این مترجم و پژوهشگر در ابتدای سخنان خود با اشاره به پیشینه تحصیلی خود در رشته فلسفه و مقایسه آن با فضای حاکم بر روانشناسی کشور، اظهار کرد: ورود من به عرصه روانشناسی پس از فارغالتحصیلی در رشته فلسفه صورت گرفت؛ فضایی که در آن «نقد» جزء جداییناپذیر آموزش بود و هیچ رویکردی بهصورت صددرصد و مطلق پذیرفته نمیشد. در فلسفه، همزمان با آشنایی عمیق با محتویات و آموزههای یک مکتب، اساتید برجسته ما را از تحلیلهای انتقادی بینصیب نمیگذاشتند و ذهن دانشجو را برای پذیرش کورکورانه تربیت نمیکردند.
وی با ابراز تاسف از دگماتیسم رایج در برخی محافل روانشناسی، ادامه داد: اما زمانی که وارد اتمسفر روانشناسی شدم، دریافتم که ماجرا بهکلی متفاوت است. در حالی که بیش از ۳۰ تا ۴۰ رویکرد معتبر علمی در دنیا وجود دارد، در فضای دانشگاهی ما برخی رویکردها چنان قداست مییابند که گویی «کتاب قانون» یا «وحی منزل» هستند. متاسفانه برخی از همکاران که البته در صداقت حرفهایشان تردیدی نیست، چنان دلبسته و شیفته رویکردی خاص میشوند که فراموش میکنند هیچ مدل درمانی واحدی نمیتواند تمام ابعاد پیچیده روان انسان و تراپی را پوشش دهد.
اوصیا با ذکر خیری از استاد خود، مسعود جانبزرگی، او را نمونهای از حریت علمی در فضای آکادمیک دانست و افزود: خداوند به من لطف کرد که با شخصیتی آشنا شدم که با آزادیاندیشی کامل، نقاط قوت و ضعف رویکردها را تحلیل میکردند. این استاد ابتدا چنان رویکردی را تدریس میکردند که گویی برترین متد جهان است و سپس با تیغ نقد، نشان میدادند که آن رویکرد دقیقا برای چه گروهی مناسب و برای چه کسانی ناکارآمد است؛ روشی که در فلسفه مرسوم است اما متاسفانه در روانشناسی ایران غریب مانده است.
بازار نشر ایران فاقد منابع جدی نقد روانشناسی است
مترجم کتاب «ذهنآگاهی فستفودی» در بخش دیگری از سخنان خود به فقر منابع انتقادی در بازار نشر ایران اشاره و تصریح کرد: زمانی که برای یافتن کتابهای انتقادی در حوزه روانشناسی به کتابفروشیها مراجعه کردم، با قفسههایی روبرو شدم که مملو از کتابهای معرفی مدلهای مختلف برای سنین گوناگون بود، اما دریغ از یک اثر جدی در نقد این مدلها. این خلأ پژوهشی باعث شده است تا رویکردهایی نظیر «مایندفولنس» که در غرب سالهاست مورد نقد جدی قرار گرفتهاند، در ایران بدون هیچ فیلتر انتقادی ترویج شوند.
این تکنیکها مانند عطری هستند که بوی نامطبوع را موقتا میپوشاند اما منشأ آلودگی را از بین نمیبرد. خطر اصلی اینجاست که افراد تصور میکنند در حال انجام یک تمرین معنوی هستند، در حالی که در واقع در حال مصرف یک کالای سرمایهداریاند که برای سازگاری آنها با شرایط ناعادلانه طراحی شده است.
وی با تشریح نحوه آشنایی خود با کتاب پروفسور رونالد پرسر، گفت: آشنایی من با این اثر از طریق سایت «ترجمان علوم انسانی» بود که خدمات شایانی در معرفی مقالات روز جهان دارد. پس از مطالعه نسخه اصلی کتاب، حیرتزده شدم که چگونه نقدی که از سال ۲۰۱۳ در جهان آغاز شده و همزمان با گسترش مایندفولنس، ادبیات انتقادی آن نیز تولید شده است، در ایران کاملا مغفول مانده و هیچ منبع فارسی برای آن وجود ندارد. همین احساس مسئولیت نسبت به آگاهیبخشی به جامعه درمانگران و عموم مردم بود که مرا وادار به ترجمه این اثر کرد.
مایندفولنس چگونه از یک رویکرد درمانی به پروژهای فراگیر بدل شد؟
اوصیا با معرفی «رونالد پرسر» به عنوان استاد دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو و فردی که خود دلبستگی به بودیسم دارد، اظهار کرد: نویسنده کتاب متوجه یک گلوگاه حساس و خطرناک شد. در حالی که هر رویکرد درمانی محدودیتهای خاص خود را دارد، تبلیغات تجاری، مایندفولنس را به عنوان دارویی برای همه دردها معرفی کرد و آن را به رقیبی بیبدیل برای سایر رویکردهای علمی تبدیل نمود. نفوذ این رویکرد به مهدکودکها، شرکتهای تجاری بزرگ، کنگرهها و حتی اپلیکیشنهای موبایل، نشان از یک برنامهریزی فراتر از درمان داشت.
این پژوهشگر حوزه علوم انسانی با ذکر مثالی تکاندهنده از نفوذ سطحی این رویکرد، بیان کرد: در روز دوم جنگ ۱۲ روزه، شاهد بودیم که شبکه خبر تکنیکهای چهار مرحلهای تنفس را آموزش میداد. سوال اساسی اینجاست که وقتی صدای انفجار بمبها لحظهبهلحظه نزدیکتر میشود و زیرساختهای یک جامعه در حال فروپاشی است، آیا تمرکز بر تنفس واقعا اضطراب را درمان میکند یا صرفا بهصورت موقت حواس فرد را از فاجعهای که در آن گرفتار است پرت میکند؟
وی با تاکید بر اینکه نقد مایندفولنس به معنای رد کامل کارآمدی آن نیست، افزود: مسئله اصلی، «گسترش ایدئولوژیک» و «تجاریسازی» آن است. کتاب حاضر در فصول مختلف، ردپای بازار، اقتصاد و صنعت را در ترویج این پدیده بررسی میکند و نشان میدهد چگونه یک تفاهم نانوشته میان «معنویت» و «سرمایهداری» شکل گرفته است. عنوان فرعی کتاب گویای همه چیز است: «چگونه مایندفولنس به دین و دنیای جدید کاپیتالیسم تبدیل شد».
سکولاریزه شدن معنویت
اوصیا در ادامه تحلیل خود از روند سکولاریزه کردن معنویت توسط چهرههایی نظیر جان کابات زین، خاطرنشان کرد: کابات زین حدود ۴۵ سال پیش با تأسیس کلینیک کاهش استرس، تکنیکهای بودیسم نظیر حضور در لحظه و عدم قضاوت را از بستر «اخلاقی» و «معنوی» آن جدا کرد. او با حذف غایتمندی و خدامحوری که در عرفانهای اصیل (حتی در ادبیات خودمان نزد حافظ) وجود دارد، تکنیک را خالصسازی کرد تا برای انسان غربی و پرمشغله قابل مصرف باشد.
مترجم کتاب در تبیین اصطلاح «مکمایندفولنس» تصریح کرد: این تکنیکهای مثله شده که فاقد روح اخلاقی بودند، قابلیت استفاده در هر شرایطی را پیدا کردند؛ از یک تکتیرانداز در ارتش تا مدیر یک شرکت استثمارگر، همه میتوانستند بدون تغییر در رفتار غیراخلاقی خود، صرفا با این تکنیکها تمرکز خود را بالا ببرند و استرسشان را کم کنند. اینجاست که اصطلاح «مایندفولنس مکدونالدی» خلق شد؛ بستهای استاندارد، سریع، خوشظاهر اما فاقد ارزش غذایی عمیق معنوی که دقیقا باب میل بازار و اقتصاد است.
وی با اشاره به اینکه این رویکرد به انسان مدرن که فرصت اندیشیدن ندارد، یک «مسکن موقت» میفروشد، گفت: این تکنیکها مانند عطری هستند که بوی نامطبوع را موقتا میپوشاند اما منشأ آلودگی را از بین نمیبرد. خطر اصلی اینجاست که افراد تصور میکنند در حال انجام یک تمرین معنوی هستند، در حالی که در واقع در حال مصرف یک کالای سرمایهداریاند که برای سازگاری آنها با شرایط ناعادلانه طراحی شده است.
اوصیا در این نشست با توصیه مطالعه این کتاب به عموم مردم، تاکید کرد: اگرچه در ابتدا تصور میکردم این اثر مختص روانپزشکان و روانشناسان است، اما با پیشروی در متن دریافتم که این یک کتاب عمومی و ضروری برای هر انسان مدرن است. همه باید بدانند که جامعه مدرن و نظام سرمایهداری در پوششی شیک، موجه و به ظاهر علمی به نام «ذهنآگاهی»، چگونه رنجهای ساختاری را پنهان میکند و مسئولیت همه چیز را به گردن «ذهن» فرد میاندازد تا چرخهای صنعت و بازار بیوقفه بچرخند.
روایتی دلسوزانه از حقیقتی تلخ
در ادامه این نشست تخصصی، مژگان نظری رواندرمانگر و پژوهشگر در حوزه درمان معنوی خداسو با نگاهی تحلیلی به ساختار کتاب، اظهار کرد: ابتدا تصور متفاوتی از محتوای این اثر داشتم، اما مطالعه آن مرا با ساختاری جذاب و چندبعدی مواجه کرد. نویسنده با زحمت فراوان، موضوع ذهنآگاهی را نه فقط از دریچه روانشناسی، که از مناظر جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست و دین واکاوی کرده است. این نگاه «فراتخصصی» و جامعنگر، نقطه قوت اصلی کتاب است که شجاعت نویسنده در به چالش کشیدن یک باور عمومی و جاافتاده را نشان میدهد.
به نظر میرسد تفکر غربی (به معنای جغرافیای اندیشه) در نهایت تسلیم این حقیقت شده است که نمیتوان معنویت را از فرآیند درمان حذف کرد. رویکردهای کاملا سکولار و مادی در حل مسائل روانی انسان به بنبست رسیدهاند. اما راهکار غرب برای این تسلیم چیست؟ آنها تلاش میکنند نسخهای از معنویت ارائه دهند که «بیخطر» و «سکولاریزه» باشد؛ معنویتی که جهانبینی انسان را تغییر ندهد و او را به موجودی مطالبهگر تبدیل نکند.
وی با اشاره به پرسش بنیادین کتاب، گفت: نویسنده این گزاره به ظاهر بدیهی را که «ذهنآگاهی آرامشبخش است» زیر سوال نمیبرد، بلکه میپرسد: «چرا و چگونه از آن استفاده میکنیم؟» آیا پذیرش ما از سر آگاهی است یا نوعی «جذباندیشی» که بستههای وارداتی را وحی منزل میپنداریم؟ رونالد پرسر با اینکه خود یک بودیست است، شجاعانه قالبهای اجتماعی رایج را شکسته و نشان داده است که پذیرش کورکورانه این تکنیکها میتواند گمراهکننده باشد. دلسوزی نویسنده در جایجای کتاب موج میزند و خواننده احساس میکند فردی خیرخواه قصد دارد او را با حقیقتی تلخ اما ضروری آشنا کند، بدون آنکه چیزی را تحمیل نماید.
این پژوهشگر حوزه درمان معنوی خداسو، نقد کتاب را از دو منظر «روانشناسی علمی» و «رویکردهای معنوی» قابل بررسی دانست و تصریح کرد: از منظر روانشناسی علمی، ممکن است این نقد به نویسنده وارد شود که آیا ارتباط دادن استرس به سیاست و اقتصاد، به معنای انکار واقعیت بیولوژیک استرس است؟ قطعا خیر. استرس یک واقعیت فیزیولوژیک و قابل سنجش در آزمایشگاه و نوار مغزی است. اما نکته اینجاست که شرایط زیست انسان مدرن با حجم عظیم اطلاعات و فشارهای اقتصادی، تجربه استرس را دگرگون کرده است. انسان امروز با دو کلیک از فجایع هزاران کیلومتر دورتر باخبر میشود؛ تجربهای که بشر پیشین نداشت.
مایندفولنس بازاری شبیه «نماز بدون مغز» است
نظری در ادامه به چالش اصلی یعنی «نسبت معنویت با درمان» پرداخت و افزود: به نظر میرسد تفکر غربی (به معنای جغرافیای اندیشه) در نهایت تسلیم این حقیقت شده است که نمیتوان معنویت را از فرآیند درمان حذف کرد. رویکردهای کاملا سکولار و مادی در حل مسائل روانی انسان به بنبست رسیدهاند. اما راهکار غرب برای این تسلیم چیست؟ آنها تلاش میکنند نسخهای از معنویت ارائه دهند که «بیخطر» و «سکولاریزه» باشد؛ معنویتی که جهانبینی انسان را تغییر ندهد و او را به موجودی مطالبهگر تبدیل نکند.
وی با تشریح فرآیند «تهیسازی معنویت»، بیان کرد: ادیان ابراهیمی و مکاتب معنوی اصیل، انسان را به عدالتخواهی و تغییر وضع موجود دعوت میکنند؛ امری که با منافع جریان سرمایهداری و لیبرالیسم در تضاد است. بنابراین، نویسنده نشان میدهد که مایندفولنسِ بازاری، شبیه «نماز بدون مغز» است. همانطور که میتوان به کسی گفت نماز بخوان فقط برای اینکه تمرکز کنی (بدون نیت الهی)، مایندفولنس نیز پوستهای از آداب بودایی را گرفته اما روح اخلاقی و غایتمند آن را حذف کرده است تا چرخ اقتصاد بچرخد و کسی قربانی نشود.
این رواندرمانگر با تایید نقد نویسنده، اظهار کرد: نتیجه این است که ما متوجه ضرورت معنویت شدیم، اما نمیخواهیم تبعات آن (مثل مسئولیتپذیری اخلاقی) را بپذیریم. نویسنده به درستی این «حقه» را افشا کرده است. در مایندفولنس هم دقیقا همین اتفاق افتاده است؛ ابزاری شدن معنویت برای اهداف مادی. سوال نهایی این است: در برابر استرسهای واقعی زندگی، آیا باید به این تکنیکهای مثله شده پناه برد یا راهی اصیلتر وجود دارد؟
معنویت بدون اخلاق، تهدیدی بالقوه برای انسان معاصر
اوصیا در ادامه این نشست، با اشاره به تحلیل شهید مرتضی مطهری درباره صادق هدایت، گفت: شهید مطهری معتقد بود هدایت نیمی از راه را رفت؛ او پوچی دنیای مادی را (مانند نیچه) درک کرد، اما در ارائه جایگزینی برای آن ناتوان ماند. این وضعیت دقیقا در کتاب «ذهنآگاهی فستفودی» نیز مشهود است. نویسنده با مهارت تمام، آسیبها و انحرافات موجود در استفاده ابزاری از ذهنآگاهی را آشکار میکند، اما در نهایت جایگزین مشخص و عملیاتی ارائه نمیدهد.
بر اینکه مایندفولنس در سطوح اولیه و برای کاهش اضطرابهای روزمره (مثل استرس امتحان یا خانهداری) میتواند مفید باشد، اما مشکل زمانی آغاز میشود که بخواهیم با این تکنیکهای سطحی به «مسائل بنیادین انسان» پاسخ دهیم. انسانشناسی این رویکردها تقلیلگرایانه است و نمیتواند پیچیدگی روح بشر را تاب بیاورد. تجربه بالینی من نشان میدهد صرفِ «مشاهده افکار» درمانگر نیست.
وی با اشاره به جای خالی مباحث «درمان معنوی» در این کتاب، افزود: اگر استاد عزیزمان دکتر جانبزرگی در این نشست حضور داشتند، بحث غنای بیشتری مییافت. در مقدمه کتاب از اصطلاحی به نام «گاد فولنس» (Godfulness) یا خداآگاهی یاد شده است که جستجوهای من نشان داد احتمالا ابداع خود نویسنده است و پیشینه چندانی ندارد. به نظر من، این کتاب به مثابه یک «بیدارباش» و پله اول برای معرفی رویکردهای عمیقتر است.
این پژوهشگر حوزه روانشناسی با بیان اینکه مناقشه میان روانشناسان و جامعهشناسان همواره وجود داشته است، تصریح کرد: جامعهشناسان اغلب نقد میکنند که روانشناسی با ابداع مفاهیم جدید، نوعی بیماریانگاری کاذب در جامعه ایجاد میکند. فرد تا پیش از آشنایی با این مفاهیم مشکلی نداشت، اما اکنون تصور میکند دچار اختلال است. دیدگاه من در این میان، یک نگاه «میانبین» است؛ یعنی کتاب نقاط ضعف را نشان میدهد و زمینه را برای پذیرش رویکردهای کارآمدتر آماده میکند، اما ادعای کمال ندارد.
آیا استرس امروز واقعی است؟
اوصیا با طرح این سوال که «آیا استرسهای امروز واقعی هستند؟» گفت: فرض کنیم استرس به معنای تبلیغاتی آن وجود ندارد، اما انسان مدرن قطعا از چیزی در درون خود رنج میبرد. بازار سلامت روان امروز مدام تلقین میکند که «تو بیماری و به ما نیاز داری»، اما شاید واقعیت چیز دیگری باشد. خانم نظری در تدوین مباحث خود به درستی متوجه شدند که ما نیازمند «پژوهشهای تاریخی» هستیم. انسان موجودی صد ساله نیست؛ بررسی متون کهن مانند آثار سعدی یا سفرنامه ناصرخسرو نشان میدهد که پیشینیان ما چگونه با رنجهای روانی مواجه میشدند. این مطالعات تطبیقی ثابت میکند که دنیای مدرن تا چه حد ادراکات ما را سحر کرده است.
مترجم کتاب با تاکید بر اینکه مایندفولنس در سطوح اولیه و برای کاهش اضطرابهای روزمره (مثل استرس امتحان یا خانهداری) میتواند مفید باشد، خاطرنشان کرد: اما مشکل زمانی آغاز میشود که بخواهیم با این تکنیکهای سطحی به «مسائل بنیادین انسان» پاسخ دهیم. انسانشناسی این رویکردها تقلیلگرایانه است و نمیتواند پیچیدگی روح بشر را تاب بیاورد. تجربه بالینی من نشان میدهد صرفِ «مشاهده افکار» درمانگر نیست.
وی در پایان سخنان خود با انتقاد از غفلت نسبت به گنجینههای معنوی بومی، اظهار کرد: رونالد پرسر در انتهای کتابش اعتراف میکند که نسخههای غربی محدودیت دارند. واقعیت این است که نسخه نهایی و کاربردی، همان «معنویت» است. جای تاسف است که امروز دانشگاههای غربی با جدیت تمام روی مفاهیم معنوی (حتی با استفاده از منابع اسلامی و آیات قرآن) کار میکنند تا برای بشر مدرن راه حل بیابند، اما ما همچنان در حال «گدایی» مفاهیم از آنها هستیم. به قول عطار، ما بر سر گنج نشستهایم و از آن بیخبریم. امیدوارم ترجمه و نقد چنین آثاری، ما را به بازخوانی میراث غنی خودمان وادار کند.
خطرات معنویتِ تکنیکالِ فاقد اخلاق در جهان معاصر
نظری در بخش پایانی سخنان خود، با تاکید بر اینکه جهان امروز از مرحله پرسش «آیا معنویت لازم است؟» عبور کرده است، گفت: مسئله امروز، «چگونگی» ارائه معنویت است. کتاب تصویر هولناکی از نابرابریها ترسیم میکند؛ هشدار اصلی این است که معنویتِ تکنیکال و تهی از اخلاق میتواند خطرناک باشد. سربازی که با مایندفولنس آرام میشود تا بهتر شلیک کند و دچار PTSD نشود، یا کنشگری که با سرکوب اضطرابش، انگیزه تغییر اجتماعی را از دست میدهد، نمونههای بارز این خطر هستند.
وی با اشاره به فریبکاری موجود در تبلیغات این حوزه افزود: در تبلیغات عمومی، مایندفولنس را با مفاهیم جذاب بودایی مثل «محبت» گره میزنند، اما وقتی پای آموزش در سازمانها و ارتش به میان میآید، نام بودا حذف میشود و تنها «تکنیک محض» باقی میماند. مشاهدات بالینی ما نشان میدهد که برای بشرِ تحت فشار امروز، تنها معنویتی راهگشاست که همراه با «معنا» و «اخلاق» باشد؛ معنویتی که میتواند سد راه بحرانهایی چون خودکشی شود.
پژوهشگر حوزه درمان معنوی خداسو، در نقد مبانی نظری مایندفولنس سکولار، دو پیشفرض پنهان در این رویکرد را به چالش کشید و تصریح کرد: پیشفرض اول کتاب و جریان غالب این است که «هر نوع استرس و فشار روانی مضر است و باید حذف شود». پیشفرض دوم این است که «محرک هر کنش اجتماعی، فشار روانی است و با حذف استرس، مطالبهگری هم میمیرد». ما در رویکرد خداسو، هر دو پیشفرض را رد میکنیم.
وی در رد پیشفرض دوم نیز گفت: در نگاه توحیدی، برای انجام عمل درست اجتماعی، نیازی نیست حتما تحت فشار روانی باشیم. اولیای الهی مصداق «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» هستند، اما در عین حال پیشگامترین افراد در اصلاح جامعهاند. در نگاه خداسو، منشأ حرکت انسان، اتصال به «رب» و پایبندی به «عهد الهی» است، نه اضطراب درونی. یک انسان موحد میتواند در اوج آرامش روانی، قویترین کنشگر اجتماعی باشد، چرا که وظیفه خود را بر اساس تعهد به خالق انجام میدهد، نه برای فرار از استرس.
دکتر نظری در پایان خاطرنشان کرد: نسخهای که ما در درمان معنوی خداسو پیشنهاد میدهیم، بر همین مبنا استوار است: پذیرش هیجانات به عنوان نشانههایی معنادار و اتصال عمل به منبع لایزال الهی. این مسیر اگرچه نیازمند پژوهشهای تکمیلی است، اما پاسخی اصیل به نیاز انسان مدرن میدهد. وی سخنان خود را با بیتی از حافظ به پایان برد:
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ/ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
انتهای پیام