در جلسات قبل درباره ویژگیهای نوجوانان کنونی و معاصر سخن گفتیم و برخی از ویژگیهای آنان را برشمردیم. در این مجال به دنبال آن هستیم که نحوه ارتباطگیری با نوجوانی که چنین ویژگیهایی دارد را بیان و تبیین کنیم. این مباحث برای همه والدین، فعالان حوزه تربیت و تمامی افرادی که به نوعی با نوجوانان در ارتباط هستند، میتواند کاربردی و راهگشا باشد.
باید بتوانیم با درک این ویژگیها، در شیوه رفتار و گفتار خود بازنگری کنیم. یعنی پس از شناخت ویژگیهای نسل امروز، نوبت آن است که بدانیم چگونه باید با این نوجوان ارتباط برقرار کنیم تا هم او ما را درک کند و هم بتوانیم تأثیرگذار باشیم.
نخستین اصل آن است که باید درک درستی از جایگاه دوران نوجوانی داشته باشیم. نوجوانی مرحله گذار از کودکی به بزرگسالی است؛ دورهای که فرد نه کودک است و نه بزرگسال، بلکه در حال عبور از کودکی به جهان بزرگسالی است. این مرحله با تعارض، کنجکاوی و هیجان همراه است. اگر والد یا معلم این وضعیت را درک نکند و با نگاه قضاوتگر یا از موضع بالا با نوجوان برخورد کند، طبیعی است که ارتباط مؤثری شکل نمیگیرد.
بیشتر بخوانید:
بسیاری از رفتارهایی که ما به عنوان «نافرمانی» میشناسیم، در واقع نوعی ابراز استقلال است. نوجوان میخواهد خودش را به عنوان فردی مستقل تجربه کند. برای مثال وقتی میگوید «خودم میدانم چه کار کنم»، در اصل در حال تمرین هویت و استقلال خویش است.
در چنین موقعیتی، اگر والدین یا مربیان با او به مقابله بپردازند، تضاد تشدید میشود. بهتر است به جای تقابل، فضا بدهیم تا نوجوان احساس کند تصمیمش محترم است؛ البته در چارچوب هدایت و نظارت.
بزرگترین چالش این است که محتوای تربیت دینی و شیوه ارائه آن متناسب با زیست نوجوان امروز نیست. ما هنوز همان مفاهیم و روشهای پنجاه سال پیش را تکرار میکنیم، در حالی که سبک زندگی و فضای ذهنی نوجوان کاملاً دگرگون شده است.
او در جهانی زندگی میکند که اطلاعات گسترده و گاه متضاد در اختیار دارد؛ بنابراین اگر صرفاً از «باید و نباید» سخن بگوییم، اثرگذار نخواهد بود. باید از زاویه فهم و تجربه او به دین نزدیکش کنیم و نشان دهیم که مفاهیم دینی میتوانند در زندگی واقعی معنا، آرامش و جهت ایجاد کنند.
من موافق این دیدگاه نیستم. نوجوانان امروز پرسشگرتر از نسلهای گذشتهاند. آنها میخواهند بدانند «چرا» باید نماز بخوانند یا «چگونه» میتوانند در جهانی پر از تناقض مؤمن باشند.
اگر پاسخ صادقانه و منطقی دریافت کنند، پذیرش بالایی دارند. مشکل اینجاست که ما گاهی از گفتوگو میترسیم و به جای توضیح، دستور میدهیم. در حالی که باید شجاعت شنیدن پرسشها و حتی تردیدهای آنان را داشته باشیم.
نوجوان امروز اهل خودسانسوری نیست. در نسل گذشته بسیاری از احساسات و نقدها پنهان میماند، اما نسل جدید تمایل دارد احساسات و اندیشههایش را آشکارا بیان کند، زیرا در فضایی رشد کرده که آزادی بیان ارزش محسوب میشود.
اگر این ویژگی به درستی درک شود و مسیر صحیح بیان احساسات به او آموخته شود، نهتنها خطرناک نیست بلکه فرصتی تربیتی است. باید به نوجوانان بیاموزیم که بیان احساسات امری پسندیده است، اما نباید به رنجش یا بیاحترامی نسبت به دیگران بینجامد. در چنین شرایطی، مهارت گفتوگو و احترام متقابل در آنان تقویت میشود.
ریشه این مسئله در نشنیدن و درکنشدن متقابل است. نوجوان هنگامی که احساس میکند سخنانش شنیده نمیشود، به تدریج سکوت میکند یا به فضای بیرون از خانواده پناه میبرد.
اگر والدین بتوانند بدون پیشداوری و قضاوت گوش دهند، نوجوان بهطور طبیعی به آنان نزدیک میشود. این نکته ساده اما بسیار عمیق است، ارتباط عاطفی از شنیدن آغاز میشود، نه از نصیحت کردن.
مادر بودن دو بخش دشوار دارد؛ نخست، وابسته کردن کودک در سالهای ابتدایی زندگی؛ و دوم، رها کردن تدریجی او از حدود ششسالگی به بعد. بخش دوم دشوارتر است، زیرا مادر از وابستگی کودک لذت میبرد. اما اگر این وابستگی ادامه یابد، در دورهی نوجوانی به طغیان تبدیل میشود.
ما باید از سالهای کودکی به فرزندان خود استقلال دهیم، اجازه تجربه و حتی خطا کردن بدهیم تا در دوران نوجوانی با آرامش و پختگی بیشتری رشد کنند.
باید از نگاه کنترلگرانه به نگاه همراهانه تغییر جهت دهیم. نوجوان بیش از هر چیز به همراهی نیاز دارد نه تحمیل. اگر احساس کند درک میشود و ارزشش شناخته شده است، حتی در دشوارترین شرایط نیز از ارزشها فاصله نمیگیرد. تربیت مؤثر یعنی همراهی آگاهانه، عاشقانه و توأم با احترام و درک متقابل.
انتهای پیام