صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۹۴۸۴۲
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۴
تورق خاطرات قرآنی/

کانون خبرنگاران نبأ: وقتی استاد خرمیان به جلسات پربار مسجد شیخ‌فضل‌الله اشاره می‌کند، می‌توان حلاوت حضور در آن جلسات پر ازدحام را در میان واژگان وی به‌وضوح حس کرد؛ جلساتی که بیش از شصت سال حتی گاهی در پشت‌بام مسجد شیخ‌فضل‌الله برگزار می‌شد.

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، در تورق خاطرات فعالان قرآنی کشور در ادامه گزارش قبل، به بخشی دیگر از خاطرات استاد محمدرضا خرمیان می‌پردازیم. استاد خرمیان یکی از شاگردان سال‌های دور استاد مولایی بودند که قرائت قرآن خود را مرهون آموزش‌ها و نیز بهره‌مندی از جلسات مسجد‌الرضای استاد مولایی می‌دانند.

در ادامه این خاطرات وی به اولین جلساتی اشاره می‌کند که به محضر استاد مولایی رسیدند و اولین تلاوت خود را انجام داد؛ وی با بیان این خاطره به سال‌های 1350 باز می‌گردد؛ سال‌هایی که اولین تلاوت‌های خود را در میان شور و هیجان نوجوانی در میان اساتید بزرگی انجام داد و از همان جا، اولین گام‌های وی در این مسیر پر برکت آغاز شد.

 

http://static.iqna.ir/1/editor/201502/film 3.flv 

 

وی به جلسات پر حلاوت شب‌های رمضان مسجد شیخ فضل‌الله اشاره می‌کند و می‌گوید: این جلسات میان قراء و علاقه‌مندان به قرائت قرآن، معروف و مشهور بود. به همین منظور بنده نیز در این جلسات حضور یافتم تا در محضر استاد مولایی به تلاوت بپردازم. پیش از این، بنده از محضر استاد مروت، بهره‌مند شده بودم. جلسات مسجد شیخ‌ فضل‌الله بسیار پر ازدحام بود و حتی گاهی در پشت‌بام مسجد نیز جلسه برگزار می‌شد.

ماجرای اولین تلاوت در حضور استاد مولایی

استاد آن زمان بنده را نمی‌شناخت و به همین خاطر نوبت تلاوت به بنده نمی‌رسید. استاد مروت به بنده گفتند در جلسات صبح‌های جمعه که در مسجدالرضا برگزار می‌شود، شرکت کنید. در اولین جلسه‌ای که حضور یافتم، نوبت تلاوت بنده رسید و مقابل بنده بلندگو گذاشتنند، استاد گفتند قرآن می‌خوانید؟ گفتم: بله و من خواندم؛ آیه اول و دوم را خواندم؛ استاد گفتند صبر کن و سپس ضبطی که زیر میز بود را روشن کردند. گفتند شما زیبا می‌خوانید و من صدای شما را می‌خواهم ضبط کنم.

مدت‌ها بعد از آن جلسه استاد به من گفتند که من چنیدن بار صدای تلاوت آن روز شما را گوش کردم؛ حتی نواری که صدای شما روی آن ضبط شده بود را به خانه بردم و همسرم نیز به آن گوش کرده و گفته‌اند این نوجوان چه صدای زیبایی دارد؛ از همان روز آشنایی ما با استاد شروع شد و سال‌های سال با ایشان محشور بودیم.

وی با بیان یکی از خاطرات مربوط به سختی رفت‌ و آمد به جلسات قرآن است، می‌گوید: ساعت 12 بود که جلسه به پایان رسید؛ جلسات در محله رسالت برگزار می‌شد و منزل ما در غرب تهران قرار داشت. آن زمان شانزده سال داشتم. بعد از جلسه، پیاده تا خیابان شریعتی آمدم و منتظر ماندم ما خودرویی بنده را به مقصد برساند اما آن وقت شب، هیچ خودرویی، سوارم نکرد.

ساعت دو نیمه شب شده بود و من مستأصل شده بودم. گریه‌ا‌م گرفت. گفتم خدایا خودت می‌دانی که من مسیر درستی را انتخاب کردم و به جلسه قرآن آمدم و حالا هیچ خودرویی حاضر نمی‌شود سوارم کند. در همین حال همین  یک بنز مقابلم ترمز کرد و گفت کجا می‌خواهی بروی؟ دید من گریه می‌کنم، علت را پرسید و به او گفتم. آن فرد من را سوار کرد و تا مقابل خانه من را رساند. آن فرد مانند فرشته‌ای بود که آن شب در آن حال برای کمک به من آمده بود.

http://static.iqna.ir/1/editor/201502/film 4.flv

 

در سفری که با استاد مولایی به حج تمتع  مشرف شده بودیم، خاطرات زیبایی در کنار استاد برایم رقم خورد، ارادت استاد به اهل‌بیت(ع)، به خصوص حضرت اباعبدالله(ع) به اندازه‌ای بود که از من می‌خواستند ساعت‌ها برایشان روضه اهل‌بیت(ع) را بخوانم. من گاهی دم گوش ایشان اشعاری می‌خواندم و ایشان گریه می‌کردند.

دلی که بشکند، خدا خریدارش می‌شود

استاد مولایی حافظ کل دعای کمیل بودند و قریب به 50 سال شب‌های جمعه دعای کمیل را از حفظ می‌خواندند و گاهی نیز در اواسط قرائت دعای کمیل، گریزی به ترجمه و معنای آن می‌زدند و گاهی روضه می‌خواند. یکی از شب‌هایی که در جلسه دعای کمیل استاد بودم، حرفی زدند که همیشه در خاطر دارم و خواهم داشت.

استاد گفتند: هر چیزی که در دنیابکشند، ارزش و جایگاهش را از دست می‌دهد و کم‌بها می‌شود؛ اما یک چیز است که وقتی بشکند، بها می‌یابد و ارزشمند می‌شود و آن دل است؛ اگر دل شکست، ارزشمند می‌شوند و خدا آن را به خوبی می‌خرد و حاجاتش را روا می‌کند.