن فلسفه اسلامی در جهان غرب ابراز تأسف کرد و گفت: در آثار اورسل، نامی از فارابی و ابن‌سینا به ندرت دیده می‌شود؛ در حالی‌ که این دو، بنیاد گفت‌وگوی فلسفی را قرن‌ها پیش بنا نهاده‌اند.  

وی یادآور شد فارابی در کتاب «الجمع»، نخستین تطبیق فلسفی را میان آموزه‌های یونانی و اسلامی انجام داد و ابن‌سینا با تمایز میان مشرقیان و مغربیان، انصاف و حقیقت‌جویی را مبنای مقایسه قرار داد. این سنت، نشان می‌دهد که گفت‌وگوی فلسفی شرقی نه وام‌دار شرق‌شناسی، بلکه منشأ آن است.

در پایان نویسنده با تأکید بر بازخوانی دوباره‌ای از مسیر تعامل شرق و غرب بود؛ مسیری که از دل تاریخ شرق‌شناسی آغاز شد، با اندیشه‌ اورسل نظم یافت، و در میراث فارابی و ابن‌سینا عمق و هویت گرفت.

وی تأکید داشت که فلسفه تطبیقی اگر از سطح تاریخ‌نگاری عبور کند و به فهم پدیدارشناختی برسد، به گفت‌وگویی زنده و انسانی میان فرهنگ‌ها تبدیل می‌شود؛ گفت‌وگویی که حقیقت واحد را از راه‌های گوناگون می‌جوید و عقل بشری را از مرزهای جغرافیا و قومیت فرا می‌برد. فلسفه، به تعبیر او، هنوز زنده است، اگر بتواند در آیینه دیگری نظر کند.

 به مرداب سکوت بدل خواهیم شد اگر با سنت‌های جهانی وارد گفت‌وگو نشویم

قاسم پور‌حسن عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده کتاب در گفتاری پرشور به ضرورت احیای تعامل میان سنت‌های فکری و جایگاه فلسفه تطبیقی در گشودن افق‌های نو پرداخت و گفت: اگر فلسفه اسلامی با سایر سنت‌های فلسفی هم‌سخن نشود، خود را در محرابِ تکرار محبوس کرده است.

نویسنده اثر، خاطرنشان کرد فلسفه تطبیقی راهی است برای بازگشت روح گفت‌وگو به تفکر اسلامی. او با نگاهی انتقادی به فضای فلسفه در ایران گفت: سؤال اصلی این است که فلسفه تطبیقی به چه کار ما می‌آید؟ اگر با سنت‌های دیگر اندیشه وارد مکالمه نشویم، تنها به تکرار آیین خود بسنده کرده‌ایم و عقلانیت ما عقیم می‌ماند.

وی افزود: در اروپا امروز برای پروژه‌های مرتبط با ابن‌سینا، مبالغ کلانی اختصاص داده می‌شود، اما ما در داخل کشور هنوز آگاهی تاریخی نسبت به اهمیت این میراث نداریم. در یکی از دانشگاه‌های فنلاند حتی استادان غیرایرانی بر سر ترجمه «المباحثات» ابن‌سینا کار می‌کنند، در حالی که ما هنوز نسخه‌ای از آن را در اختیار دانشجویان خود نمی‌گذاریم.

قاسم پور‌حسن با بیان این‌ که جریان فلسفه تطبیقی از سال ۱۹۳۹ تاکنون در اروپا تداوم یافته اما حضور فیلسوفان اسلامی در آن ناچیز است، اظهار کرد: در تمام مجموعه مقالات این کنفرانس‌ها تنها یک نام از فلسفه اسلامی دیده می‌شود. این یعنی ما در گفت‌وگوی جهانی اندیشه غایبیم. فلسفه تطبیقی تلاشی است برای بازگرداندن اندیشه اسلامی به عرصه گفت‌وگو، نه صرفاً ترجمه مفاهیم غربی.

وی در ادامه، با نگاهی تاریخی، از فارابی و ابن‌سینا به‌ عنوان بانیان گفت‌وگوی تطبیقی در فلسفه اسلامی یاد کرد و گفت: فلسفه اسلامی در ذات خود تطبیقی است؛ همان‌گونه که ارسطو در متافیزیک و فارابی در «الجمع» کوشیدند با مقایسه دیدگاه‌ها، مسیر عقل را به سوی حکمت باز کنند. فارابی در برابر کسانی که از عقل می‌هراسیدند گفت: اگر فلسفه خاموش شود، جامعه پژمرده می‌گردد. ابن‌سینا نیز با تدوین بیش از ۲۷ هزار مسئله در ده هزار صفحه، آرای مشرقیان و مغربیان را در کنار هم نهاد تا داوری انسانی و نه تعصب‌آمیز ممکن شود.

پورحسن با اشاره به بنیادهای روش‌شناختی فلسفه تطبیقی، بر پنج محور کلیدی تأکید کرد: ۱. بنیاد پوزیتیو در اتکا بر متون و داده‌های اصیل، ۲. بنیاد تاریخی (هایستوریسیزم) در فهم هر اندیشه در بستر خود،۳. بنیاد آنالوژیک (تشابه تناسبی) که فراتر از قیاس ظاهری است و بر هم‌ترازی معنایی استوار است ۴. بنیاد پدیدارشناختی برای درک حضور معنوی اندیشه‌ها ۵. بنیاد تناسبی که هر سنت را در زیست‌جهان خویش تحلیل می‌کند. 

به گفته وی: نخست باید هر اندیشه را در محیط و تاریخ خودش فهمید، سپس آن را در نسبت با دیگری نهاد. تنها آنگاه می‌توان بی‌هیچ سلطه‌جویی فرهنگی، تفاوت‌ها و نسبت‌ها را دید.

وی همچنین به انتقادات «هایدگر» و «ادوارد سعید» اشاره کرد و گفت: غرب غالباً شرق را همچون ابژه مطالعه می‌بیند و این موجب سوء‌فهم‌های فلسفی شده است. اورسل اما می‌کوشد این نسبت را اصلاح کند و فلسفه تطبیقی را به زبان هم‌سخنی تبدیل کند نه قضاوت. او پدر فلسفه تطبیقی است، زیرا نخستین بار اندیشه‌های شرق و غرب را بر مبنای نسبت وجودی و معنوی تحلیل کرد، نه از منظر برتری تمدنی.

نویسنده در پایان گفت: کتاب اورسل نشان می‌دهد که فلسفه تطبیقی هنوز در جست‌وجوی عنصر سوم است؛ عنصری که بتواند میان عقل تحلیلی غرب و حکمت تأویلی شرق پیوند برقرار کند. تحقق این هدف، نیازمند حضور فعال ما در میدان گفت‌وگوی جهانی فلسفه است.

سهم خود را در گفت‌وگوی جهانی فلسفه بازشناسیم

آیت‌الله سید مصطفی محقق داماد استاد فلسفه و حقوق اسلامی، با نگاهی نقادانه و در عین حال تحسین‌گرانه، به بررسی ابعاد فکری این اثر پرداخت. وی فلسفه تطبیقی را ضرورتی برای نجات تفکر معاصر از انزوا دانست و تأکید کرد: اگر گفت‌وگو و تطبیق میان فرهنگ‌ها به تعطیلی گراید، فلسفه به موزه بدل می‌شود نه به مدرسه تفکر.

در قرن ششم پیش از میلاد، فیلسوفان یونان نخستین پرسش‌های هستی‌شناختی را مطرح کردند و از همان‌جا، روح اندیشه بشری با میل به فهم دیگری گره خورد. امروز نیز فلسفه تطبیقی در امتداد همان رسالت تاریخی است: فهم یکدیگر در افق عقل.

وی سپس با اشاره به گفت‌وگوهایی که در دهه شصت به دعوت وزیر ارشاد وقت برگزار می‌شد افزود: در همان سال‌ها بر این باور بودم که فاصله میان فرهنگ‌ها نه در زبان، بلکه در سوء‌فهم نسبت به «انسان» است. غرب و شرق هر دو اشتباه می‌کنند اگر گمان کنند ساختار روحی و جسمی انسان‌ها از هم جداست. هر دو از یک گوهرند و اگر این اصل نادیده گرفته شود، گفت‌وگو ناممکن می‌گردد.

آیت‌الله مصطفی محقق داماد با ذکر نمونه تاریخی از هرودوت، نخستین تاریخ‌نگار یونان، یادآور شد: هرودوت وقتی از ایرانی یاد می‌کند، نمی‌گوید دشمن، بلکه قومی را توصیف می‌کند که در شعر و هنر نفس می‌کِشند. نگاه او سرآغاز فهم زیبایی‌شناسانه شرق بود، اما بعدها این نگاه جای خود را به پیش‌داوری‌های فرهنگی داد و واژه «بربر» بر غیر یونانی اطلاق شد؛ گویی دیگران انسانِ ناتمام‌اند. فلسفه تطبیقی آمده است تا این سوءتفاهم را برای همیشه از زبان اندیشه بزداید.

وی با استناد به نخستین بند از اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) افزود: جمله آغازین اعلامیه، خود عصاره فلسفه تطبیقی است: انسان‌ها اعضای یک خانواده بشری‌اند. این اندیشه از قرآن تأثیر گرفته است؛ آنجا که می‌فرماید: یا أیها الناس إنّا خلقناکم من ذکرٍ و أنثی یعنی همه از یک ریشه‌اید، برادر، هم‌گوهر، هم‌خانواده.

وی افزود: قرآن، بشر را به وحدت تکوینی می‌خواند. فلسفه تطبیقی نیز در پی اثبات همین معنا در سطح عقلانی است. امروز غرب و شرق هر دو در مسیر درک متقابل‌اند؛ برتری یونانی از میان رفته و فلسفه، جهانی شده است.

محقق داماد در بخش دیگری از سخن خود به نقش فیلسوفان ایرانی در شکل‌گیری جریان گفت‌وگو اشاره کرد و گفت: فارابی و ابن‌ سینا از نخستین متفکرانی بودند که گفت‌وگو را در ذات فلسفه گنجاندند. آنان در سنتی بالیدند که فلسفه را تجربه‌ مشترک عقل انسانی می‌دانست. سهروردی نیز با بازگرداندن مفهوم «نور» به ساحات فلسفی، افق مشترک شرق و غرب را گشود؛ همان افقی که بعدها هانری کربن در ایران شناخت و شیفته آن شد.

وی سپس با یاد بزرگانی چون شیخ طوسی، علامه حلّی، آیت‌الله بروجردی و آیت الله مرتضی مطهری افزود: هر زمان که اندیشمندان ما با مکاتب دیگر وارد مراوده علمی شده‌اند، علم شکوفا شده است. شیخ طوسی و علامه حلی در فقه با سنت‌های مختلف مواجه شدند و همین مواجهه، فقه را زنده کرد. در فلسفه نیز اگر به مکاتب غربی بی‌اعتنا باشیم، اندیشه‌مان پژمرده می‌شود.

این استاد نامدار حوزه و دانشگاه با تمجید از کتاب فلسفه تطبیقی گفت: ماسون اورسل در این اثر کوشیده تا بنیاد فلسفه تطبیقی را بر عقلانیت پدیدارشناختی استوار سازد. او از سنت شرق دفاع می‌کند، اما با زبان تحلیل فلسفی. نقطه قوت کتاب با وجود بیان سنگین آن، روانی نثر در ترجمه، وفاداری به منابع فرانسوی و تطبیق دقیق مفاهیم غربی با معادل‌های فلسفه اسلامی است.

در عین حال، وی  نقد مهمی که در مواجهه با اثر داشت را نیز اشاره کرد: ای کاش نویسندگان کتاب توجه بیشتری به میراث ابن‌سینا، خواجه نصیر و ملاصدرا می‌داشتند. فلسفه اسلامی در این کتاب در حاشیه است، حال آنکه تطبیق بدون حضور این قله‌ها ناقص می‌ماند.

در پایان، آیت‌الله محقق داماد تأکید کرد: ما باید سهم خود را در گفت‌وگوی جهانی فلسفه بازشناسیم. اگر شرق تنها شنونده باشد و نگوید، نه تطبیقی در کار خواهد بود، نه فلسفه‌ای. فلسفه برای ماندن باید سخن بگوید.

انتهای پیام