مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانیهایی ویژه ماه مبارک رمضان ایراد فرمودهاند. «دعا» محور اصلی این مجموعه سخنرانیها است که بیان و مرور دوباره این مطالب ارزشمند خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه هفتم این سلسله نشستها با اشاره به دعوتها و دعاهای مکرر انبیای الهی در حق قوم خود به ویژه افرادی که از روی جهل عمل میکردند، تصریح کرد: دعوت و دعا ادامه دارد. اگر غیر از این بود من و تو اینجا و در جلسه معارف اسلامی جمع نبودیم.
ایشان در بخش دوم جلسه هفتم این سلسله نشستها فرمودهاند:
هرچه برای خود میخواهی برای دیگران هم بخواه!
مطلب دیگری که ما از ادعیه مأثوره در روش دعا به دست میآوریم، این است که آنچه را که از خدا برای خود میخواهی، همان را برای دیگران هم بخواه. آیات در این زمینه خیلی روشن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَی».[5] بین خودش و والدینش فرقی نگذاشته است؛ هم برای خودش طلب غفران میکند و هم برای دیگران. این مطلب در آیات متعدد قرآن هست. حالا این آیه راجع به غفران بود؛ نسبت به هر چیز دیگری نیز همینطور است.
البته در این مورد نکاتی مطرح است؛ اوّلاً خیر را نسبت به غیر حذف نکن! اینجور نباشد که ـ نعوذبالله ـ برای خودت خیری بخواهی که برای دیگری در دعایت نخواهی. اگر از خدا برای خودت خیر میخواهی، همان را برای دیگری هم بخواه. ثانیاً اینگونه نباشد که برای خودت چیزی بیشتر و یا برتر نسبت به غیر بخواهی. پس دو نکته شد؛ یکی مربوط به حذف و اضافه بود، دومی درباره کیفیت دعا و ضریب بالا و پایین آن بود. در مجموع، در دعا تنگنظر نباشید. انسان باید دید وسیع داشته باشد. البته این مسأله سِرّی دارد که در آینده عرض میکنم.
دعای پیامبر برای خود و علی(ع)
چند روایت در این زمینه میخوانم، توجه کنید! عبدالله بن حارث میگوید: «قلت لعلی بن أبی طالب أخبرنی بأفضل منزلتک من رسول الله»؛ به علی(ع) گفتم به من بگو که برترین مقام و منزلت تو نزد پیغمبر چه بوده است؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمود میگویم. «بینما أنا نائم عنده وهو یصلی فلما فرغ من صلاته قال یا علی ما سألت الله عز وجل من الخیر إلا سألت لک مثله»؛ من پیش پیغمبر بودم و او نماز میخواند؛ وقتی پیغمبر از نمازش فارغ شد فرمود ای علی، من هیچ خیری را از خدا نخواستم مگر این که مثل آن را برای تو هم خواستم. «و ما استعذت الله من الشر إلا استعذت لک مثله».[6] و از هیچ شرّی به خدا پناه نبردم مگر این که از خدا خواستم تو را هم مانند من در پناه خودش قرار دهد. یعنی در دعا چه نسبت به جلب منفعت و چه دفع ضرر هیچ فرقی بین خودم و تو نگذاشتم.
در روایت دیگری خود امیرالمؤمنین میگوید: «دخلت على رسول الله فی المسجد وهو فی مصلى له فی بعض حجره»؛ بر پیغمبر وارد شدم در حالی که حضرت در یکی از اتاقهای محل نمازشان بودند. «فقال یا علی بت لیلتی هذة حیث ترى أصلی»؛ ایشان به من فرمودند دیشب را در همینجایی بودم که دیدی نماز میخواندم. «و أسأل ربی تعالى فما سألت ربی شیئا إلا سألت لک مثله»؛ در نمازم هر چه خواستم، برای تو هم خواستم. «و ما سألت من شئ إلا أعطانی»؛ هر چه هم از خدا خواستم، خدا به من داد! «إلا أنه قیل لی لا نبی بعدی».[7] غیر از اینکه به من گفته شد که بعد از من پیغمبری نیست؛ یعنی این را نخواه، چون بعد از تو دیگر پیغمبری مبعوث نمیشود.
در دعا برای دیگران قابلیت او هم شرط است
نکتهای که در این فراز آخر وجود دارد این است که خدا به انسان عقل هم داده است؛ لذا انسان باید در دعاهایش نسبت به غیر دقت کند و چیزی که تحقّق آن محال است را درخواست نکند. اگر نسبت به مسئلهای هم تو قابلیّت داری و هم دیگری، آن را هم برای خودت و هم برای او بخواه؛ امّا اگر او قابلیّت ندارد، این دعا لغو میشود. لذا فرمود: «الا أنه قیل لی لا نبی بعدی»؛ یعنی به پیغمبر گفته شد که برای علی(ع) درخواست پیغمبر شدن نکن؛ چون دیگر این قابلیّت وجود ندارد که پیغمبر دیگری برانگیخته شود.
تنگنظر نبودن در دعا، به دلیل کمال ایمان است
انسان نباید در دعاهایش نسبت به دیگران تنگنظری کند. هر چیزی برای خود میخواهی چه در ارتباط با جلب منفعت و چه دفع شرور، همان را برای دیگری بخواه. در آینده توضیح خواهم داد که این از نشانههای کمال ایمان است. من چند روایت در مورد پیغمبر و علی(ع) خواندم که دیگر بالاتر از آن نمیشد مثال زد. این روایات را انتخاب کرده بودم که بگویم در دعاهای مأثورمان این روش را به ما میآموزند. اینها روش دعا کردن است. انشاءالله در جلسه آینده وارد میشوم که این روش دعا کردن در ارتباط با کمال ایمان است و سِرّش را هم میگویم.
توسّل به حضرت علی اکبر (ع)
توسّلات جلسات گذشته ما نسبت به اصحاب حسین(ع) بود؛ از این جلسه میخواهم وارد توسّل نسبت به بنیهاشم و خاندان حسین(ع) شوم. امشب متوسل میشویم به اوّلین شهیدی که روز عاشورا از خاندان حسین(ع) به میدان رفت و محبوبترین آن افراد نزد حسین(ع) بود. اینطور که معروف است که بعد از آنکه اصحاب رفتند و شهید شدند، اوّلین کسی که از بنیهاشم خدمت حسین(ع) آمد و اجازه میدان خواست فرزندش علی اکبر بود. حسین(ع) بدون تأمّل به علی اجازه میدان داد؛ در حالی که در مورد هیچیک از بنیهاشم اینطور نیست. حضرت قاسم که میآید، حسین(ع) ابتدا به او اجازه نمیدهد؛ حتی ابوالفضل(ع) هم که میآید، حضرت تعلّل میکند. ظاهراً فقط یکجا است که امام حسین(ع) بدون تأمل اذن میدان میدهد و آن در مورد فرزندش علیاکبر است.
علیاکبر آماده شد که به میدان برود. در بعضی از مقاتل دیدهام که امام حسین(ع) بیبیها را صدا زد و فرمود بیایید با علی خداحافظی کنید. در بعضی از مقاتل نوشته است: «إجتَمَعَت النِساءُ حَولَه کَالحَلقَه»؛ این بیبیها اطراف علیاکبر را حلقهوار گرفته بودند. خدا میداند که چه صحنهای است! نقل شده است که خود امام حسین او را برای رفتن به میدان آراسته کرد. من نمیدانم که علیاکبر چهطور از این حلقه بیرون آمد، امّا مینویسند وقتی که به سمت میدان رفت، «وَ رَفَع َرَأسَه إلی السَّماء»؛ حسین(ع) سرش را رو به آسمان بلند کرد، دستهای مبارکش را زیر محاسن شریفش گرفت، شروع کرد با خدا صحبت کردن...
گفت خدایا میدانی چه کسی را به میدان فرستادم؟! «فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک». این جوان شبیهترین خلق خدا به پیغمبر اکرم است؛ هر وقت ما برای دیدار چهره پیغمبر اشتیاق پیدا میکردیم، به چهره علیاکبر نگاه میکردیم... علی میرود، حسین(ع) با خدا صحبت میکند؛ امّا مینویسند: «وَ نَظَرَ إلَیه نَظَرَ آیِسٍ مِنه».[8] حسین(ع) نگاهی به قد و بالای علی انداخت، امّا یک نگاه مأیوسانه؛ یعنی علی خداحافظ....
[1]. عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر، ج 2، ص 434
[2]. جعرانه جایی است بین طائف و مکه، که به مکه نزدیکتر است.
[3]. این بنده باید پیامبری از پیامبران الهی باشد، چون در روایت بعدی به این مسأله تصریح شده است.
[4]. مسند احمد، ج 9، ص 171
[5]. سوره ابراهیم، آیه 41
[6]. کنزالعمال، ج 13، ص 151
[7]. تاریخ دمشق، ج 42، ص 311
[8]. بحارالأنوار، ج45، ص42