صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۴۳۱۰۶۰
تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۳
آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی:

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی با تأکید بر اینکه در دعا هرچه برای خود می‎خواهی برای دیگران هم بخواه فرموده‌اند: خیر را نسبت به غیر حذف نکن.

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانی‌هایی ویژه ماه مبارک رمضان ایراد فرموده‌اند. «دعا» محور اصلی این مجموعه سخنرانی‌ها است که بیان و مرور دوباره این مطالب ارزشمند خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه هفتم این سلسله نشست‌ها با اشاره به دعوت‌ها و دعاهای مکرر انبیای الهی در حق قوم خود به ویژه افرادی که از روی جهل عمل می‌کردند، تصریح کرد: دعوت و دعا ادامه دارد. اگر غیر از این بود من و تو اینجا و در جلسه معارف اسلامی جمع نبودیم.
ایشان در بخش دوم جلسه هفتم این سلسله نشست‌ها فرموده‌اند:

هرچه برای خود می‎خواهی برای دیگران هم بخواه!
مطلب دیگری که ما از ادعیه مأثوره در روش دعا به دست می‎آوریم، این است که آنچه را که از خدا برای خود می‎خواهی، همان را برای دیگران هم بخواه. آیات در این زمینه خیلی روشن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَی».[5] بین خودش و والدینش فرقی نگذاشته است؛ هم برای خودش طلب غفران می‏‌کند و هم برای دیگران. این مطلب در آیات متعدد قرآن هست. حالا این آیه راجع به غفران بود؛ نسبت به هر چیز دیگری نیز همین‎طور است.
البته در این مورد نکاتی مطرح است؛ اوّلاً خیر را نسبت به غیر حذف نکن! این‎جور نباشد که ‏ـ‏ نعوذبالله ‏ـ برای خودت خیری بخواهی که برای دیگری در دعایت نخواهی. اگر از خدا برای خودت خیر می‎خواهی، همان را برای دیگری هم بخواه. ثانیاً این‎گونه نباشد که برای خودت چیزی بیشتر و یا برتر نسبت به غیر بخواهی. پس دو نکته شد؛ یکی مربوط به حذف و اضافه بود، دومی درباره کیفیت دعا و ضریب بالا و پایین آن بود. در مجموع، در دعا تنگ‎نظر نباشید. انسان باید دید وسیع داشته باشد. البته این مسأله سِرّی دارد که در آینده عرض می‎کنم.
دعای پیامبر برای خود و علی(ع)
چند روایت در این زمینه می‎خوانم، توجه کنید! عبد‌الله بن‏ حارث می‎گوید: «قلت لعلی بن أبی طالب أخبرنی بأفضل منزلتک من رسول الله»؛ به علی(ع) گفتم به من بگو که برترین مقام و منزلت تو نزد پیغمبر چه بوده است؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمود می‎گویم. «بینما أنا نائم عنده وهو یصلی فلما فرغ من صلاته قال یا علی ما سألت الله عز وجل من الخیر إلا سألت لک مثله»؛ من پیش پیغمبر بودم و او نماز می‎خواند؛ وقتی پیغمبر از نمازش فارغ شد فرمود ای علی، من هیچ خیری را از خدا نخواستم مگر این که مثل آن را برای تو هم خواستم. «و ما استعذت الله من الشر إلا استعذت لک مثله».[6] و از هیچ شرّی به خدا پناه نبردم مگر این که از خدا خواستم تو را هم مانند من در پناه خودش قرار دهد. یعنی در دعا چه نسبت به جلب منفعت و چه دفع ضرر هیچ فرقی بین خودم و تو نگذاشتم.
در روایت دیگری خود امیرالمؤمنین می‎گوید: «دخلت على رسول الله فی المسجد وهو فی مصلى له فی بعض حجره»؛ بر پیغمبر وارد شدم در حالی که حضرت در یکی از اتاق‎های محل نمازشان بودند. «فقال یا علی بت لیلتی هذة حیث ترى أصلی»؛ ایشان به من فرمودند دیشب را در همین‎جایی بودم که دیدی نماز می‎خواندم. «و أسأل ربی تعالى فما سألت ربی شیئا إلا سألت لک مثله»؛ در نمازم هر چه خواستم، برای تو هم خواستم. «و ما سألت من شئ إلا أعطانی»؛ هر چه هم از خدا خواستم، خدا به من داد! «إلا أنه قیل لی لا نبی بعدی».[7] غیر از این‏که به من گفته شد که بعد از من پیغمبری نیست؛ یعنی این را نخواه، چون بعد از تو دیگر پیغمبری مبعوث نمی‌‏شود.
در دعا برای دیگران قابلیت او هم شرط است
نکته‎ای که در این فراز آخر وجود دارد این است که خدا به انسان عقل هم داده است؛ لذا انسان باید در دعاهایش نسبت به غیر دقت کند و چیزی که تحقّق آن محال است را درخواست نکند. اگر نسبت به مسئله‏‌ای هم تو قابلیّت داری و هم دیگری، آن را هم برای خودت و هم برای او بخواه؛ امّا اگر او قابلیّت ندارد، این دعا لغو می‏‌شود. لذا فرمود: «الا أنه قیل لی لا نبی بعدی»؛ یعنی به پیغمبر گفته شد که برای علی(ع) درخواست پیغمبر شدن نکن؛ چون دیگر این قابلیّت وجود ندارد که پیغمبر دیگری برانگیخته شود.
تنگ‎نظر نبودن در دعا، به دلیل کمال ایمان است
انسان نباید در دعاهایش نسبت به دیگران تنگ‎نظری کند. هر چیزی برای خود می‎خواهی چه در ارتباط با جلب منفعت و چه دفع شرور، همان را برای دیگری بخواه. در آینده توضیح خواهم داد که این از نشانه‌‏های کمال ایمان است. من چند روایت در مورد پیغمبر و علی(ع) خواندم که دیگر بالاتر از آن نمی‎شد مثال زد. این روایات را انتخاب کرده بودم که بگویم در دعاهای مأثورمان این روش را به ما می‎آموزند. این‏ها روش دعا کردن است. ان‎شاءالله در جلسه آینده وارد می‎شوم که این روش دعا کردن در ارتباط با کمال ایمان است و سِرّش را هم می‎گویم.
توسّل به حضرت علی اکبر (ع)
توسّلات جلسات گذشته ما نسبت به اصحاب حسین(ع) بود؛ از این جلسه می‎خواهم وارد توسّل نسبت به بنی‎هاشم و خاندان حسین(ع) شوم. امشب متوسل می‏‌شویم به اوّلین شهیدی که روز عاشورا از خاندان حسین(ع) به میدان رفت و محبوب‎ترین آن افراد نزد حسین(ع) بود. این‎طور که معروف است که بعد از آن‏که اصحاب رفتند و شهید شدند، اوّلین کسی که از بنی‎هاشم خدمت حسین(ع) آمد و اجازه میدان خواست فرزندش علی ‏اکبر بود. حسین(ع) بدون تأمّل به علی اجازه میدان داد؛ در حالی که در مورد هیچ‏یک از بنی‎هاشم این‎طور نیست. حضرت قاسم که می‎آید، حسین(ع) ابتدا به او اجازه نمی‎دهد؛ حتی ابوالفضل(ع) هم که می‎آید، حضرت تعلّل می‎کند. ظاهراً فقط یک‏جا است که امام حسین(ع) بدون تأمل اذن میدان می‏‌دهد و آن در مورد فرزندش علی‏‌اکبر است.
علی‏‌اکبر آماده شد که به میدان برود. در بعضی از مقاتل دیده‏‌ام که امام حسین(ع) بی‎بی‎ها را صدا زد و فرمود بیایید با علی خداحافظی کنید. در بعضی از مقاتل نوشته است: «إجتَمَعَت النِساءُ حَولَه کَالحَلقَه»؛ این بی‎بی‎ها اطراف علی‏‌اکبر را حلقه‎وار گرفته بودند. خدا می‎داند که چه صحنه‎ای است! نقل شده است که خود امام حسین او را برای رفتن به میدان آراسته کرد. من نمی‎دانم که علی‏‌اکبر چه‎طور از این حلقه بیرون آمد، امّا می‎نویسند وقتی که به سمت میدان رفت، «وَ رَفَع َرَأسَه إلی السَّماء»؛ حسین(ع) سرش را رو به آسمان بلند کرد، دست‎های مبارکش را زیر محاسن شریفش گرفت، شروع کرد با خدا صحبت کردن...
گفت خدایا می‎دانی چه کسی را به میدان فرستادم؟! «فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک». این جوان شبیه‎ترین خلق خدا به پیغمبر اکرم است؛ هر وقت ما برای دیدار چهره پیغمبر اشتیاق پیدا می‎کردیم، به چهره علی‌‏اکبر نگاه می‎کردیم... علی می‎رود، حسین(ع) با خدا صحبت می‎کند؛ امّا می‎نویسند: «وَ نَظَرَ إلَیه نَظَرَ آیِسٍ مِنه».[8] حسین(ع) نگاهی به قد و بالای علی انداخت، امّا یک نگاه مأیوسانه؛ یعنی علی خداحافظ....

[1]. عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر، ج 2، ص 434
[2]. جعرانه جایی است بین طائف و مکه، که به مکه نزدیک‎تر است.
[3]. این بنده باید پیامبری از پیامبران الهی باشد، چون در روایت بعدی به این مسأله تصریح شده است.
[4]. مسند احمد، ج 9، ص 171
[5]. سوره ابراهیم، آیه 41
[6]. کنزالعمال، ج 13، ص 151
[7]. تاریخ دمشق، ج 42، ص 311
[8]. بحارالأنوار، ج45، ص42